گنجور

 
اسیر شهرستانی

خراب گشته ز ویرانه که می پرسی

شکایت از دل دیوانه که می پرسی

ز شیخ و شاب نسبنامه که می جویی

حدیث عاقل و دیوانه که می پرسی

اگر چراغ نباشد گلاب کی باشد

دگر ز بلبل و پروانه که می پرسی

دل درست نداری ز من چه می خواهی

به خواب رفته افسانه که می پرسی

چکد ز باده ورع وز صلاح بد مستی

نظام رونق میخانه که می پرسی

به جان خویش ندانم چه ماجرا داری

ز آشنایی بیگانه که می پرسی

 
 
 
قاسم انوار

دلا، ز باده و خُم‌خانهٔ که می‌پرسی؟

ز چشم و غمزهٔ مستانهٔ که می‌پرسی؟

هزار خانه برانداخت عشق عالم‌سوز

درین خرابه تو از خانهٔ که می‌پرسی؟

گذشت نوبت کیخسرو و فریدون شد

[...]

امیر شاهی

دلا ز نرگس مستانهٔ که می‌پرسی؟

سری به خواب خوش، افسانهٔ که می‌پرسی؟

اسیر سلسله تست عالمی، لیکن

تو حالت دل دیوانهٔ که می‌پرسی؟

مگو که یار دگر خانه ساخت در دل تو

[...]

جامی

به شب فروخته رو خانهٔ که می‌پرسی

به شمع ره سوی کاشانهٔ که می‌پرسی

به عشوه در حرم کعبه پرسیم خانه

چه کعبه و چه حرم خانهٔ که می‌پرسی

ز زلف و خال تو دل‌های ما گرفتارند

[...]

شاهدی

بگو به یار که کاشانهٔ که می‌پرسی

منم خراب تو ویرانهٔ که می‌پرسی

حدیث زلف تو امشب حکایتی است دراز

تو خوابناک ز افسانهٔ که می‌پرسی

منم که خلوت دل کردم از غم‌آبادت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه