گنجور

 
۱۹۷۸۱

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۱ - فغان از این جهان

 

... سپهر وکهکشان پر ضیای او

روان به راه شغل خویش هر یکی

نجسته شغل دیگری ورای او ...

... به تنگناکشد فراخنای او

وگر قمر ز راه خویش کژ رود

فتد ز کار خنگ بادپای او ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۸۲

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۵ - در مدح مظفرالدین شاه

 

ایا نسیم صبا ای برید کار آگاه

ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه

ببر پیامی از چاکران درگه قدس ...

... ز جود بارش نیسان به گاه پاداشن

ز خشم آتش سوزان به وقت پادافراه

شهنشهی که به هر صبح و شام شمس و قمر ...

... گرفته صیت جلالش چو مهر عالمتاب

ز حد شام و حلب تا به قندهار و هراه

سموم خشمش در هر زمین که می بوزد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۸۳

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۶ - ماجرای زمستان

 

... بادی از مرز شهریار دمید

که به پیل دمنده بستی راه

بازگشتی ز بیم بادبزان ...

... گرد کن توشه زمستانی

از ره وام یا ز دیگر راه

من ز خجلت فکنده سر در ییش ...

... بتر از جمله کاروان زغال

دیرگاهیست نارسیده ز راه

نیست موجود حبه ای در شهر ...

... هرکه اندوخته ندارد سیم

گو بیندوز رنج باد افراه

فرصت جمع سیم و زر بنداد ...

... خدمت خلق بوده پیشه من

با وفا و خلوص بی اکراه

کرده من مرا بست دلیل ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۸۴

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۷ - بقایی و شعله

 

... این توصیه خواست وان دگر ترفیع

وآن توشه راه تاکند رحله

می گشت روا حوایج هریک ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۸۵

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۸ - تغزل

 

... ای دل مرا بحل کن وی دیده خون گری

چندان که راه بازشناسی همی ز چاه

بر قد سروقدان کمترکنی نظر ...

... ای دل تو نیز بی گنهی نیستی از آنک

از دیدن نخستین بیرون شدی ز راه

گیرم که دیده پیش تو آورد صورتی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۸۶

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۵ - بهشت و دوزخ

 

... فردوس چیست دانش و دوزخ کجاست جهل

وان دیو چیست کاهلی و نا فراهمی

باری مسلم است که نزدیک عاقلان ...

... ای نور چشم این دو بود اصل مردمی

یا راه خیر خویش سپردن به حسن خلق

یا راه خیر خلق سپردن به خرمی

ور زانکه همت تو در آزار مردمست ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۸۷

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸ - سکوت شب

 

... چندان دوصد ز دیده فشانم تو را مزای

ای تیغ کوه راه نظر ساعتی ببند

وی پیک صبح در پس که لحظه ای بپای ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۸۸

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۴ - پیام به وزیر خارجه انگلستان

 

... بسته می شد به واشنگتون ره پرخاشجری

با کماندار چف گر فرتو بودی همراه

به دیویت بسته شدی سخت ره حمله وری ...

... در خراسان که مهین ره رو هند است چرا

کرد این مایه قشون بی سببی راهبری

فتنه ها از چه بپاکرد و چرا آخرکار ...

... به عدو خط ترن ره را نزدیک کند

تا تو دیگر نروی راه بدین پرخطری

سد بس معتبری ایران بد بر ره هند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۸۹

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۸ - گیهان اعظم

 

... دیبهی زربفت زیر شعری خاکستری

تافته عقد پرن نزدیک راه کهکشان

همچو مجموعی گهر پیش بساط گوهری ...

... جرم غبرا ذره و ما و تو ذرات وی ایم

کرده یزدان مان پدید از راه ذره پروری

باز اندر پیکر ما و تو ذرات دگر ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۰

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۰ - شکایت

 

... سیم دوا نیز دهد بر سری

نیمشب ار خوانیش از راه دور

حاضرگردد به مثال پری ...

... بوی مرض را بشناسد ز دور

چون رسد از راه زهی عبقری

چون شنود بستری آواز او ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۱

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۴ - نثار به پیشاهنگان

 

... نیکی چه کنی حق چسان گزاری

راه خطر خود چگونه پوبی

پاس شرف خود چگونه داری ...

... مهرعلی و یازده سلیلش

بنمود ترا راه رستگاری

هرچند که از دشمنان کشیدی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۲

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۷ - عشق و فخر

 

... خفته مار است این چه گیریدش به بازی

پاکبازی کن چو راه عشق پویی

عشق بازی را بباید پاکبازی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۳

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۱ - غائلهٔ گیلان

 

... مملکت چون یار گردد با وزیری هوشمند

زود برخیزد ز کشور راه و رسم کاهلی

کارها یکرویه گردد ملکت ایمن شود ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۴

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۵ - دامنه البرز

 

... در سر از هولت دوار آید همی

بوی های تازه همراه صبا

ازکران مرغزار آید همی ...

... چشم ازین غم اشکبار آید همی

آنکه اندر راه او دادی دو چشم

گر تو را سویش گذار آید همی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۵

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۸ - شمار گیتی

 

... حسابیست آنجا که پیر تو داند

چه دانی تو در نیمه راه جوانی

حسابیست آنجاکه وهم محاسب

نیابد از اول قدم نقش ثانی

توان با ریاضت بدان راه بردن

چنان چون ز الفاظ ره زی معانی ...

... گرت همت شه کنند هم عنانی

من اکنون یکی راه بنمایت نو

سزد گر درین راه مرکب جهانی

ره خویشتن خواهی و طمع و کینه ...

... به جز راستی نیست دیگر نشانی

یکی شاه راهی ست پیوسته زان جا

به شهری کجا شهر مردانش خوانی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۶

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۰ - تاریخچه انقلاب مشروطه

 

... درآمد ز در پیری و ناتوانی

جوانی به راه وطن دادم از کف

دریغا وطن رفت و طی شد جوانی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۷

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۴ - نفرین به انگلستان

 

... بی نصیب از غوصگاه لؤلؤ لالا شوی

راه بحر احمر و عمان ببندد بر تو خصم

لاجرم بهر فرار از راه افریقا شوی

چون به نومیدی گذر گیری تو از بن اسپرانس ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۸

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

یا که به راه آرم این صید دل رمیده را

یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۷۹۹

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

وحشت راه دراز از نظر کوته ماست

رخ متاب ای دل از ین ره که خدا همراه ماست

نیست اصلا خبری در سر بازار وجود ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۹۸۰۰

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

... کردم سراغ دل ز مقیمان درگهش

گفتند رو بجوی مگر فرش راه اوست

گویند یار خون دل خلق می خورد ...

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۹۸۸
۹۸۹
۹۹۰
۹۹۱
۹۹۲
۱۰۱۶