گنجور

 
امیر شاهی

ای هر دم از جفای تو دل را غمی دگر

عالم ز تو خراب و تو در عالمی دگر

ایندم که در رکاب توام، خون من بریز

ترسم که عمر امان ندهد تا دمی دگر

تیری زدی و ریش دل آسوده شد ز درد

هان! ای طبیب خسته دلان، مرهمی دگر

بلبل ز شوق نعره زنان در حریم باغ

گل هر زمان به مجلس نامحرمی دگر

شاهی، ز گریه سیل براین آب و گل مریز

کاین خانه پست میشود از شبنمی دگر