منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادت
به راه تو سر تسلیم بر زمین عبادت
به درد عشق خوشم با خیال دوست، که گهگه
قدم به پرسش ما مینهد به رسم عیادت
چه میدهند گواهی دو چشم یار به خونم
چو نشنوند ز مستان به هیچ روی شهادت
مرا خدنگ تو در دل نشان بخت بلند است
مگر به طالع من بوده است سهم سعادت
یکی صد است تمنای عشق در دل شاهی
بیا که شوق، فزون است و اتحاد، زیادت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و ارادت خود به معشوق صحبت میکند. او خود را اسیر عشق میداند و با تسلیم کامل در برابر دوست، به عبادت او میپردازد. این عشق او را به درد و شادی میآورد و حتی در غیاب معشوق، دلش پر از شوق و امید است. شاعر میگوید که چشمهای معشوق گواهی بر عشق او هستند، هرچند که دیگران نمیتوانند این عشق را درک کنند. او به این نتیجه میرسد که عشقش به معشوق، بخت و سعادت او را رقم زده و تمایلاتش در دل، بیشتر از هر چیزی است. دعوت به اتحاد و افزایش شوق در عشق نیز از دیگر نکات این شعر است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و علاقهام به تو، در بند تو گیر افتادهام و با همه وجود سر تسلیم فرود آوردهام تا از تو پرستش کنم.
هوش مصنوعی: از عشق خوشحالم، حتی با دردی که دارم، چون گاهی دوست به ملاقاتم میآید و حالم را جویا میشود، مثل اینکه به عیادت آمده باشد.
هوش مصنوعی: چشمان محبوبم در درد و رنج من هیچ گواهی نمیدهند، چرا که مستها هیچگاه به حقیقت شهادت نمیدهند.
هوش مصنوعی: در دل من نشانه تیری از عشق تو قرار دارد و این نشان از خوشبختی من است، شاید به خاطر تقدیر و سرنوشتم باشد که به من این سعادت رسیده است.
هوش مصنوعی: دل شاهی صد آرزو و خواست عشق دارد. بیا که اشتیاق و محبت در دل او بسیار است و اتحاد و همبستگی نیز بیشتر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
[...]
به آستین ملالم مران، که من به ارادت
نهادهام سر طاعت، به آستان عبادت
به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت
به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت
من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم
[...]
قدم به پرسش من رنجه کن به رسم عیادت
که جان نثار قدومت کنم ز روی ارادت
نهادهام سر تسلیم بر ارادت محبوب
که بنده را نبود رسم و راه غیر عبادت
دلا بکوش که خود را کنی نشانه تیرش
[...]
یگانهای در دل میزند به دست ارادت
که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت
اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب
میانهٔ من و او نگسلد کمند ارادت
در این ولایت پر شور و فند خانهٔ کنعان
[...]
به خون من چه گواهی دهی ز روی ارادت
شهادت چو منی را چه احتیاج شهادت
خدای را مکن ای پارسا به سجده آن بت
ملامتم، که نیاید ز بنده غیرعبادت
زمان زمان به من از دور خویش را بنماید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.