بگو به یار که کاشانهٔ که میپرسی
منم خراب تو ویرانهٔ که میپرسی
حدیث زلف تو امشب حکایتی است دراز
تو خوابناک ز افسانهٔ که میپرسی
منم که خلوت دل کردم از غمآبادت
تو از غم که و غمخانهٔ که میپرسی
ز جام عشق تو خلق جهان همه مستند
تو از تواضع مستانهٔ که میپرسی
گدای کوی تو شد شاهدی و شاهی یافت
بگو دگر در شاهانهٔ که میپرسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به محبوب خود میگوید که او در ویرانی عشق او زندگی میکند و حال و روزش تحت تاثیر عشق او دگرگون شده است. او به زیباییهای زلف معشوق و جذابیتهای عشق اشاره میکند و از حالات عشق و مستی که در اثر آن به وجود آمده سخن میگوید. شاعر به نوعی به معشوق میگوید که او دیگر در دنیای خود غرق در غم و درد نیست و از او میخواهد که درباره این احساسات و حالتهای عاشقانه بیشتر بپرسد. همچنین، اشارهای به این دارد که عشق او مانند جامی از شراب مستیبخش است که همه را مجذوب خود کرده است. در انتها، شاعر به مقام و ارزش خود به عنوان یک گدا در کوی عشق معشوق اشاره میکند و درخواست میکند که دیگر درباره مقام و جایگاهش سوال نکند.
هوش مصنوعی: به دوست بگو که آن خانهای که دربارهاش سوال میکنی، متعلق به من است و من در ویرانی آن زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: امشب داستانی طولانی درباره گیسوان تو دارم که به خواب میبردت، مثل افسانهای که از آن میپرسی.
هوش مصنوعی: من خودم را از غم و اندوهی که در دل دارم دور کردهام، حالا تو چرا از غم و اندوه من یا از مکان غمگینی که در آن هستم سوال میکنی؟
هوش مصنوعی: همه موجودات از عشق تو سرمست شدهاند و تو با آرامش و تواضع، از حال مستانه آنها میپرسی.
هوش مصنوعی: یک فقیر در کوی تو به مقام بالایی رسیده و حالا به عنوان شاهد و شاه در آمده است. بگو، حالا دیگر از چه کسی در مورد بزرگی و مقام میپرسی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلا، ز باده و خُمخانهٔ که میپرسی؟
ز چشم و غمزهٔ مستانهٔ که میپرسی؟
هزار خانه برانداخت عشق عالمسوز
درین خرابه تو از خانهٔ که میپرسی؟
گذشت نوبت کیخسرو و فریدون شد
[...]
دلا ز نرگس مستانهٔ که میپرسی؟
سری به خواب خوش، افسانهٔ که میپرسی؟
اسیر سلسله تست عالمی، لیکن
تو حالت دل دیوانهٔ که میپرسی؟
مگو که یار دگر خانه ساخت در دل تو
[...]
به شب فروخته رو خانهٔ که میپرسی
به شمع ره سوی کاشانهٔ که میپرسی
به عشوه در حرم کعبه پرسیم خانه
چه کعبه و چه حرم خانهٔ که میپرسی
ز زلف و خال تو دلهای ما گرفتارند
[...]
خراب گشته ز ویرانه که می پرسی
شکایت از دل دیوانه که می پرسی
ز شیخ و شاب نسبنامه که می جویی
حدیث عاقل و دیوانه که می پرسی
اگر چراغ نباشد گلاب کی باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.