چو کلک صنع چنین رفت بر صحیفه «کن »
مگیر خرده بر ارباب عشق و عیب مکن
خراش سینه من باورت کجا افتد
که رنج بینی اگر پشت خاری از ناخن
حدیث قد تو گفتن، به شرح ناید راست
ز باغ سدره نهالیست کوتهی سخن
خیال خال تو آسایش دلست، از آن
به داغ تازه مداوا کنند ریش کهن
بپای خم سر خود گر نمی نهی، شاهی
امید عیش مدار از جهان بی سر و بن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و هنرخلق نیکی اشاره دارد و از عشق و ارتباط عمیق آن با درد و رنج سخن میگوید. او میگوید که نمیتوان بر عشق و زیباییها خرده گرفت، زیرا عشق و زیبایی، ترکیبی از لذت و درد هستند. اشاره به دشواری بیان عشق و زیبایی نیز در شعر وجود دارد؛ به طوری که نمیتوان به راحتی از احساسات عمیق سخن گفت. در نهایت، شاعر به اهمیت واقعیتها و عدم امید به شادیهای بیپایه اشاره میکند و هشدار میدهد که اگر پادشاهی بر سر نداشته باشیم، نباید انتظار خوشی از دنیای بیحاصل داشته باشیم.
هوش مصنوعی: وقتی که نقش آفرینی خالق به این شکل بر صفحه هستی رقم خورده است، ایراد نگیرید بر معشوقان و عیبجویی نکنید.
هوش مصنوعی: به سختیهای درونی من فکر نکن؛ آیا میتوانی عمق رنجی را که احساس میکنم تصور کنی، در حالی که فقط یک خراش کوچک بر روی سینهام وجود دارد؟
هوش مصنوعی: تشریح زیبایی و کمال تو به آسانی امکانپذیر نیست، مانند درختی که در باغ سدره وجود دارد و نمیتوان به طور کامل آن را توصیف کرد.
هوش مصنوعی: تصویر زیبای تو آرامش دل من است، به همین دلیل بر زخم قدیمی داغ جدیدی میگذارند تا آن را بهبود بخشند.
هوش مصنوعی: اگر بر روی خم سر خود تکیه نکنید، نباید از دنیای بیاساس و بیپایه، انتظار خوشبختی و لذت داشته باشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن
بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من
روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز
[...]
خدای داند بهتر که چیست در دل من
ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن
چو مهربانان در پیش من نهادی دل
نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن
همی ندانست این دل که دل سپردن تو
[...]
ز تاب عنبر با تاب بر سهیل یمن
هزار حلقه شکست آن نگار عهدشکن
چه حلقه ای ؟ که معلق نهاد دام بلا
چه عنبری ؟ که معنبر نمود اصل فتن
گهی ز نافۀ مشکست ماه را زنجیر
[...]
هوا همی بنکارد بحله روی چمن
صبا همی بطرازد بدر شاخ سمن
سمن شکفته فراز چمن چو روی صنم
بنفشه خفته بزیر سمن چو پشت شمن
زمین بخندد هر ساعتی چو چهره دوست
[...]
چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن
چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند
چو یادم آید از دوستان و اهل وطن
سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.