ملکالشعرا بهار » ترکیبات » در رثاء جمیل صدقیالذهاوی
... همچو چاک جیب یاران هیچ گه مسدود نیست
ایزد آمرزیده است او را که از راه کرم
چون ذهاوی بنده ای زان استان مردود نیست ...
ملکالشعرا بهار » ترکیبات » نکیر و منکر
... ناگهان آواز پایی سهمناک
کردگوشم را خبر از راه دور
من بسان خفته زان آواز پای ...
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » الحمدلله
... آسوده شد ملک الملک لله
شد شاه نو را اقبال همراه
کوس شهی کوفت بر رغم بدخواه ...
... از ساحت ملک جاروب گشتند
پیران جاهل شیخان گمراه
الحمد لله الحمد لله ...
... بر کف گرفتند تیغ مهند
بستند بر خصم از هر طرف راه
الحمد لله الحمد لله ...
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » اتحاد اسلام
... مؤمنی نالد اندر بدخشان
آری این راه و رسم عباد است
روز یکرنگی و اتحاد است ...
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » از زبان محمدعلی شاه مخلوع
... هر لحظه بجست و خیز بودیم
گفتی که به راه ما پلنگ است
سبحان الله این چه رنگ است ...
... گفتند که خصم کینه خواه است
بدخواه به راه و نیمه راه است
قصد همگی به قتل شاه است ...
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » وارث طهمورث و جم
... زین غریب بی نشان یاد آورید
یاد باز آرد غریبان را ز راه
نک برای امتحان یاد آوربد ...
ملکالشعرا بهار » مستزادها » اهلا و سهلا
... زان همت شاهوار
شاها به راه راستی زن قدم
تا دین شود روسفید ...
... یکرنگی آید به کار
شاها ببین از راه مردانگی
بر ما که رسوا شدیم ...
ملکالشعرا بهار » چهارپارهها » کسری و دهقان
... رفت بیرون ز شهر بهر شکار
در سر راه دید مزرعه ای
که در آن بود مردم بسیار ...
ملکالشعرا بهار » چهارپارهها » بنای یادگار
... خار و خس روزگار ناساز
سد کردن راه او نیارد
چون بانی خود ز فرط اعزاز ...
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
ما باده عزت و جلالت نوشیم
در راه شرف از دل و از جان کوشیم
گر در صف رزم جامه از خون پوشیم ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
... خسروان کرده در او از دیده حسرت نگاه
حدش از آنسوی دجله تا بدین سوی هراه
دست اندر دست مانده تاکنون از دیرگاه
وندر او زین دیرگه بیگانگان نابرده راه
خسروان در برکشیده این بت دلبند را ...
... باری این کشور از اینان سال ها معمور بود
لیک گم کردند مردم راه عدل و راستی
تا به ملک از بیوراسب آمد بسی ناشاستی
جم در آغاز شهی بگرفت راه و رسم داد
لیک در آخر به استبداد و خودرایی فتاد ...
... سرزمین مصر او را فتح بر دلخواه شد
بعد مرگش مملکت آشفته و گمراه شد
نیز اسمردیس غاصب بر گزافه شاه شد ...
... مردم استخر کز شاپور بودندی نفور
تاج راکردند بخش اردشیر از راه دور
رزم ناکرده بشد شاپور مسکین روزکور ...
... اردشیر از آن سخن پیچید و دم اندر کشید
پیش شاهنشه جز از فرمانبری راهی ندید
سوی بابک نامه ای بنوشت و کرد آن غم پدید ...
... گفت از طاهر مرا قتل امین آمد بهاد
پس به طاهر داد منشوری ز راه دین و داد
کفت شو سوی خراسان واندر آنجا داد کن ...
... گنج بخشودند و افزودند بر خیل و سپاه
ملک بگرفتند و بربستند بر بیگانه راه
تا به هنگام محمد خسرو خوارزم شاه ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار
... رایت اقبال را آل صفی برداشتند
این گره را نیز فر ایزدی همراه شد
دست جور از دامن کردارشان کوتاه شد ...
... وز دم تیغ جهانسوزش به خصم آذر گرفت
از نخستین حمله دشمن راه کوه و در گرفت
شه سوی تبریز شد آن ملک را در برگرفت ...
... شه سلیمان را وزیری بود راد و پرهنر
گشت سلطان را به صلح شاه ایران راهبر
نیز شه را داد از این اندیشه نیکو خبر ...
... ازبکان کردند ناگه در خراسان تاختن
در خراسان شد شه و راند آن گروه راهزن
کرد نیکی ها به خلق خسته شاه پاک تن ...
... تا جهان خرم ز فخر دوده افشار شد
موکب شه ناگهان زی طوس راه اسپار شد
نادر لشکرشکن را با ملک دیدار شد ...
... هم حصار طوس را بگرفت از تدبیر و رای
زان سپس ضبط خراسان کرد و شد سه ری هراه
وز پس ضبط هری در طوس جست آرامگاه
ناگهان اشرف به سمنان زاصفهان پیمود راه
نادر و طهماسب شه رفتند زی اوکینه خواه ...
... این زبردستی چو از نادر بدید ان زشت کیش
روی واپس کرد و راه اسپهان بگرفت پیش
رفت نادر در پیش چون شیر در دنبال میش ...
... حاصل ترکان و افغانان از او بدروده شد
هم به ملک شه هراه و قندهار افزوده شد
در سپاهان شاه و نزدیکان سپاهی ساختند ...
... لیک اندر هریک از آن شیشه ها اندیشه ها
شه ر شد سرمست می از سادکان شد کامخ راه
همچنان سرگرم بد زآغاز شب تا صبحگاه ...
... زان سپس بغداد را بگرفت شاه کینه خواه
با نوید فتح زی ایران زمین پیمود راه
ملک را چون کرد زآشوب و فتن امن و امان ...
... خسروی جویید بهر خویشتن راد و قوی
تا بریمش طاعت و فرمان ز راه نیکویی
جمله گفتند آنکه راه خسروی پوید تویی
مرد دانا جز تو کس را کی نماید پیروی ...
... مانده اند اندرکف بیگانگان زار و اسیر
پند برگیرید و راه زشتکاری مسپرید
هم از این پس ناسزای این گروه برنشمرید ...
... گفت قصدم زین عمل آسایش خلق خداست
زانکه ما ملت ز یک پیراهنیم از راه راست
چندگوییم این یکی برحق و آن یک بر خطاست ...
... تا پیاده کرد گیتی شان ز اسب ابتهاج
خود علیشاه و شه ابراهیم و شهرخ هر سه تن
اندر افتادند سالی دو به جان خویشتن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه
... لیک با تهدید قیصر جمله روباهی بدند
مر محمد شاه را خدام همراهی بدند
تابع استاره کشته ارچه خود ماهی بدند
در بر قایم مقامش عبد درگاهی بدند
فخر ایران و فراهان خواجه بوالقاسم وزیر
آنکه کلکش وحشیان رارام کردی با صفیر ...
... ناصرالدین شه بری رخ کرد چون شد شاه مات
بود همراهش وزیری داهی و عالی صفات
میر نام آور تقی خان آن وزیر بی نظیر ...
... یافت کز بیزمارک زی پاریس برد آلمان سپاه
و انگلستان از وزیران زد به مرز هند راه
لیک در ایران وزیران قصد جان هم کنند
هر به روزی چند سور ملک را ماتم کنند
شد فراهانی تباه و گشت اتابک ناپدید
بر سپهسالار هم از مفسدان آفت رسید ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱ - گفتار نخست در عظمت ذات باریتعالی و نقص ادراک بشر
ای نبرده کسی به کنه تو راه
تاری و دیو و اورمزد و اله ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲ - گفتار دوم در خلقت جهان
... هرکه در این سفر سبکبار است
راهش آسان و سهل و هموار است
وان که سنگین دل است و سنگین بار ...
... عیب از آنجاست کاوستاد نخست
درس بد داد و راه باطل جست
علم ها سر به سر کمال گرفت ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶ - صف زندان نمرهٔ دو
پس ره نمره دو پیمودم
زان که خود راه را بلد بودم
ایستادم به پیش آن درگاه ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
... لیک سربازشان گرفت عنان
پر دلان یافتند راه فرار
بخشی از درگروهی از دیوار ...
... زیر باران تیرش آوردند
شیخ واعظ گرفت راه فرار
خونیان در پی اش به قصد شکار ...
... این مثل در جهان فسانه شده
که بود امن راه دزد زده
حیف باشدکه جلسه فردا ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۲ - حکایت دیوانهای که سنگ به چاه اندخت
... عکس خود را بدید در ته چاه
سنگی افتاده بد به راه اندر
هشت آن سنگ را به چاه اندر ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۳ - تغییر زندان
... این هم از برکت برامکه بود
من خود این حجره دیده ام دو سه راه
بوده ام اندرو نکرده گناه ...
... زر و زور از تو دست بردار است
آنچه همراه تست کردار است
کرده آن به که نام زاید از او ...
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را
... می کنم خدمت اندر آن درگاه
با خضوع و خشوع بی اکراه
چون که فارغ از آستانه شدم ...
... جای فریاد و استغاثه و آه
فکر آشفته را گشادم راه
نام او کارنامه زندان ...