گنجور

 
امیر شاهی

با طره تو سنبل شوریده‌حال چیست؟

جاییکه ابروی تو نماید، هلال چیست؟

تا بر درت طریق گدایی گرفته‌ام

دانسته‌ام که سلطنت بی‌زوال چیست

حالا بوصل تو فلکم عشوه میدهد

تا بخت خوابناک مرا در خیال چیست

مرغان باغ را چو نسیمی کفایتست

با گل بگوی کین همه غنج و دلال چیست؟

با آنکه باختیم سر اندر رهش چو گوی

روزی نگفت شاهی شوریده، حال چیست

 
 
 
شاهدی

با لعل جان فزای تو آب زلال چیست

با آفتاب روی تو مه در کمال چیست

دل تنگ گشته‌ام ز دهانت که هست نیست

ور نیست باز گو که خیال محال چیست

در حسن بی مثال تو حیران شدند خلق

[...]

هلالی جغتایی

گفتی: بگو که: در چه خیالی و حال چیست؟

ما را خیال تست، ترا در خیال چیست؟

جانم بلب رسید، چه پرسی ز حال من؟

چون قوت جواب ندارم، سؤال چیست؟

بی ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی؟

[...]

وحشی بافقی

مست آمدی که موجب چندین ملال چیست

هشیار چون شوی به تو گویم که حال چیست

من حرف می کشیدن اغیار می‌زنم

آن مست ناز را عرق انفعال چیست

خنجر کشی که ما ز تو قطع نظر کنیم

[...]

میلی

گویم چو حال خود به تو، تغییر حال چیست

از من که آشنای توام انفعال چیست

از بس که شوق گفت و شنید است با توام

پرسم جواب، اگرچه ندانم سوال چیست

تا افکند حسود مرا از خیال یار

[...]

عرفی

گر می نخورده ای ز منت انفعال چیست

ای خون شرم ریخته این رنگ آل چیست

کی لازم است باده کشیدن ز جام زر

مقصود تو اگر این است، قصور سفال چیست

حسرت نگر که مست نگاه است چشم من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه