تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست
به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه
چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست
اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه
ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند
تو باز مردم با راه را کنی بیراه
تو زاهدی ز چه رویست چشمک تو دژم
تو عابدی ز چه معین است زلفک تو دو تاه
زمانه تیغ غمان ای نگار بر دارد
ز هر کسی که به چنگ آرد آن دو زلف سیاه
مگر که هست بتا حلقههای زلفینت
حروف اشهد ان لا اله الا الله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تضاد بین زهد و عشق اشاره میکند. زاهدی که با زلفهای دوستش به سجده رفته، نشاندهنده توری که زهد نمیتواند از زیبایی و جذابیت عشق دور بماند. شاعر به زیبایی چشمها و زلفهای محبوب اشاره میکند و نگران است که زاهد نتواند به راه درست برود. او از زاهد میپرسد چرا با وجود زهد، همچنان به زیباییهای ظاهری توجه دارد. در نهایت، شاعر به قدرت عشق و زیبایی محبوب اشاره میکند که میتواند دلی را تسخیر کند.
هوش مصنوعی: تو فردی زاهد و پرهیزگار هستی و موهای زیبایت مانند آفتابی است که پروانهها به دورش میچرخند. بهراستی هر دو شما، یعنی زلفهایت و خودت، در مرتبهای هستید که همواره برای سجده و پرستش آمادهاید، هرچند در زمان و مکان مشخصی نباشید.
هوش مصنوعی: چرا چشمان تو رنگین و زیباست اگر زاهدان به زیبایی و تجمل اهمیت ندهند، ای دوست؟
هوش مصنوعی: زاهدان میتوانند کسانی را که از مسیر درست گم شدهاند، به راه راست هدایت کنند، اما تو خودت باید توجه داشته باشی که با مردم خوب و در راه درست همراه شوی و خودت را به بیراهی نیندازی.
هوش مصنوعی: تو زاهدی و در ظاهر عبادت میکنی، اما چرا چشمانت چنان غمگین است؟ تو عابدی و در پی پرهیزکاری، اما چرا موهایت همچون دو رشتهی بیقرار در هم پیچیده است؟
هوش مصنوعی: دنیا به زیباییهای تو، ای محبوب، رشادت میکند، و بر هر کسی که توانسته باشد آن دو زلف سیاه را به چنگ آورد، تیر غم را میزند.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم بگویم که گیسوان زیبایت، حلقههایی هستند که به خاطر آنها گواهی میدهم هیچ معبودی جز خدا وجود ندارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست
ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
[...]
به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه
به مهرگانی بنشست بامداد پگاه
برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز
به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه
به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن
[...]
مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه
که با سعادت زهره است و باطراوت ماه
سعادتی که همه در روان گشاید طبع
طراوتی که همه بر خرد ببندد راه
اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود
[...]
ایا بهار من و عید نیکوان سپاه
چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه
بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام
برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه
میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل
[...]
دوشنبه که دارد مزاج ماه ای ماه
چو ماه مجلس بفروز و جام باده بخواه
چرا نخواهم باده چرا نجویم فخر
که شادمانه ام از عز ملک شاهنشاه
ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.