گنجور

 
امیر شاهی

ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن

گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن

باد بهار داغ کهن تازه میکند

مطرب، همان ترانه دلسوز ساز کن

در پرده نوش جنس مروق، که پیر کار

با هیچکس نگفت که افشای راز کن

ای جام باده بر کف و ایمن ز محتسب

مناع خیر میگذرد، در فراز کن

زاهد که بر خرابی ما رشک میبرد

یارب ز گنج عافیتش بی نیاز کن

ای از می فریب، چو نرگس به خواب ناز

بگذشت روزگار خوشی، چشم باز کن

شاهی، چو پیر میکده میخواندت به عیش

خوش مرشدیست، دست ارادت دراز کن

 
 
 
قوامی رازی

ای مانده بر در هوس این در فراز کن

عذر گذشته خواه «و» در توبه باز کن

نزدیک شو به طاعت و ز فسق دور باش

روزی دو رنجکی برو جاوید نازکن

چون منعمان زکوة بروی و ریا مده

[...]

اهلی شیرازی

ایدل گدایی از کرم کار ساز کن

خود را زمنت همه کس بی نیاز کن

توحید چیست ترک تعلق ز هر چه هست

یعنی بروی غیر در دل فراز کن

گوهر بزهر چشم نیز زد ز ناکسان

[...]

شاهدی

آمد نگار بر در دل دیده باز کن

بنشین به عیش و در ز رقیبان فراز کن

با یار نازنین چو بیابی مقام امن

چندانکه ناز بیش کند تو نیاز کن

مطرب بیا که یار ندیم است و گل ببار

[...]

محتشم کاشانی

یارب تو دل نوازی آن دل نواز کن

درهای مغفرت به رخش جمله باز کن

بر شاخسار سدره و طوبی هر آشیان

کاحسن بود نشیمن آن شاهباز کن

کوتاه شد چو رشتهٔ عمرش ز تاب مرگ

[...]

صائب تبریزی

مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن

وان گاه چشم بر رخ فردوس باز کن

فرصت سبک عنان و شب عمر کوته است

از آه نیمشب شب خود را دراز کن

محتاج را چه عقده ز محتاج وا شود؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه