مرا کشتی، متاب آن گوشه ابرو به عیاری
کمان بر من مکش جانا، که تیری خوردهام کاری
به فریاد خود آزار سگ کویت نمیخواهم
که در کیش محبت کفر باشد مردمآزاری
سرشک عاشقان شنگرفگون میآید از دیده
بهار عارضش را تا دمیده خط زنگاری
کشیده نرگست بر قلب جانها تیغ بیدادی
فکنده طرهات در راه دلها دام طراری
چو میبیند مه روی تو، از خود میرود شاهی
تو حال دل همیدانی، ولی با خود نمیآری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه به عواطف و دردهای عاشق صحبت میکند. شاعر از زیبایی معشوق خود میگوید و احساسات عمیقش را در برابر او بیان میکند. او به طور کنایهآمیز از آزارهایی که در عشق تحمل میکند، مینویسد و نمیخواهد مزاحم عشقش باشد. همچنین به زیبایی و جاذبه معشوق اشاره کرده و بیان میکند که چطور زیبایی او میتواند دل دیگران را تسخیر کند. در نهایت، شاعر از درک معشوق از حال دل خودش سخن میگوید، اما احساس میکند که معشوق به این مسائل توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: من را غرق مکن، با آن نگاه زیبا و فریبندهات، ای محبوب، که با عشق تو زخمی شدهام و دیگر تاب و توان ندارم.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم به فریاد و نالههای سگ کوی تو اذیت و آزار برسانم، زیرا در مکتب عشق، ظلم به دیگران جایز نیست و این کار به نوعی کفر محسوب میشود.
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که اشکهای عاشقان مانند رنگ قرمز شنگرف از چشمانشان بریزد، زمانی که زیبایی چهره محبوبشان را مینگرند و خطی زنگاری بر چهرهاش نقش بسته است.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلنشین تو همچون تیغی، بر احساسات و دلهای مردم تاثیر گذاشته است. موی بلند و خوشحالتت نیز در مسیری که دلها قرار دارند، به دام انداخته و درگیر کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی ماه روی تو را میبیند، از خود بیخود میشود. تو از حال دل خود آگاه هستی، اما این احساس را با خودت در میان نمیگذاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.