با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم
غنچهوار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم
گفتهای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی
گر میسر میشود این کار، دستی میزنم
تیغ آن قصاب را از خون من عار است و من
همچنان خود را میان کشتگان میافکنم
آه دردآلود شاهی قصه دل باز گفت
از کباب من حکایت کرد و دود روزنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عشق و جدایی صحبت میکند. او به مدت طولانی ادعای دوست داشتن کرده اما اکنون به دلیل دوری معشوق به敌ی تبدیل شده است. او مانند غنچهای میخواهد از دل رنجور خود فریاد کند و در عذاب عشق سوزان است. شاعر درباره روابط آسیبزای خود و معشوق سخن میگوید و به خونریزی خود اشاره میکند، در حالی که هنوز خود را در بین کشتهشدگان عشق میبیند. همچنین یادآور میشود که درد دلش داستانی تکراری از آتش عشق و غم را بازگو میکند.
هوش مصنوعی: من مدتهاست که از عشق تو سخن میگویم، اما اکنون به خاطر دوریات، احساس میکنم به دشمنی دچار شدهام.
هوش مصنوعی: چون غنچهای که از دل میخواهد رها شود، به یاد درد و عشق، میپندارم باید گریبانم را بگشایم. چندان میسوزم از مهر و احساس، که این آتش در پیراهنم شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: گفتهای که اگر با دستانت به من آسیب برسانی، من هم اگر بتوانم، تلافی میکنم و برای آسیب زدن به تو اقدام میکنم.
هوش مصنوعی: تیغ قصاب برای از دست رفتن خون من شایسته نیست و با این حال من همچنان خود را در میان قربانیان میاندازم.
هوش مصنوعی: شاهی با صدای دردناک و نالهای از دلشکستگی خود قصهای روایت کرد، و از کبابی که بر روی آتش قرار داشت و دودی که به سمت آسمان میرفت، سخن گفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
[...]
عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم
من خراب مسجد و افتاده سجادهام
میروم باشد که خود را در خرابات افکنم
ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت
[...]
چون کمانت تا پیئی بر استخوان دارد تنم
گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم
رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر
کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم
گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید
[...]
شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم
طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم
مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست
[...]
سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم
آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم
بنده دلجویی مهر توام کز من ز عشق
گرچه میرنجد نمیخواهد کزو دل برکنم
بد گمان با من مشو کز دفع تهمت پیش غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.