ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن
گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن
باد بهار داغ کهن تازه میکند
مطرب، همان ترانه دلسوز ساز کن
در پرده نوش جنس مروق، که پیر کار
با هیچکس نگفت که افشای راز کن
ای جام باده بر کف و ایمن ز محتسب
مناع خیر میگذرد، در فراز کن
زاهد که بر خرابی ما رشک میبرد
یارب ز گنج عافیتش بی نیاز کن
ای از می فریب، چو نرگس به خواب ناز
بگذشت روزگار خوشی، چشم باز کن
شاهی، چو پیر میکده میخواندت به عیش
خوش مرشدیست، دست ارادت دراز کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی بهار و عشق میپردازد و دعوت به شادی و زندگی را به وضوح نشان میدهد. شاعر از باد میخواهد که پردهای از گلهای تازه شکفته بردارد و غنچهها را به نمایش بگذارد. او به لالهها و افراد دلسوز اشاره میکند و خواهان نوای خوشی است که یادآور روزهای خوب است. شاعر از معشوقهاش درخواست میکند که با شراب و لذت از زندگی، از زاهدان ریاکار و حسود دوری کند و خود را از اندیشههای منفی رها سازد. در نهایت، او به اهمیت لذت و خوشی در زندگی اشاره کرده و از دوستش میخواهد که با او در این مقام همراهی کند.
هوش مصنوعی: ای باد، پرده را از روی گل تازه شکفته بردار و بگو تا لاله و غنچه خود را به زیبایی نمایش دهند.
هوش مصنوعی: نسیم بهاری که یادآور روزهای قدیم است، به نوازنده میگوید که همان آهنگ دلنشین را دوباره بنوازد.
هوش مصنوعی: در مخفیگاه مشروبات خوب و گرانبها، هیچگاه هیچکس از تجربیات قدیمیاش سخن نمیگوید و رازها را فاش نمیکند.
هوش مصنوعی: ای دل شاد و شنگول با مینوشی و از ترس و نگرانی دور باش. نوشیدن شراب و لذت بردن از آن، تو را از خوبیها دور نمیکند و میتواند تو را به اوج خوشی ببرد.
هوش مصنوعی: زاهدی که به خرابی او حسد میورزد، ای خداوند، او را از گنج آرامش و راحتی بینیاز کن.
هوش مصنوعی: ای کسی که با شراب فریب خواهی کرد، مانند نرگسی که در خواب ناز است، روزهای خوشی به پایان رسیدهاند، حالا چشمهای خود را باز کن.
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی مانند پیر میکده تو را به خوشگذرانی دعوت کند، این نشانهای از راهنمایی خوب است؛ پس باید دست محبت و ارادت خود را دراز کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مانده بر در هوس این در فراز کن
عذر گذشته خواه «و» در توبه باز کن
نزدیک شو به طاعت و ز فسق دور باش
روزی دو رنجکی برو جاوید نازکن
چون منعمان زکوة بروی و ریا مده
[...]
ایدل گدایی از کرم کار ساز کن
خود را زمنت همه کس بی نیاز کن
توحید چیست ترک تعلق ز هر چه هست
یعنی بروی غیر در دل فراز کن
گوهر بزهر چشم نیز زد ز ناکسان
[...]
آمد نگار بر در دل دیده باز کن
بنشین به عیش و در ز رقیبان فراز کن
با یار نازنین چو بیابی مقام امن
چندانکه ناز بیش کند تو نیاز کن
مطرب بیا که یار ندیم است و گل ببار
[...]
یارب تو دل نوازی آن دل نواز کن
درهای مغفرت به رخش جمله باز کن
بر شاخسار سدره و طوبی هر آشیان
کاحسن بود نشیمن آن شاهباز کن
کوتاه شد چو رشتهٔ عمرش ز تاب مرگ
[...]
مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن
وان گاه چشم بر رخ فردوس باز کن
فرصت سبک عنان و شب عمر کوته است
از آه نیمشب شب خود را دراز کن
محتاج را چه عقده ز محتاج وا شود؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.