نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
سوی بالا بنگر آخر زانک من بر روزنم
ای سر رشته طربها عیسی دوران توی
سر از این روزن فروکن گرچه من چون سوزنم
عشق را روز قیامت آتش و دودی بود
نور آن آتش تو باشی دود آن آتش منم
تا نبینم روی چون گلزار آن صد نوبهار
همچو لاله من سیه دل صدزبان چون سوسنم
شاه شمس الدین تبریزی منت عاشق بسم
روز بزمت همچو مومم روز رزمت آهنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و تأثیرات آن بر دل و جان انسان سخن میگوید. او به یادآوری قول و قراری میپردازد که در عشق با محبوبش داشته و به جفای او اشاره میکند. شاعر خود را در دوری از محبوبش میبیند و با احساساتی درهمتنیده از عشق و درد، از نور چشمان او یاد میکند. او میگوید که عشق در روز قیامت هم آتش و دودی خواهد بود و خود را به عنوان دود این آتش معرفی میکند. در پایان، شاعر به حسن و زیبایی محبوب اشاره میکند و میگوید که بدون دیدن روی او، زندگیاش خالی از رنگ و طراوت است.
هوش مصنوعی: تو فرمودی که از ظلم آن ظالم دست برندارم، و تو فرمودی که در عشق او جهانی را به هم بریزم.
هوش مصنوعی: تو دست او را گرفتی و پیمانی بستهای که به خاطر او و به عشق او، جان و دل خود را قربان کنی.
هوش مصنوعی: ای نور چشمانت، مرا دور ندان و ننگر. به آسمان نگاه کن، زیرا من بر روی تو قرار دارم.
هوش مصنوعی: ای منبع شادیها و خوشیها، تو همان عیسی زمانهای. از این روزنه به درون بیفکن، هرچند من مانند دودی هستم که در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: عشق در روز قیامت به شکل آتش و دود نمایان میشود. نور آن آتش تو هستی و من دود آن آتش.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهرهٔ زیبای تو را چون گلستان نبینم، همهٔ بهارها برایم بیمعنی است و دل سیاه من همانند لالهای رنجیده و زبانم مانند سوسن، در غم و درد به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر احساس عشق و علاقه عمیق خود را به شخصی خاص ابراز میکند. او به زیبایی و لطافت عشق اشاره کرده و خود را مانند موم میداند که در گرما و محبت معشوق نرم و شکلپذیر میشود. این بیان نشاندهنده تسلیم شدن شاعر در برابر عشق و احساسی است که او در وجودش تجربه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم
من خراب مسجد و افتاده سجادهام
میروم باشد که خود را در خرابات افکنم
ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت
[...]
چون کمانت تا پیئی بر استخوان دارد تنم
گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم
رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر
کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم
گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید
[...]
با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم
غنچهوار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم
گفتهای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی
[...]
شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم
طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم
مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست
[...]
سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم
آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم
بنده دلجویی مهر توام کز من ز عشق
گرچه میرنجد نمیخواهد کزو دل برکنم
بد گمان با من مشو کز دفع تهمت پیش غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.