بگو به یار که کاشانهٔ که میپرسی
منم خراب تو ویرانهٔ که میپرسی
حدیث زلف تو امشب حکایتی است دراز
تو خوابناک ز افسانهٔ که میپرسی
منم که خلوت دل کردم از غمآبادت
تو از غم که و غمخانهٔ که میپرسی
ز جام عشق تو خلق جهان همه مستند
تو از تواضع مستانهٔ که میپرسی
گدای کوی تو شد شاهدی و شاهی یافت
بگو دگر در شاهانهٔ که میپرسی