مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم
... مدحی که جز او را بود آن مدح نشاید
بر باره چو بنشیند و از راه درآید
گویی که همی باره گردون را ساید ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - مدح ملک ارسلان
... تا این زمانه حسن بت مهربان گرفت
آمد فراهم از همه جانب سپاه ملک
واندر سرای عدل گشاده ست راه ملک
چرخ کمال برد به عیوق جاه ملک ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مدیح سیف الدوله محمود
... فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصایمون
روزه ز ما تافت روی راه سفر برگزید
رفت به سوی سفر و ز ما صحبت برید ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸
... جان اعدا ز گناه در چاه آورد
آورد برای هر کسی راه آورد
از بهر ملک ملک ملکشاه آورد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۵
... وز قوت بازوی من از خنجر پرس
وز هیبت من ز راه چالندر پرس
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۲
از هر جنسم چو شاه بگشادی راه
از بخت مرا فزون شدی رتبت و جاه ...
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۴۶ - سبل چشم خویش را گوید
ز بس که در غم هجرت ز دیده ریزم آب
به دیدگان من ای دوست راه یافت خلل
سبل گرفت مرا دیده و تو می گویی ...
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۱ - در حق یار مسافر گوید
... وز مهر گل تو لاله نعمان
هر حال که باشدت به راه اندر
زنهار به سوی بنده بنویس آن
تا گرت به راه رود پیش آید
خشکش کنم از تف دل سوزان ...
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۷ - صفت دلبر خربنده بود
... از ره راست بیفتاده ست آنک
او تو را از پی خر دارد راه
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۸۰ - صفت یار زاهد عابد
... اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه
ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند
تو باز مردم با راه را کنی بیراه
تو زاهدی ز چه رویست چشمک تو دژم ...
مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۲۰ - بهرام روز
... تا هست چتر ملک ملک ارسلان سیاه
تا نیکخواه راه نماید به عقل باد
توفیق رهنمایش و اقبال نیکخواه
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت ...
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱
از جمله رفتگان این راه دراز
بازآمده کیست تا به ما گوید راز
پس بر سر این دو راهه آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی آیی باز
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آنست و نه این
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » خیام فیلسوف
فلسفه خیام هیچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد چون این ترانه های در ظاهر کوچک ولی پرمغز تمام مسایل مهم و تاریک فلسفی که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری که جبرا به او تحمیل شده و اسراری که برایش لاینحل مانده مطرح می کند خیام ترجمان این شکنجه های روحی شده فریادهای او انعکاس دردها اضطراب ها ترس ها امیدها و یأس های میلیون ها نسل بشر است که پی درپی فکر آن ها را عذاب داده است خیام سعی می کند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همه این مشکلات معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند او زیر خنده های عصبانی و رعشه آور مسایل دینی و فلسفی را بیان می کند بعد راه حل محسوس و عقلی برایش می جوید
به طور مختصر ترانه های خیام آیینه ای است که هر کس ولو بی قید و لاابالی هم باشد یک تکه از افکار یک قسمت از یأس های خود را در آن می بیند و تکان می خورد ازین رباعیات یک مذهب فلسفی مستفاد می شود که امروز طرف توجه علمای طبیعی است و شراب گس و تلخ مزه خیام هرچه کهنه تر می شود بر گیرندگیش می افزاید به همین جهت ترانه های او در همه جای دنیا و در محیط های گوناگون و بین نژادهای مختلف طرف توجه شده ...
... اکنون برای این که طرز فکر و فلسفه گوینده رباعیات را پیدا بکنیم و بشناسیم ناگزیریم که افکار و فلسفه او را چنان که از رباعیاتش مستفاد می شود بیرون بیاوریم زیرا جز این وسیله دیگری در دسترس ما نیست و زندگی داخلی و خارجی او اشخاصی که با آن ها رابطه داشته محیط و طرز زندگی تأثیر موروثی فلسفه ای که تعقیب می کرده و تربیت علمی و فلسفی او به ما مجهول است
اگر چه یک مشت آثار علمی فلسفی و ادبی از خیام به یادگار مانده ولی هیچ کدام از آن ها نمی تواند ما را در این کاوش راهنمایی بکند چون تنها رباعیات افکار نهانی و خفایای قلب خیام را ظاهر می سازد در صورتی که کتاب هایی که به مقتضای وقت و محیط یا به دستور دیگران نوشته حتی بوی تملق و تظاهر از آن ها استشمام می شود و کاملا فلسفه او را آشکار نمی کند
به اولین فکری که در رباعیات خیام برمی خوریم این است که گوینده با نهایت جریت و بدون پروا با منطق بیرحم خودش هیچ سستی هیچ یک از بدبختی های معاصرین و فلسفه دستوری و مذهبی آن ها را قبول ندارد و به تمام ادعاها و گفته های آن ها پشت پا می زند در کتاب اخبارالعلماء باخبارالحکماء که در سنه ۶۴۶ تألیف شده راجع به اشعار خیام این طور می نویسد باطن آن اشعار برای شریعت مارهای گزنده و سلسله زنجیرهای ضلال بود و وقتی که مردم او را در دین خود تعییب کردند و مکنون خاطر او را ظاهر ساختند از کشته شدن ترسیده و عنان زبان و قلم خود را باز کشید و به زیارت حج رفت و اسرار ناپاک اظهار نمود و او را اشعار مشهوری است که خفایای قلب او در زیر پرده های آن ظاهر می گردد و کدورت باطن او جوهر قصدش را تیرگی می دهد
پس خیام باید یک اندیشه خاص و سلیقه فلسفی مخصوصی راجع به کاینات داشته باشد حال ببینیم طرز فکر او چه بوده برای خواننده شکی باقی نمی ماند که گوینده رباعیات تمام مسایل دینی را با تمسخر نگریسته و از روی تحقیر به علما و فقهایی که از آن چه خودشان نمی دانند دم می زنند حمله می کند این شورش روح آریایی را بر ضد اعتقادات سامی نشان می دهد و یا انتقام خیام از محیط پست و متعصبی بوده که از افکار مردمانش بیزار بوده واضح است فیلسوفی مانند خیام که فکر آزاد و خرده بین داشته نمی توانسته کورکورانه زیر بار احکام تعبدی جعلی جبری و بی منطق فقهای زمان خودش برود و به افسانه های پوسیده و دام های خر بگیری آن ها ایمان بیاورد
زیرا دین عبارت است از مجموع احکام جبری و تکلیفاتی که اطاعت آن بی چون و چرا بر همه واجب است و در مبادی آن ذره ای شک و شبهه نمی شود بخود راه داد و یک دسته نگاهبان از آن احکام استفاده کرده مردم عوام را اسباب دست خودشان می نمایند ولی خیام همه این مسایل واجب الرعایه مذهبی را با لحن تمسخرآمیز و بی اعتقاد تلقی کرده و خواسته منفردا از روی عمل و علل پی به معلول ببرد مسایل مهم مرگ و زندگی را به طرز مثبت از روی منطق و محسوسات و مشاهدات و جریان های مادی زندگی حل بنماید ازین رو تماشاچی بی طرف حوادث دهر می شود
خیام مانند اغلب علمای آن زمان به قلب و احساسات خودش اکتفا نمی کند بلکه مانند یک دانشمند به تمام معنی آن چه که در طی مشاهدات و منطق خود به دست می آورد می گوید معلوم است امروزه اگر کسی بطلان افسانه های مذهبی را ثابت بنماید چندان کار مهمی نکرده است زیرا از روی علوم خود به خود باطل شده است ولی اگر زمان و محیط متعصب خیام را در نظر بیاوریم بی اندازه مقام او را بالا می برد ...
... آمد شدن تو اندرین عالم چیست آمد مگسی پدید و ناپیدا شد ۴۱
حال ببینیم در مقابل نفی و انکار مسخره آلودی که از عقاید فقها و علما می کند خودش نیز راه حلی برای مسایل ماوراء طبیعی پیدا کرده در نتیجه مشاهدات و تحقیقات خودش خیام به این مطلب برمی خورد که فهم بشر محدود است از کجا می آییم و به کجا می رویم کسی نمی داند و آن هایی که صورت حق به جانب به خود می گیرند و در اطراف این قضایا بحث می نمایند جز یاوه سرایی کاری نمی کنند خودشان و دیگران را گول می زنند هیچ کس به اسرار ازل پی نبرده و نخواهد برد و یا اصلا اسراری نیست و اگر هست در زندگی ما تأثیری ندارد مثلا جهان چه محدث و چه قدیم باشد آیا به چه درد ما خواهد خورد
چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم ۹۳تا کی ز حدیث پنج و چار ای ساقی ...
... واضح است در این صورت خیام از بس که در زیر فشار افکار پست مردم بوده به هیچ وجه طرفدار محبت عشق اخلاق انسانیت و تصوف نبوده که اغلب نویسندگان و شعرا وظیفه خودشان دانسته اند که این افکار را اگر چه خودشان معتقد نبوده اند برای عوام فریبی تبلیغ بکنند چیزی که غریب است فقط یک میل و رغبت یا سمپاتی و تأسف گذشته ایران در خیام باقی است اگر چه به واسطه اختلاف زیاد تاریخ ما نمی توانیم به حکایت مشهور سه رفیق دبستانی باور بکنیم که نظام الملک با خیام و حسن صباح هم درس بوده اند ولی هیچ استبعادی ندارد که خیام و حسن صباح با هم رابطه داشته اند زیرا که بچه یک عهد بوده اند و هر دو تقریبا در یک سنه ۵۱۷ - ۵۱۸ مرده اند انقلاب فکری که هردو در قلب مملکت مقتدر اسلامی تولید کردند این حدس را تایید می کند و شاید به همین مناسبت آن ها را با هم هم دست دانسته اند حسن به وسیله اختراع مذهب جدید و لرزانیدن اساس جامعه آن زمان تولید یک شورش ملی ایرانی کرد خیام به واسطه آوردن مذهب حسی فلسفی و عقلی و مادی همان منظور او را در ترانه های خودش انجام داد تأثیر حسن چون بیشتر روی سیاست و شمشیر بود بعد از مدتی از بین رفت ولی فلسفه مادی خیام که پایه اش روی عقل و منطق بود پایدار ماند
نزد هیچ یک از شعرا و نویسندگان اسلام لحن صریح نفی خدا و برهم زدن اساس افسانه های مذهبی سامی مانند خیام دیده نمی شود شاید بتوانیم خیام را از جمله ایرانیان ضد عرب مانند ابن مقفع به آفرید ابومسلم بابک و غیره بدانیم خیام با لحن تأسف انگیزی اشاره به پادشاهان پیشین ایران می کند ممکن است از خواندن شاهنامه فردوسی این تأثر در او پیدا شده و در ترانه های خودش پیوسته فر و شکوه و بزرگی پایمال شده آنان را گوشزد می نماید که با خاک یکسان شده اند و در کاخ های ویران آن ها روباه لانه کرده و جغد آشیانه نموده قهقهه های عصبانی او کنایات و اشاراتی که به ایران گذشته می نماید پیداست که از ته قلب از راهزنان عرب و افکار پست آن ها متنفر است و سمپاتی او به طرف ایرانی می رود که در دهن این اژدهای هفتاد سر غرق شده بوده و با تشنج دست و پا می زده
نباید تند برویم آیا مقصود خیام از یادآوری شکوه گذشته ساسانی مقایسه بی ثباتی و کوچکی تمدن ها و زندگی انسان نبوده است و فقط یک تصویر مجازی و کنایه ای بیش نیست ولی با حرارتی که بیان می کند جای شک و شبهه باقی تمی گذارد مثلا صدای فاخته که شب مهتاب روی ویرانه تیسفون کوکو می گوید مو را به تن خواننده راست می کند
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلوبر درگه او شهان نهادندی رودیدیم که بر کنگره اش فاخته ایبنشسته همی گفت که کوکو کوکوآن قصر که بهرام درو جام گرفتآهو بچه کرد و روبه آرام گرفتبهرام که گور می گرفتی همه عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفت
چنان که سابقا ذکر شد خیام جز روش دهر خدایی نمی شناخته و خدایی را که مذاهب سامی تصور می کرده اند منکر بوده است ولی بعد قیافه جدی تر به خود می گیرد و راه حل علمی و منطقی برای مسایل ماورای طبیعی جست وجو می کند چون راه عقلی پیدا نمی کند به تعبیر شاعرانه این الفاظ قناعت می نماید صانع را تشبیه به کوزه گر می کند و انسان را به کوزه و می گوید
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد و باز بر زمین می زندش ۴۳ ...
... آیا تجزیه افکار خیام را از این سطور درک نمی کنیم هرون آلن دراضافات به رباعیات خیام ص۲۹۱ از کتاب سرگذشت سلطنت کابل تألیف الفینستن که در سنه ۱۸۱۵ میلادی به طبع رسیده نقل می کند و شرح می دهد که فرقه ای دهری و لامذهب به اسم ملازکی شهرت دارند به نظر می آید که افکار آن ها خیلی قدیمی است و کاملا با افکار شاعر قدیم ایران خیام وفق می دهد که در آثار او نمونه های لامذهبی به قدری شدید است که در هیچ زبانی سابقه ندارد این فرقه عقاید خودشان را در خفا آشکار می کردند و معروف است که عقاید آن ها بین نجبای رند دربار شاه محمود رخنه کرده بود
اختصاص دیگری که در فلسفه خیام مشاهده می شود دقیق شدن او در مسأله مرگ است که نه از راه نشیات روح و فلسفه الهیون آن را تحت مطالعه درمی آورد بلکه از روی جریان و استحاله ذرات اجسام و تجزیه ماده تغییرات آن را با تصویرهای شاعرانه و غمناکی مجسم می کند
برای خیام ماورای ماده چیزی نیست دنیا در اثر اجتماع ذرات به وجود آمده که بر حسب اتفاق کار می کنند این جریان دایمی و ابدی است و ذرات پی درپی در اشکال و انواع داخل می شوند و روی می گردانند از این رو انسان هیچ بیم و امیدی ندارد و در نتیجه ترکیب ذرات و چهار عنصر و تأثیر هفت کوکب به وجود آمده و روح او مانند کالبد مادی است و پس از مرگ نمی ماند ...
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » خیام شاعر
... شعرای دیگر نیز از خیام تبعیت کرده اند و حتی در اشعار صوفی کنایات خیام دیده می شود مثلا این شعر عطارگر چو رستم شوکت و زورت بودجای چون بهرام در گورت بود۵۴غزالی نیز مضمون خیام را استعمال می کندچرخ فانوس خیالی عالمی حیران در اومردمان چون صورت فانوس سرگردان در او ۱۰۵
بر طبق روایت اخبار العلماء خیام را تکفیر می کنند به مکه می رود و شاید سر راه خود خرابه تیسفون را دیده و این رباعی را گفتهآن فصر که بر چرخ همی زد پهلو ۵۹
آیا خاقانی تمام قصیده معروف خود ایوان مداین را از همین رباعی خیام الهام نشده۱ از نوحه جغد الحق ماییم به درد سرخاک در او بودی دیوار نگارستان ...
... چند قطعه شعر عربی از خیام مانده است ولی از آن جایی که هیچ یک از شعرا نتوانسته اند آن ها را به شعر فارسی به زبان خیام در بیاورند از درج آن چشم پوشیدیم
بنا به خواهش دوست هنرمندم آقای درویش نقاش این مقدمه را اجمالا به ترانه های خیام نوشتم تا راهنمای تابلوهای ایشان بشود در این کتاب ترانه های خیام مطابق سبک و افکار فلسفی مرتب شده و رباعیاتی که به نظر مشکوک می آمده جلو آن ها یک ستاره گذاشته شده این رباعیات بر فرض هم از خود خیام نباشد از پیروان خیلی زبردست او خواهد بود که مستقیما از فکر فیلسوف و شاعر بزرگ الهام شده است
صادق هدایت ...
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۶
از جمله رفتگان این راه دراز
بازآمده ای کو که به ما گوید راز
هان بر سر این دو راهه از روی نیاز
چیزی نگذاری که نمی آیی باز
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۹
... اندر همه آفاق بگشتیم به گشت
کس را نشنیدیم که آمد زین راه
راهی که برفت راهرو بازنگشت
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۶
جز راه قلندران میخانه مپوی
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی ...