گنجور

 
امیر شاهی

چمن بشکفت و سبزه خط کشید و سرو بالا هم

مرا تنگ آمده بی‌او دلی از باغ و صحرا هم

چو حال دردمندان عرضه داری ای صبا پیشش

در آن حضرت به گستاخی درودی گوی از ما هم

اجل از آستانت می‌کشد رختم در آن عالم

بحمدالله که با داغ توام اینجا و آنجا هم

تو ای کز جام وصلش جرعه‌ای داری، غنیمت دان

خوش آن روزی که این دولت میسر بود ما را هم

به صوت بلبلان شاهی، نوای ناله افزون کن

که خوش باشد دو عاشق را حدیث درد دل با هم