گنجور

 
امیر شاهی

سرو ما را هر زمان دل می‌کشد سوی دگر

چون گل رعنا که دارد هر طرف روی دگر

هر که دارد روی دل در قبله دیدار او

سهو باشد سجده در محراب ابروی دگر

در طریق دوستی، ثابت قدم چون خاک باش

چون صبا تا چند هر دم بر سر کوی دگر

جان بیمار مرا تاب شکیبایی نماند

ای طبیب، ار عاقلی، جز صبر داروی دگر

پند گویا، بیش از اینم در صف طاعت مخوان

زشت باشد روی در محراب و دل سوی دگر

موسم نوروز و من در کنج تنهایی اسیر

هر کسی در سایه سرو و لب جوی دگر

گر دل شاهی به دشنامی بجویی دور نیست

زان که همچون او نمی‌بینم دعاگوی دگر

 
 
 
شاهدی

میکشد روی دلم هر دم به مهروی دگر

چون کنم با یک دلی هر گوشه دلجوی دگر

عهد کردم با خدای خود که جز ابروی دوست

سجده گاه خود نسازم طاق ابروی دگر

شد مشام جان معطر از شمیم روی دوست

[...]

هلالی جغتایی

حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوی دگر

خوش نمی آید بجز روی توام روی دگر

تازه گلهای چمن خوشرنگ و خوشبویند، لیک

گل رخ ما رنگ دیگر دارد و بوی دگر

زینت آن روی نیکو خال بس، خط، گو: مباش

[...]

صائب تبریزی

چند روزی می دهم دل رابه دلجوی دگر

می کنم محراب خود از طاق ابروی دگر

گرچه اوراق دل من قابل شیرازه نیست

می کنم شیرازه اش از تار گیسوی دگر

گرچه از ریحان جنت می‌چکد آب حیات

[...]

رضاقلی خان هدایت

چون تواند دم ز آزادی زدن آنکس که یار

هر زمانش می‌کشد در بند گیسوی دگر

من به یک رو چون شوم قانع که حسنِ روی او

می‌نماید هردم از هر رو مرا روی دگر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه