گنجور

 
امیر شاهی

سرو ما را هر زمان دل می‌کشد سوی دگر

چون گل رعنا که دارد هر طرف روی دگر

هر که دارد روی دل در قبله دیدار او

سهو باشد سجده در محراب ابروی دگر

در طریق دوستی، ثابت قدم چون خاک باش

چون صبا تا چند هر دم بر سر کوی دگر

جان بیمار مرا تاب شکیبایی نماند

ای طبیب، ار عاقلی، جز صبر داروی دگر

پند گویا، بیش از اینم در صف طاعت مخوان

زشت باشد روی در محراب و دل سوی دگر

موسم نوروز و من در کنج تنهایی اسیر

هر کسی در سایه سرو و لب جوی دگر

گر دل شاهی به دشنامی بجویی دور نیست

زان که همچون او نمی‌بینم دعاگوی دگر