گنجور

 
امیر شاهی

دل زلف ترا گرفت، بد کرد

شبگیر بد از برای خود کرد

ایام بخون من کمین داشت

خاصه که غم تواش مدد کرد

ما را به جنون چه جای طعنه

پیش تو که دعوی خرد کرد؟

زد قرعه بنام هر کسی عشق

ما را به غم تو نامزد کرد

شاهی چو صبا دمی نیاسود

تا میل بتان سرو قد کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظامی

بد با تو نکرد هر که بد کرد

کان بد به یقین به جای خود کرد

شاهدی

تا دل نظری به حال خود کرد

جز درد و غم نگار خود کرد

گر خاک سری فدای تو شد

بگذر ز گناهش ار چه بد کرد

گر لعل تو را گزید جانم

[...]

میلی

هر دشمنیی که بخت بد کرد

عشق تو هم آمد و مدد کرد

دیوانگی دلم یقین شد

زان روز که دعوی خرد کرد

بدخواه، متاع دوستی را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه