گنجور

 
محتشم کاشانی

یگانه‌ای در دل می‌زند به دست ارادت

که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت

اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب

میانهٔ من و او نگسلد کمند ارادت

در این ولایت پر شور و فند خانهٔ کنعان

چه‌ها که مادر ایام کرد در دو ولایت

شکسته رنگی رنج خمار هجر زحد شد

ز گوشه‌ای بدرآ سرخوش ای سهیل سعادت

فتاده حوصلهٔ مرغ روح تنگ خدا را

بده به خسته پیکان خود نوید عیادت

به معبدیست رخ محتشم که می‌کند آنجا

نیاز یک شبه کار هزار ساله عبادت

 
 
 
سعدی

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت

مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت

گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت

کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت

مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد

[...]

سلمان ساوجی

به آستین ملالم مران، که من به ارادت

نهاده‌ام سر طاعت، به آستان عبادت

به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت

به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت

من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم

[...]

امیر شاهی

منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادت

به راه تو سر تسلیم بر زمین عبادت

به درد عشق خوشم با خیال دوست، که گه‌گه

قدم به پرسش ما می‌نهد به رسم عیادت

چه می‌دهند گواهی دو چشم یار به خونم

[...]

شاهدی

قدم به پرسش من رنجه کن به رسم عیادت

که جان نثار قدومت کنم ز روی ارادت

نهاده‌ام سر تسلیم بر ارادت محبوب

که بنده را نبود رسم و راه غیر عبادت

دلا بکوش که خود را کنی نشانه تیرش

[...]

میلی

به خون من چه گواهی دهی ز روی ارادت

شهادت چو منی را چه احتیاج شهادت

خدای را مکن ای پارسا به سجده آن بت

ملامتم، که نیاید ز بنده غیرعبادت

زمان زمان به من از دور خویش را بنماید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه