خراب گشته ز ویرانه که می پرسی
شکایت از دل دیوانه که می پرسی
ز شیخ و شاب نسبنامه که می جویی
حدیث عاقل و دیوانه که می پرسی
اگر چراغ نباشد گلاب کی باشد
دگر ز بلبل و پروانه که می پرسی
دل درست نداری ز من چه می خواهی
به خواب رفته افسانه که می پرسی
چکد ز باده ورع وز صلاح بد مستی
نظام رونق میخانه که می پرسی
به جان خویش ندانم چه ماجرا داری
ز آشنایی بیگانه که می پرسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس ناامیدی و سردرگمی خود اشاره میکند. او از ویرانیها و دردهای درونیاش سخن میگوید و میپرسد که از چه چیزی شکایت میکنید. او به محتوای شخصی و عمیقتری مانند نسب و ریشه اجتماعی نمیپردازد و به جای آن به تناقضات بین عقل و جنون اشاره میکند. همچنین از بینتیجه بودن جستوجو برای پاسخها و معانی در زندگی حرف میزند. در نهایت، شاعر به بیان وضعیت ناامیدکننده خود میپردازد و به این نکته اشاره میکند که شناخت او از مشکلاتش بدون درک درست از آن، بیفایده است.
هوش مصنوعی: از ویرانهای که در آن به سر میبرم، میپرسی که چرا دل دیوانه شکایت دارد؟
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شجرهنامه و نسبنامهی شخصیتهای مذهبی و جوانان هستی، چرا دربارهی داستان عقل و دیوانگی پرسش نمیکنی؟
هوش مصنوعی: اگر روشنایی وجود نداشته باشد، دیگر از گل و بلبل و پروانه چه چیزی میماند که بخواهی در مورد آن سوال کنی؟
هوش مصنوعی: اگر دل پاک و صحیحی نسبت به من نداری، پس چه انتظاری از من داری؟ مثل یک داستان خوابآلود میمانی که در موردش سؤال میکنی.
هوش مصنوعی: از زلال شراب پاک و نیکو، خوشحالی و سرخوشی به وجود میآید. حال و روزی که در میخانه برقرار است، تو را به فکر فرو میبرد و به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه مسألهای بین ما وجود دارد که تو از یک شخص ناآشنا سوال میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلا، ز باده و خُمخانهٔ که میپرسی؟
ز چشم و غمزهٔ مستانهٔ که میپرسی؟
هزار خانه برانداخت عشق عالمسوز
درین خرابه تو از خانهٔ که میپرسی؟
گذشت نوبت کیخسرو و فریدون شد
[...]
دلا ز نرگس مستانهٔ که میپرسی؟
سری به خواب خوش، افسانهٔ که میپرسی؟
اسیر سلسله تست عالمی، لیکن
تو حالت دل دیوانهٔ که میپرسی؟
مگو که یار دگر خانه ساخت در دل تو
[...]
به شب فروخته رو خانهٔ که میپرسی
به شمع ره سوی کاشانهٔ که میپرسی
به عشوه در حرم کعبه پرسیم خانه
چه کعبه و چه حرم خانهٔ که میپرسی
ز زلف و خال تو دلهای ما گرفتارند
[...]
بگو به یار که کاشانهٔ که میپرسی
منم خراب تو ویرانهٔ که میپرسی
حدیث زلف تو امشب حکایتی است دراز
تو خوابناک ز افسانهٔ که میپرسی
منم که خلوت دل کردم از غمآبادت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.