مرا چشمی است از لعل تو در خون جگر پنهان
سری بر آستانت گشته اندر خاک در پنهان
به روی لالهگون یک ره به گلگشت چمن رفتی
ز شرم عارضت گل گشت تا سال دگر پنهان
مرا چون آشکارا میرود خون دل از دیده
چه حاصل زانکه با چشم تو میبازم نظر پنهان
نهانی خواستم پیش خیالت جان کشم، لیکن
چو عشق آوازه اندر داد کی ماند خبر پنهان؟
تو خورشیدی و شاهی ذره، چندین رو متاب از وی
که بیچاره هوادارست، اگر پیدا و گر پنهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و دلدادگی است. شاعر از چشمان محبوب و تأثیر آن بر دلش صحبت میکند و نشان میدهد که به رغم پنهان بودن عشق، این احساسات شدید و عمیق وجود دارد. او از شرم و زیبایی محبوب میگوید که باعث پنهان شدن گلها میشود و خود را در انتظار دیدار او میبیند. همچنین اشاره به ناپیدایی عشق دارد و این که اگرچه ممکن است عشق پنهان بماند، اما تأثیر آن بر روح و جان عاشق غیرقابل انکار است. در نهایت، شاعر از محبوب میخواهد که نورش را از او نگیرد، چرا که عاشق به شدت به او وابسته است.
هوش مصنوعی: چشمی از زیبایی تو دارم که در خون دل پنهان شده و سری نیز در خاک نزد تو مخفی شده است.
هوش مصنوعی: در یک روز زیبا و گلزا، تو به میان گلهای چمن رفتی و به خاطر زیبایی چهرهات، گلها در سال آینده به خاطر شجاعت خودت، به طرز پنهانی رشد کردند.
هوش مصنوعی: وقتی که اشکهای قلبم به وضوح از چشمانم میریزد، چه فایدهای دارد، از آنجا که من با نگاه تو، به طور پنهانی میبازم.
هوش مصنوعی: پنهانی میخواستم به خاطر خیالت جانم را فدای تو کنم، اما وقتی عشق به همه جا سخن او را منتشر کرد، چه دلیلی باقی ماند تا خبر پنهانی بماند؟
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی و دیگران مانند ذراتی کوچک به دور تو میچرخند. پس چرا از آنها روی برمیگردانی؟ آنها به تو وابستهاند، چه در دید باشند و چه در پنهان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لبت در نقطهٔ موهوم چون می در شکر پنهان
میانت میشود چون موی در بند کمر پنهان
چو خورشید رخت یک ذره پیدا نیست در چشم
ضرورت با خیال تو همیبازم نظر پنهان
ز دردت بیخبر گشتم، خبر چون گویم از دردت
[...]
تو رفتی از نظر اما نمیماند اثر پنهان
حقیقت کار خواهد کرد اگر پیدا اگر پنهان
منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان
دلم صد پاره و هر پاره در خون جگر پنهان
تماشای رخش، در دیده خوابی بود، پنداری
که من تا چشم وا کردم شد از پیش نظر پنهان
طبیبا، داغهای سینه را صد بار مرهم نه
[...]
ز بی دردی نمی سازم به صندل دردسر پنهان
که سازم درد را از قدردانی از نظر پنهان
همان خون می چکد از شکوه دوری ز منقارش
اگر گردد چو مغز پسته طوطی در شکر پنهان
مگر از خانه آمد دلبر شبگرد من بیرون؟
[...]
عرقها دارد آن شمع حیا لیک از نظر پنهان
به تمکینی که آتش نیست در سنگ آنقدر پنهان
چو آن اشکی که گردد خشک در آغوش مژگانها
به عشقت در طلسم نیشتر دارم جگر پنهان
زدم از آفت امکان به برق سایهٔ تیغت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.