گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گر اهل عقل کار به تدبیر بسته‌اند

دیوانگان مدار به تقدیر بسته‌اند

بر کف نهاده ما سر تسلیم پیش دوست

گر عاقلان قرار به تدبیر بسته‌اند

ما خوانده سر عشق ز رخسار نیکوان

قومی اگر به مصحف و تفسیر بسته‌اند

چندین اثر که گفته حکیمان در آب رز

تا بر شراب عشق چه تأثیر بسته‌اند

ایمان و کفر سبحه و زنار نیست نیست

بر خود عبث عبادت و تکفیر بسته‌اند

همچون که خضر زنده آب بقا بود

جان‌های عاشقان بدم تیر بسته‌اند

چشمان سحر ساز تو از طره رسا

آشفته را به دام و به زنجیر بسته‌اند

ما را نظر به دست خدا مرتضی بود

مردم دل ار چه بر کرم پیر بسته‌اند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر شاهی

تا بر گل تو جعد گره‌گیر بسته‌اند

در گردنم ز زلف تو زنجیر بسته‌اند

از تنگنای عشق تو جستن ره خلاص

مشکل توان، که رخنه تدبیر بسته‌اند

قومی که می‌دهند نشان از تو، غافلند

[...]

صائب تبریزی

خوبان دلم به زلف گره‌گیر بسته‌اند

دیوانه مرا به دو زنجیر بسته‌اند

جمعی که زیر چرخ نفس راست کرده‌اند

از بیم جان چو صبح دو شمشیر بسته‌اند

از رشک قاصدان سخنساز عاشقان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه