گنجور

 
امیر شاهی

دل زلف ترا گرفت، بد کرد

شبگیر بد از برای خود کرد

ایام بخون من کمین داشت

خاصه که غم تواش مدد کرد

ما را به جنون چه جای طعنه

پیش تو که دعوی خرد کرد؟

زد قرعه بنام هر کسی عشق

ما را به غم تو نامزد کرد

شاهی چو صبا دمی نیاسود

تا میل بتان سرو قد کرد