سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵
... خون سعدی کم از آن است که دست آلایی
ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵
... بکش تا عیب گیرانم نگویند
نمی آید ملخ در چشم شاهین
نظر کردن به خوبان دین سعدیست ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸
... که من اسیر نیازم تو صاحب نازی
کجا به صید ملخ همتت فرو آید
بدین صفت که تو باز بلندپروازی ...
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی
... نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی ...
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۱ - حکایت
... برد هر کسی بار در خورد زور
گران است پای ملخ پیش مور
سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۲ - حکایت
... که خود و سرش را نه در هم سرشت
چو گنجشک روز ملخ در نبرد
به کشتن چه گنجشک پیشش چه مرد ...
سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۵ - حکایت در مذلت بسیار خوردن
... شکم بنده نادر پرستد خدای
سراسر شکم شد ملخ لاجرم
به پایش کشد مور کوچک شکم ...
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷
... نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم
ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت
ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم ...
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴
... در تو باشد که گرش دست در آغوش کنی
مرد باید که نظر بر ملخ و مور کند
آن تأمل که تو در زلف و بناگوش کنی ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت
... همان که زرع و نخیل آفرید و روزی داد
ملخ به خوردن روزی هم او فرستادست
چو نیک درنگری آنکه می کند فریاد ...
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۵
... شحنه با دزد باز کرد امروز
ملخ آمد که بوستان بخورد
بوستانبان ملخ بخورد امروز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۱
... بازگویم نه که صدباره ازو نحس تری
ملخ از تخم تو چیزی نتواند که خورد
ترسم از گرسنگی تخم ملخ را بخوری
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸
... اگر بریان کند بهرام گوری
نه چون پای ملخ باشد ز موری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۰
... چو ره پیش گیری به پایان بری
چو خواهی که پای ملخ هم چو مور
ره آورد پیش سلیمان بری ...
حکیم نزاری » ادبنامه » باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن » بخش ۳ - حکایت
... نزاری چو در بندگی پیر شد
زبون همچو باز ملخ گیر شد
دل و دست و سمع و بصر شد ضعیف ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
... پاک روانی که به آگاهی اند
کشته حق چون ملخ و ماهی اند
به که درین ره به رضا ایستی ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۹
... حیف بود میل شه به خون گدایان
صید ملخ کار شاهباز نباشد
پیش کسانی که صاحبان نیازند ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰۰
... فراقت کشت خسرو را که ترسیدی ز روز بد
ملخ زد کشت دهقان را که می ترسید از ژاله
حسینی » کنز الرموز » بخش ۸ - در بیان معرفت زکوة و کیفیت آن
... جرعۀ بر خاک مجلس ریختند
موراگر پای ملخ برخوان نهاد
آنچه بودش در بر مهمان نهاد ...