گنجور

 
۱۸۶۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فضیلت و شرافت فقر

 

اقسام فقر اگر چه مختلفند و لیکن صفت فقر فی نفسه نسبت به غنا افضل است و اخبار در ستایش آن بسیار است

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که بهترین این امت فقرای ایشانند و فرمود پروردگارا مرا زندگانی و مردن درویشان ده و در زمره ایشان مرا محشور گردان و فرمود که زینت فقر از برای مومن بیشتر است از لجام از برای اسب یعنی همچنان که لجام اسب را از ورطه های هلاکت نگاه می دارد فقر نیز مومن را ز آن بهتر از فساد محافظت می کند

شخصی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از فقر سوال کرد حضرت فرمود خزینه ای است از خزاین خدا بار دوم بپرسید فرمود کرامتی است از خدا بار سوم باز پرسید فرمود چیزی است که نمی دهد خدا آن را مگر به پیغمبر مرسل یا مومنی که در نزد خدا کریم باشد ...

... برخیز و بر صفوف اهل قیامت بگذر و هر که را که بینی بر تو حقی داشته باشد و در دنیا بر تو اکرامی کرده باشد دست او را بگیر و با خود به بهشت بر و فرمود که بسیار با فقرا آشنایی کنید و بر ایشان حق خود را اثبات کنید که از برای ایشان دولتی خواهد بود شخصی عرض کرد که چه دولتی از برای ایشان خواهد بود فرمود که در روز قیامت به ایشان خطاب خواهد رسد که نگاه کنید که هر که شما را قرص نانی یا شربت آبی یا جامه ای داده باشد دست او را بگیرید و به بهشت برید و فرمود که اگر می خواهید ببینید پادشاهان را نظر کنید به ضعیفان خوار ژولیده موی غبار آلوده که دو جامه کهنه در خود پیچیده اند نه ایشان را کسی می شناسد و نه ایشان کسی را می شناسند از آن حضرت مروی است که چون زمانی بیاید که مردم فقرای خود را خوار و دشمن دارند و به تعمیر دنیا مشغول شوند و به جمع درهم و دینار رو آورند خدا ایشان را به چهار چیز مبتلا می کند قحط و خوف از سلطان و خیانت حکام و تسلط دشمنان

از اهلبیت علیه السلام مروی است که اگر خدا بنده ای را دوست داشته باشد او را مبتلا می کند و چون محبت او بیشتر شد اهل وعیال و دولت و مال را از او می گیرد و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که از شیعیان خالص در دولت اهل باطل نیست مگر به قدر قوت اگر چه از مشرق به مغرب روند و از مغرب به مشرق که زیادتر از قوت عایدشان نخواهد شد و نیز از آن حضرت مروی است که فقرای مومنین چهل هزار هزار سال پیش از اغنیا در روضه های بهشت سیر خواهند کرد و مثل این مثل دو کسی است که به آبدار خانه ای بگذرند و یکی را ببینند که هیچ ندارد بگویند او را روانه کنید دیگری را ببینند که از مال مملو است بگویند او را نگاه دارید و آن حضرت فرمود که چون روز قیامت شود خدا می فرستد به نزد فقراء مومنین مانند کسی که عذر خواهی کند و پیغام می دهد که به عزت خودم سوگند که من شما را در دنیا فقیر نکردم از خواری و بی قدری شما و هر آینه امروز خواهید دید که چه با شما می کنم پس نظر کنید که به هر که در دنیا به شما نیکی کرده باشد دست او را بگیرید و داخل بهشت کنید شخصی از فقرا عرض خواهد کرد که پروردگارا اهل دنیا در دنیا زنان متعدد گرفتند و لباسهای فاخر پوشیدند و طعامهای لذیذ خوردند و در خانه های رفیع نشستند و اسبان راهوار سوار شدند به ما امروز نیز مثل ایشان عطا کن خطاب پروردگار رسد که امروز از برای تو و هر یک از شما هفتاد برابر آن چیزی است که به اهل دنیا دادم از روزی که دنیا خلق شده تا روزی که منتهی شد روزی آن حضرت به بعضی از اصحاب خود فرمودند که آیا داخل بازار می شوی و آیا می بینی که میوه یا چیز دیگر که آن را می فروشند و تو آن را خواهی و قدرت بر خریدن آن نداشته باشی عرض کرد بلی فرمود آگاه باش که از برای تو به عوض هر چه می بینی و نمی توانی بخری یک حسنه است و از حضرت کاظم علیه السلام مروی است که خدای تعالی می فرماید که من غنی را غنی نکردم به جهت کرامتی که بر من داشت و فقیر را فقیر نکردم به سبب خواری که در نزد من داشت بلکه غنا و فقر چیزی است که به آن اغنیا و فقرا را امتحان می کنم و اگر فقرا نبودندی اغنیا مستوجب بهشت نگشتندی و حضرت امام رضا فرمود که هر که ملاقات کند فقیر مسلمی را و بر او سلام کند به خلاف سلامی که به غنی می کند ملاقات خواهد کرد خدا را در روز قیامت در حالتی که بر او غضبناک باشد لقمان پسر خود را وصیت می نمود گفت ای فرزند کسی را که به جامه کهنه حقیر نشماری که خدای تو و او یکی است منقول است که شخصی به نزد یکی از بزرگان دین رفت و گفت دعایی در حق من کن که محتاجم و عیالمند و عیال من به من ایذاء می رساند آن شخص بزرگ گفت که هر وقت عیال تو گوید نه آرد داریم و نه نان تو آن وقت دعا به من کن که دعای تو در آن وقت بهتر است از دعای من پس هان ای فقیر مسکین قدر این صفت را بدان و زا آن اندوهناک مباش که دو روزه فانی به هر نحو که باشد خواهد گذشت و تا چشم بر هم زنی وقت کوچ خواهد رسید و کوچ غنی و فقیر یکسانند

شنیده ایم که محمود غزنوی شب دی ...

... بلکه باید فقیر در نهایت خوشنودی و شادی باشد که از آفات مال و غنا بر کنار و از حساب روز شمار فارغ البال است و خداوند عالم خود از او عذر خواهد خواست

و در اخبار وارد است که دوست ترین بندگان نزد خدا فقیری است که به روزی خود قانع و از خدای خود راضی باشد بلکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که احدی افضل از فقیر نیست هرگاه از خدا راضی باشد و از آن حضرت مروی است که خدای تعالی در روز قیامت خواهد فرمود که کجایند برگزیدگان خلق من ملایکه عرض کنند پروردگارا ایشان کیستند خطاب رسد که فقرای مسلمین که به داده من قانع و به قضای من راضی بودند ایشان را داخل بهشت کنید پس ایشان به بهشت درآیند و به عیش و عشرت بگذرانند و مردمان گرفتار محاسبه خود باشند و فرمود که هیچ غنی و فقیری نیست مگر اینکه در روز قیامت آرزو خواهد کرد که کاش در دنیا زیاده از قوت خود را نداشتندی و این به سبب فایده فقر و مرتبه فقرا خواهد بود که بر ایشان معلوم خواهد شد

اندر آن سربرهنه جمعی را ...

ملا احمد نراقی
 
۱۸۶۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج منت گذاشتن و ایذای فقیر

 

... خداوند عالم می فرماید انفقوا من طیبات ما کسبتم یعنی انفاق کنید از پاکیزه چیزهایی که تحصیل کرده اید و باز می فرماید لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون یعنی به خیر و نیکی نمی رسید تا انفاق کنید در راه خدا آن چیزهایی را که دوست دارید و در حدیث وارد است که می شود یک درهم صدقه از صدقه هزار درهم پیش افتد و سبب آن این است که آن یک درهم را از مال حلال خوب خود بدهد و دیگری صدهزار درهم را از چیزی که چندان محبتی به آن ندارد بدهد دهم آنکه اگر تواند و قدرت داشته باشد این قدر به فقیر بدهد که رفع فقر او بشود و غنی گردد

یازدهم آنکه بعد از دادن دست خود را ببوسد زیرا که به دستی رسیده است که نایب دست خداست و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که چون چیزی به سایل دهد آنکه چیزی داده است دست خود را به نزد دهان خود برد و ببوسد به درستی که خدا صدقات را می گیرد و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که صدقه مومن به دست سایل نمی رسد تا به دست خدا برسد از حضرت صادق علیه السلام مروی است که خداوند عالم فرمود هیچ چیز نیست مگر اینکه دیگری را موکل گرفتن آن کرده ام مگر صدقه را که به دست خود می گیرم حتی اینکه مرد یا زن خرمایی یا نصف خرمایی را تصدیق می کند آن را تربیت می کنم و پرورش می دهم همچنان که کسی کره اسب خود را تربیت می کند و چون روز قیامت به ملاقات من رسد آن را خواهد دید مثل کوه احد بزرگتر دوازدهم آنکه چون چیزی به فقیر داد از او التماس دعا کند زیرا که دعای فقیر در حق او مستجاب می شود

مروی است که حضرت امام زین العابدین علیه السلام به خادم خود فرمود اندکی دست نگاه دارد تا فقیر دعا کند که دعای سایل فقیر رد نمی شود و خادم را می فرمود که چون به سایل چیزی دهی بگو دعا کند و نیز مروی است که هرگاه فقرا را چیزی دهید یاد دهید ایشان را که شما را دعا کنند که دعای ایشان در حق شما مستجاب می شود و در حق خودشان مستجاب نمی شود و آنچه بعضی از عرفا گفته اند که توقع دعا از فقیر مکنید به جهت اینکه آن یک نوع مکافاتی است خلاف طریقه ایمه علیه السلام و اعتباری ندارد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۸۶۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » نفقه اهل و عیال

 

سیم از عطاهای واجبه نفقه اهل و عیال است و آن نیز به طریقی که در کتب مسطور است از جمله واجبات و ثواب آن بی حد و احصاء است

حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود کسی که سعی کند در تحصیل نفقه عیالش مثل کسی است که در راه خدا جهاد کند و فرمود که پاره ای از گناهان است که هیچ چیز کفاره آن نمی شود مگر اهتمام در طلب معاش و فرمود که هر که را سه دختر باشد و خرج ایشان را بکشد و به ایشان نیکی کند تا بزرگ شوند خدا بر او بهشت را واجب می گرداند مروی است که روزی جناب رسالت مآب صلی الله علیه و آله و سلم به خانه سید اولیاء علیه السلام آمد دید آن حضرت نشسته است و عدس پاک می کند و سیده النساء در پیش دیگ نشسته است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود بشنو ای ابوالحسن و نمی گویم مگر آنچه را خدا امر کرده است که بگویم که هیچ مردی نیست که در خانه امداد زن کند و یاری او را نماید مگر اینکه خدا به او می دهد به عوض هر مویی که در بدن اوست عبادت یک سال را که روز آن را روزه بگیرد و شب آن را به عبادت به سر برد و عطا می کند از ثواب به او مثل آنچه به صابرین داده که داود پیغمبر و یعقوب و عیسی علیه السلام باشد یا علی هر که در خانه خود مشغول خدمت عیال شود و مضایقه نکند خدا اسم او را در دفتر شهدا می نویسد و در هر روز و شبی ثواب هزار شهید از برای او ثبت می کند و به هر قدمی که برمی دارد ثواب حج و عمره به او می دهد و به عدد هر رگی که در بدن اوست شهری در بهشت به او عطا می فرماید یا علی یک ساعت خدمت در خانه بهتر است از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره و هزار بنده که آزاد کنی و هزار مرتبه جهاد و عیادت هزار مریض و هزار نماز جمعه و هزار تشییع جنازه و سیر کردن هزار گرسنه و پوشانیدن هزار برهنه و روانه ساختن هزار اسب در راه خدا و بهتراست از اینکه تورات و انجیل و زبور و قرآن را تلاوت کند و هزار اسیر را آزاد کند و هزار شتر که به مساکین بدهد و از دنیا بیرون نرود مگر اینکه جای خود را در بهشت ببیند

یا علی خدمت عیال کفاره گناهان کبیره است و غضب پروردگار را می نشاند و مهر حورالعین می شود و حسنات را زیاد می کند و درجات را رفیع می گرداند یا علی خدمت عیال را نمی کند مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا خیر دنیا و آخرت را از برای او خواسته باشد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۸۶۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج علمی و عملی مرض حب جاه و ریاست

 

... که گرید چشمی و چشمیت خندد

روزی هارون الرشید بهلول عاقل دیوانه نما را در رهگذری دید که بر اسب نی سوار شده و با کودکان بازی می کرد هارون پیش رفته سلام کرد و التماس پندی نمود بهلول گفت ایها الامیر هذه قصورهم و هذه قبورهم یعنی ملاحظه قصرها و عمارتهای پادشاهان گذشته و دیدن قبرهای ایشان تو را پندی است کافی در آنها نظر کن و عبرت گیر که ایشان هم از ابنای جنس تو بوده اند وعمری در این قصرها بساط عیش و عشرت گسترده اکنون در این گورهای پرمار و مور خفته و خاک حسرت و ندامت برسر کرده اند فرداست که بر تو نیز این ماجرا خواهد رفت

اینکه در شهنامه ها آورده اند ...

... کاین چنین ماهی نهان شد زیر میغ

چه شبیه است احوال این گروه به حال آن پادشاه زاده ای که پدر خواست او را داماد کند عروسی زیبا چهره از دودمان اعاظم به حباله نکاحش درآورد چون تهیه اسباب عروس سرانجام شد خاص و عام را به دربار سلطنت صلا زدند و در احسان و انعام بر روی عالمیان گشودند و بزرگ و کوچک صف در صف زدند وضیع و شریف در عیش و عشرت نشستند شهر و بازار را آیین بستند و در و دیوار را چراغان کردند و آن عروس خورشید سیما را به صد آراستگی به حجله خاص آوردند و کس به طلب داماد فرستادند از قضا داماد آن شب شراب بسیاری خورده چراغ عقل و هوشش مرده بود در عالم مستی تنها از آن جمع بیرون رفته گذارش به گورستان مجوس افتاد قانون مجوسان آن بود که مردگان خود را در دخمه نهادندی و چراغی در پیش او گذاردندی شاهزاده با لباس سلطنت به در دخمه رسیده روشنی چراغی دید در عالم مستی آن دخمه را حجله عروس تصور کرده به اندرون رفت اتفاقا پیرزالی مجوسی در آن نزدیکی بود و هنوز جسدش از هم نپاشیده بود و آن پیر زال را در آن دخمه نهاده بودند شاهزاده آن را عروس گمان کرده بلا تأمل او را در آغوش کشید و به رغبت تمام لب بر لبش نهاد و در آن وقت بدن او از هم متلاشی شده چرک و خونی که در اندرون او مانده بود ظاهر شد شاهزاده آن را عنبر و گلاب تصور کرده سر و صورت خود را به آن می آلود و زمانی گونه خود را بر روی آن پیرزال می نهاد و تمام آن شب را به عیش چنین بسر برد أمرا و بزرگان و حاجبان در طلبش به هر سو می شتافتند چون صبح روشن شد و از نسیم صبا از مستی به هوش آمد خود را در چنان مقامی با گنده پیری هم آغوش یافت و لباسهای فاخره خود را به چرک و خون آلوده دید از غایت نفرت نزدیک به هلاکت رسیده و از شدت خجلت راضی بود که به زمین فرو رود در این اندیشه بود که مبادا کسی بر حال او مطلع شود که ناگاه پدر او با أمراء و وزرا در رسیدند و او را در آن حال قبیح دیدند

ملا احمد نراقی
 
۱۸۶۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صبر حضرت ایوب علیه السلام

 

حضرت ایوب که پیغمبر خدا بود چندین سال به انواع بلاها مبتلا شد مروی است که چهل سال پیش از بلا در نعمت و رفاهیت بود و روزی هزار خوان از مطبخ او می آوردند و در فضایی می گذاردند و مردمان می خوردند و می رفتند و به روایتی بیست هزار اسب در طویله او بود به سوای آنچه در رمه بود و زراعت او به قدری بود که امر فرموده بود هیچ حیوانی و انسانی را از زراعت او منع نکنند تا هر یک هر چه خواهند منتفع شوند و با وجود این محصول او به قدری بود که کفایت مونت او را کردی و چهار صد غلام ساربانی او می کردند

روزی جبرییل گفت که ای ایوب ایام راحت سرآمد و زمان محنت رسید آماده بلا باش گفت باک نبود ما تن به رضای دوست دادیم ...

ملا احمد نراقی
 
۱۸۶۶

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱ - قصیده ای است در تبریک ورود ولی عهد از طهران به تبریز

 

... چون خواجه جن و بشر از مسجد اقصا

زان دشت همه اسب و سوارست سراسر

زان شهر همه نقش و نگارست سراپا

دشت از تک اسبان و سواران دلاور

شهر از قد رعنای جوانان دلارا ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۶۷

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قائم مقام از قول میرزا شهدی گفته

 

... ور نباشد حفظ تو این دولت و این دین همه

پای مال نعل اسب دشمنان یک سر بود

آن تویی کز صولت گرز و شکوه بر زتو ...

... گرگ چون در جلدمیش آید بود اندیشه بیش

پاسبان باید که از این راز آگه تر بود

پرده گر بر خیزد از کار خلایق یک نفس ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۶۸

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲ - در شکست چوپان اوغلی و پیروزی ولی عهد

 

... ترک تاز از خالیاز آمد به کلی سوله مر

اسب و مرد آمد ستوه از بس دران سقناق و کوه

با دماوندی گروه آمد پیاده پی سپر ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۶۹

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

از فقد شعیرم اسب و استر همه مرد

ور هست زری به شعر بایست شمرد ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۰

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱

 

... به جای خز و سنجاب و کجن ها

چقر کوبان به هر سو اسب رانده

معلق خورده زیر برف مانده ...

... کلانتر نیمه شب از شهر بگریخت

اساس دولت طهماسبی ریخت

جلایر در تفتن نابلد نیست ...

... هنرها در جوانی کسب کرده

بسی مشق تفنگ و اسب کرده

سفرها کرده در دریا و خشکی

نشسته روی اسب و توی کشتی

نکرده یاد اقوام خراسان ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۱

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲

 

جلایر در سواری اوستاد ست

به اسب اندازی از رستم زیادست

جرید افکن تقلا زن سواری است ...

... معلق از جرید اولین خورد

کهرجان اسم خاص اسب بنده است

که خود از کر ه گی دل چسب بنده است

یکی اسب و دگر منقار قوشم

که شیهش مثل شهنازست به گوشم ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۲

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۴

 

... ز سودایش نه سود و نه زیانی

عمر گر به شود بدهد ترا اسب

عربی زاده تازی خوب و دل چسب ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۳

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۴

 

... کند عرض از نهایت تا به آغاز

دگر داده شهنشاهش یکی اسب

عربی زاده تازی خوب و دل چسب ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۴

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۶

 

... تمام دولت عثمانلوی سوخت

شه رومی به پیش اسباب رزمش

مهیا بی جسارت بود عزمش ...

... ندیده طبل جنگ و فوج صالدات

پیاده در رخ اسب فیل شد مات

بگفتی جنگ روس آسان نماید ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۵

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۱۵ - مخاطب نامة معلوم نیست

 

... در بدریا می فرستی زر بمعدن می بری

هزار افسوس و صدهزار دریغ که مرا چونان که بایست دستی در انشاء نثر و انشاء نظم تازی نیست که آن همه عبارت پردازی را روده درازی و اسب تازی کنم ماشاالله خامة ات که عنبر بیز است و آمه ات عبیرآمیز و نامة را عطرآمیز می کنی بازار خویش و آتش ما تیز می کنی کیست که با مایة درویشی با آن قافیه اندیش ها لاف بیشی و پیش زند

مضی ز من والخلق یسنفیضون منی و یستفیدون من حسن مقالتی و یستلذون عن فصاحه بیانی ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۶

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۲۵ - خطاب به میرزا موسی خان وزیر

 

نور چشما قبلة عالم قبل از عید بمن فرمودند که حاصل احضار تو و معتمد این بود که شما دو نوکر امین بزرگ شاهید با هم بنشینید امر خراسان را او حالی تو کند امر آذربایجان را تو حالی او کن با هم مشورت کنید و مصلحت دولت شاه را بفهمید و قرار سفر شاه را بدهید و بنای امر این دو سرحد را در خاکپای شاه بگذارید معتمد هشت روز بعد از من وارد شد شب عید و روز عید بصحبت خارج گذشت روز بعد از عید پیشکش خراسانی ها را بسلام دیوانخانه آوردند میرزا محمد نایینی عریضه خوان حاضر نبود اسب ها را با شالها و عریضه بحضور آوردند محمودخان عرض کرد و عریضه را در آورد و هر قدر تنحنح کرد و انتظار کشید هیچ کس از صف میرزاها بیرون نرفت عریضه را بگیرد بخواند آخر شاه اشارتی فرمود پسر میرزا اسدالله رفت و عریضه را طوری غلط و بدو مهوع خواند که سلام ملوث شد و شاه متغیر شد و دفعه دیگر که محمودخان آدم ایلخانی را آورد تا عرض کرد پسر میرزا اسدالله از صف جدا شده و تا نیمه راه رفت و معلوم شد که عریضه را محمودخان همراه نیاورده میرزا هدایت دمق بصف آمد ومحمودخان دمق از دیوانخانه در رفت و شاه دمق از تخت برخاست و خراسانی ها تعجب کردند و از عمله شاهزاده ها و یتیم اطرافی که پای نقاشخانه و روی مهتابی ظل السلطان که بتماشا ایستاده بودند بی اختیار شلیک خنده بلند شد شاه بخلوت رفت اول امین را طلبید که چرا متوجه نشدی تو چه کاره هستی شغلت چه چیز است مرده شورت ببرد در خانه مرا ضایع کردی امین گفت بمن چه نه خراسانی دیده ام نه پیشکش را خبر دارم نه دخل و تصرف در منشی ها میکنم نه در عمله حضور ربطی با من است شاه بیشتر متغیر شد معتمد را خواست فرمود شما اصفهانی ها در کوچه های چهار باغ میدادید حالا بعداوت یکدیگر امر در خانه مرا ضایع میکنید باز بروید پی کسب قدیم خودتان نمیخواهم این جا باشید و هر دو را با خف وجوه از حضور اخراج و از عاج فرمود و محمودخان را بمواخذه خواست الهیارخان دست و پا کرد تقصیر را بر گردن میرزا ابراهیم لشکر نویس خویش معتمد گذاشت ماده بجز ضعیف ریخت آن بیچاره را در زیر چوب از پا انداختند و معتمد مفتضح شد و از من تحقیق فرمودند که تو هم در امثال این امور بمن چه میگویی عرض کردم بله اول ها میگفتم در نظر نایب السلطنة از سگ کمتر بودم و همه کس راه یافته بود و امر در خانه معشوق بود و همه بمن چه میگفتند بعد دیدم که تلف میشوم ترک کردم و توبه کردم و حالا چند سال است بمن چه نمیگویم سهل است که هر کس خوب خدمت کند خود را مستوجب تحسین میدانم هر کس غلط و خطایی کند خودم را مستعد سیاست میکنم و ضرب و تربیت نایب السلطنة را اشهدبالله به هیچ کس جز خودم روا ندارم

دنیاست در خانه است بی غلط و خطا نمیشود هر وقت امری اتفاق افتد ضرب حضور را خودم میخورم و ضرب بیرون را خودم میزنم و قوام امر خودم را و در خانه آقای خودم را بهمین ضرب خوردن میدانم اگر یکروز بالمثل ترک اولی از امیرزاده صادر شود و ضرب آن را من خود نخورم و من خود نزنم خودم را معزول و مخدوم و امر آن در خانه مغشوش و ضایع میدانم تا حال قایم مقامی بود ریش سفید بود احترامی داشت لله گی داشت طوری میگذشت حالا اگر من باین طور نباشم نمیگذرد نوکرهای بزرگ مثل حسین خان و امیرخان و محمدخان و برادر همین الهیارخان آنجاست اگر من قابل ضرب خوردن و قادر ضرب زدن نباشم یک سگ دیگر قحط نیست در جای من ببندند فرمود پول پر انبار نکردی حکومت بسیار بر خود نبستی اصفهانی نیستی والا نه آنجا میتوانستی اینطور راه بروی نه اینجا میدانستی اینطور حرف بزنی باید نایب السلطنة قدر نوکری میرزا بزرگ را بداند تو قدر پدری او را بدانی کم آدم نبود قانون اوست که درست راه میرود و عین ها ما همین حرف را وقتی که پول آشتیانی ها در راه بدست دزد افتاد و ملک خریده بودند در سلطانیه از قایم مقام مرحوم شنیدیم و این عرض تو درست پسر همان حرف اوست و بکار توامیدوار شدیم و خدا بتو توفیق خواهد داد حالا ما همه را دواندیم و ایلچی باید راه افتد و فردا جشن میدان است و پس فردا اسب دوانی است و مردمان غریب اینجا هستند و کار و کاغذ و فرمان بسیاری هم در میان است در حقیقت کارگذار ما ظل السلطان است تو و میرزا محمدعلی خان هر یک بکاری که وظیفه شماست اقدام کنید ان شاءالله تعالی معطلی و ناملایم رو ندهد میرزا محمدعلی خان را خواستند و فرمودند و با هم برآمدیم او بر سر کار آتشبازی و جشن و اسب دوانی و قوچ جنگی و کشتی و پهلوانی رفت و من به خط مستقیم نزد امین و معتمد رفتم و تا عصر هر چه کاغذ و نامة و کار ایلچی و سایر مردم بود بدست خودشان تمام کردم و وقت عصر والده سلطان محمد میرزا واسطه امین شد و او را احضار فرمودند و معتمد بالتبع رفت و باز ضرب بود و ضرب بود و ضرب بود و تکرار حکایات روز من بود و از معتمد پرسیدند که جلال مانع بود نرفتی خودت عریضه بخوانی عرض کرد مقصرم فرمودند فلانی تو خودت عریضه نمیخوانی عرض کردم خیر چشم من و آواز برادرم ضعیف است و چند نفر از ما بهتر است و همیشه حاضرند اگر العیاذ بالله حاضر نباشند ضرب خوردن با ماست وعریضه خواندن با ما نیست شاه فرمودند ما در آرزوی این هستیم که یک نفر باشد فرمایش ما را موافق خواهش ما بنویسد بتنگ آمده ایم میرزا خانلر مستوفی است و از او توقع نداریم معتمد سر باین کار فرو نمیآرد امین الدوله خر است نمیفهمد نمیدانم در میان مرزها کسی هست که این خدمت بکند یا نه معتمد عرض کرد گخ میرزا هدایت و میرزا فضل الله شیرازی و میرزا تقی نوایی ولد میرزا رضاقلی و میرزا بابای آشتیانی هست شاه جواب نفرمود و برخاست وباز فردا میرزا خانلر را خواست خدمت تحریر را باو رجوع فرمود و تا حال دیگر بر سر آن حرف نیامده دو روزیکه از این غوغاها گذشت من و معتمد را خواست و مشورت به میان آورد و من صلاح در این دیدم که شاه را تکلیف باو جان کنم و امر سرحد را کلی به قلم دهم و معتمد شاه را میل بخراسان می داد و می گفت با روس مماشات صلاح است یک دومجلس مدعی او شدم و آخرالامر بنای خراسان شد و هر قدر خواستند از من تصدیق بشنوند تا حال نکرده ام و مصلحت را در این سیاق دیدم

منتظر وصول جواب چاپار سابق هستم هر روز چاپار برسد روز دیگر بی قضای الهی عازم خواهد شد فرمودند ما ایلچی را اینجا نگاه نداشتیم لکن شما اگر از قاسم خان مطمین نباشید او را معطل کنید تا خبر برسد ببینم نگاه میدارند یا نه بی گرو نباشید مثل بابان نکنید ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۷

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۳۲ - این نامه را معلوم نیست قائم مقام به کی نوشته و به خط رمز بوده است

 

... قو علی خدمته جوارحک و اشدد علی العزیمه جوانحک

جلودار سرکار اشرف که اسب بسلطان آباد میبرد من در کشمکش ملاقات قرایی بودم مجال نشد حالا دو کلمه نوشتم نزد ملک فرستادم که ان شاءالله تعالی زود برسانید و عذر بخواهید حق این است که دو رقیمه از ایشان تا حال رسیده و من هیچ جواب ننوشته ام

والسلام

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۸

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۳۸ - کاغذی است که قائم مقام در فتح قوچان به وقایع نگار نوشته

 

... اردوها

اول – اردوی نواب طهماسب میرزا در مقابل دروازه شیروان دویم – اردوی صاحب اختیار بر سر راه مشهد و سبزوار و جوبن سیم – اردوی والا در وسط چهارم – اردوی ملک قاسم میرزا بر سر راه بجنورد وشیروان پنجم – اردوی سهراب خان

و حکم اردوهای سپاه بتوسط عالیجاه نور محمدخان بود لاغیر ...

... نظر بهمسایگی ترکمان خرابی مصلحت نبود رفته رفته اوزبک هم رفت و افغان را آوردیم ونواب صاحب اختیار بخدمت شتافت و نجفعلی خان آمد و بحمدالله در حول و حوش و خارج و داخل کسی نماند که محل استظهار قلعه گیان باشد شب و روز هم خمپاره و توپ در کار بود و هیچ کس را مجال قرار نبود از ترس خمپاره حکام و مسجد سهل است خانه قاضی رفتن هم بر خلق دشوار شده بود آرام زن و مرد و بزرگ و کوچک قطع بود و چون خلق قوچان را بقوت جعفر قلیخان و هفتصد پیاده بجنوری نگهداشته بودند همین که نجفعلی خان باردو آمد توقف جعفر قلیخان ممکن نبود و اگر از ارک در نمیآمد شهر بافی نمیماند

الغرض فضل خدا و توجه پادشاه و عزم و اقدام ولیعهد و کوشش و جانثاری چاکران دست بهم داد تا امروز که هجدهم ماه ربیع الثانی است رضا قلیخان ایلخانی را بمرتبه اهل قوچان و توپ و خمپاره پریشان کرد که بی اختیار خود را بچادرمخلص انداخت و مخلص فرزندی را مهماندار او کردم و شفاعتی از او در خاکپای ولیعهد شد و وقت ظهر رضا قلیخان بخاکپای ولیعهد روحی فداه مشرف شد و حال تحریر که چهار ساعت بغروب مانده محمد حسین خان ایشک آقاسی میرود که سنگرها را باردو بیاورد و مستحفظ در دروازه و قلعه گذاشته شد ان شاءالله تعالی نواب خسرو میرزا با پنجهزار آدم و توپخانه بکرمان و سرپرستی همشیره خود خواهد رفت عریضه خاپای همایون را عالیجاه محمد طاهرخان خواهد آورد لطفعلی خان دیوانه آدم من همان ساعت که رضا قلیخان با من مصافحه کرد بی کاغذ اسب دوانده بدارالخلافه آمده است لهذا این کاغذ را زود فرستادم که مبادا او را تکذیب کنند وچون کاغذ ندارد از اثبات قول خود بر نیاید جواب سایر فرمایشات شما را ان شاءالله تعالی بعد از این عرض خواهم کرد حالا فرصت نمیشود در باب فارس و کرمان دانسته باشید که از ضابطه ولیعهد تا امروز که کار قوچان نگذشته بود هیچ یک جرات نفس کشیدن نداشت اما امروز شهرت دارد والسلام

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۷۹

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۴۴ - خطاب به پسر امان الله خان والی سنندج محمدحسن خان

 

عالیجاه نتیجه الولاه العظام چاکرزاده ارادت فرجام محمدحسن خان نایب الایاله کردستان بداند که چون عالیجاه فدوی بلااشتباه عمده الولاه الفخام امیرالامراء العظام امان الله خان والی از بدایت کار چاکری و خدمتگزاری الی الان در هر حال هیچ دقیقه از دقایق خدمتگزاری و جانثاری غفلت و اهمال نکرده و گاه و بی گاه در طاعت آستان خلافت آنچه در قوة بندگی و ارادت داشت بفعل اورده است لهذا بر ذمت همت والا نیز واجب است که در هر باب از لوازم مرحمت درباره عالیجاه معزی الیه غافل نبوده جزیی و کلی امورات و اوضاع او را همواره بنظر التفات و اهتمام ملحوظ داریم و هرگاه لازم افتد اصلاح مشفقانه و توجه بی کرانه مبذول سازیم و این مطلب مشهود و معلوم است که امر اولاد و اجفاد او از سایر امور اهم و اقدم و اهتمام در اصلاح آن انسب والزم است و امروز زبده اولاد و عمده اخلاف عالیجاه معزی الیه آن عالیجاه است که هم بحسب سن اکبر است هم بپایه و منصب برتر هر چندی از التزام آستان شاهنشاهی کسب سعادت کرده و همه وقت زیاده از دیگران مشغول انجام خدمت و مشمول اقسام تربیت بوده یک دو بار در اردوی سلطانیه و اوجان هم بحضور والا مشرف شده وضع قابلیت و استعداد او در نظر مرحمت گستر مقبول و مستحسن آمده و از روز نخست پرتو التفات و عنایتی کامل بساحت حال او انداخته ایم و او را مستعد خدمت و قابل تربیت شناخته شایسته نمیدانیم که خانه زادی مثل آن عالیجاه که سلفا بعد سلف زاده صلب ارادت و پرورده حجر عبودیت باشد در عنفوان شباب مانند نهالی نورس که بی تربیت باغبان نشو و نما نماید ببار آید وعاقبت مظهر هیات اعو جاج گردد و بتغییر و تبدل ناچار احتیاج افتد اگرچه منصب جلیل ایال کردستان از میامن الطاف بالغه سبحانی نظر بمزید خدمت و حقوق قدمت والد آن عالیجاه نسلا بعد نسل و فرعا بعد اصل در دودمان او ثابت وبرقرار خواهد بود و آن عالیجاه بحکم فرمان همایون شاهنشاهی برتبه وراثت و مصب نیابت معزز و مباهی است ولیکن چون اولاد عالیجاه منحصر بفرد است باید آن عالیجاه از این نکتة آگاه باشد که در پیشگاه حضرت همایون مدار قرب و اعزاز و قرار اختصاص و امتیاز بافزودن اسباب کمال است نه افزونی سن و سال و بزور کیاست ملک و ریاست میتوان گرفت که محض وراثت بهتری پایه برتری است نه مهتری و اکملیت موجب فضیلت خواهد بود نه اکبریت

بالجمله نواب والا که بمقتضای التفات فطری پیوسته احوال آن عالیجاه را از کسان سرکار و واردین آن حدود پرسیده ایم و کماهی اوضاع و امور او را بسمع دقت و اهتمام شنیده و سنجیده لایق نمیدانیم که با آن که آن عالیجاه بحد رشد و تمیز رسیده و قابل قبول حضرت و رجوع خدمت گردیده باز بعادت اطفال و شیوه جهال معتادباشد و از جاده ایالت براه بطالت میل کند و مردم دور و نزدیک هنوز او را مانند طفلان نوآموز طالب باز و یوز و عاشق اسب تازی و شیفته قوش و تازی دانند اگرچه رسم شکار مشقی است که از عهد قدیم معمول ارباب جلادت بوده اما هر کاری را در روزگار اندازه و قراری مقرر است که تجاوز از آن مکروه طباع و ناپسند اسماع خواهد بود و غالبا هر چه مکرر ودایم است در نظرها ناملایم اقدام صید و سواری و مشق دشمن شکاری چندان خوب است که مشقش توان گفت نه عشقش توان خواند

آن عالیجاه را امروز که اول وقت تحصیل و آغاز تکمیل کار است هزار گونه مشق دیگر در پیش است که مشق سواری در پیش آن بسیار جزیی است و بعد ازین دیگر فرصت این مشق ها که کار طفلان نوآموز است نخواهد داشت اگر عشقی دارد باید همین عشق خدمت باشد و اگر مشقی میکند مشق صدق و ارادت باید

آن عالیجاه سیاق رفتار را از والد خود اقتباس کند نه از زمره عوام الناس و اگر اندک با خود تامل نماید خواهد یافت که او از چه کسب این جاه و مرتبه نموده و بکدام بازی گوی سبقت از همگنان ربوده و بچه سبب مستوجب چندین عنایت شده و بچه تدبیر والی ولایت و حافظ رعیت گشته طبع انسان از اخلاق ملک و حیوان معجون است و امثال آن عالیجاه که هنوز فطرت بر باد نداده و مانند الواح ساده قبول هر نقش را آماده اند باید با اصحاب حال و ارباب کمال معاشر و مربوط باشند نه با اوباش و اراذل مجالس و مخلوط منتهای ستم است که آن عالیجاه با کمال زادگی و آزادگی باقتضای غرور جوانی با فرقه اسافل و ادانی محشور شود و پایه جلالت را بمایة جهالت از دست دهد و ایام فرصت را با اسباب عطلت بگذراند و این مطلب را بداند که اگر در این اوقات خاطر همایون شاهنشاهی بدین حد شامل است و التفات ما کامل و پدری مثل عالیجاه والی با رافت ابوت شاغل بلوازم تربیت کسب کمالی نکند و ایام قدرت وشباب را بخواب غفلت سپری سازد پس در چه وقت در صدد تکمیل ذات و تلافی مافات تواند آمد نواب والا تا حال که آن عالیجاه را بحال خود گذاشته و در امثال این نواهی و اوامر امری نافذ و حکمی صادر نداشته بودیم بانتظار آن بوده که شاید آن عالیجاه رفته رفته از عادات و اخلاقی که لازم قرب عهد صبی و ناشی از فرط هوس و هوی است معلول شود و بکاری که کار آید و بر مراتب قدر ورفعت افزاید مشغول گردد و حال که اطوار و افعال آن عالیجاه از قراری که بکرات مذکور و مسموع میشود هنوز وفق عادات مهد کودکی است نه از روی کمال دانایی و زیرکی

اولا بترقیم این حکم نصایح آمیز در صدد اصلاح امر آن عالیجاه بر آمدیم و بعد از این العیاذبالله امری برخلاف دلخواه از آن عالیجاه استماع افتد یقین است که کار از نصیحت بفضیحت خواهد کشید و با کمال قابلیت و استعدادی به آن عالیجاه داشته باشیم بالمره مأیوس نشویم ممکن نیست که در غیبت و حضور آن عالیجاه را از نیش خامة قهر بی بهره داریم یا از ضرب چوب تأدیب بی حظ و نصیب گذاریم و در معنی تربیت آن عالیجاه را نوع خدمتی بدیوان قضا نشان ومرحمت کلی درباره والی والاشان میدانیم و این ملفوفه را از روی نهایت عنایت باخبار آن عالیجاه مرقوم داشته ایم و مترصد می باشیم که ان شاءالله تعالی من بعد هر چه از دیوان تربیت به آن عالیجاه صادر شود جملگی پروانه رضا و سرخط قبول باشد نه آیت عذاب و خطاب و عتاب چرا که آن عالیجاه را هنگام شرفیابی حضور عاقل و قابل بجا آورده ایم نه جاهل و ناقابل و شک نیست که این همه مرقومات ما را در مزاج قابلیت او تاثیری بی نهایت خواهد بود و محتاج به تأدیبی فوق غایت نخواهد شد ...

قائم مقام فراهانی
 
۱۸۸۰

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۴۵ - خطاب به وقایع نگار

 

... رقیجات رسید مفصل و مجمل مطالعه و مذاکره شده بل چندین بار بواکویه رفت هر کو شنید گفتا لله در قایل آن چه از ضعف ملتزمین رکاب ولیعهد و قوت دشمنان خارجی و طغیان یاغی های داخلی خراسان در آنجا شهرت کرده عیب در مذهب رواه احادیث است خذلهم الله تعالی که سخن را باقتضای خواهش خود میگویند نه بمطابق واقع عجب از شماست چرا سماع را بشهود راجح میدارید انصاف خوب چیزی است بعد از مقدمه نواب محمد ولی میرزا کدام سال از کشمکش افغان و اوزبک و اویماق و ترکمان فارغ بوده اید وقت اتفاق افتاده که خراسانی ها از یک دیگر و خارجی ها از خراسانی هر سال بل هر ماه بل هر روز قتل و غارت نکنند و احتسابی داشته باشند یا طرف و شوارع را امنیت باشد و زوار و تجار برفاهیت آمد و شد نمایند

همین پارسال از همین خراسان البته دوازده هزار اسیر ببخارا و خوارزم رفته که اغلب را ترکمان خوارزمی بتاخت برده اند باقی را امرا و خوانین خود با اسب و شترف بل با جل و جوال سودا کرده اند اگر باور ندارید ده بده ولایت بولایت سیاهه خواهم فرستاد که چه اشخاص رفته اند و بالفعل در کجا هستند از روزیکه حضرت ولیعهد روحی فداه باین مملکت وارد شده برسید و بپرسید اگر یک بزغاله از خراسان بخارج رفته باشد بنده را نفط بزنید بسوزانند و هم چنین از مشهد تا پیشاور و تا بخارا و تا ارگنج بل که تا مسقو اگر یک نفر پیاده و سواره تردد بکند آسیب بجان و مال کسی رسیده باشد از این بی وجود نادان بخواهید کذلک از این جا تا یزد و کرمان که همیشه اسب تاز بلوچ و سیستانی بود تحقیق فرمایید که حالا چطور است راه بسطام هم با آن که اسمعیل میرزا آنطور که باید باشد نیست و صاحب اختیار بوضعی که شایسته اوست صاحبی کوکلان نمیکند و اختیار یموت ندارد و باز بر عابرین سبیل بهتر معلوم است که از روز ورود موکب همایون ولیعهد تا بحال تفاوت کلی کرده است امرا و خوانین داخلی هم از دو حال خارج نمیباشند یا خدمتکارند و صادق و جانثار یا از فرط وحشت در فکر جان و مال و عیال که علی ای حال مجال اخلال در کار دیوان و ایذای یکدیگر ندارند و دماء و نفوس مسلمانان و شیعیان بل جهودان و سنیان هم که رعیت دولت قاهره همایون شاهنشاهی باشند در امن و امان است به سر عزیز خودت که پارسال پیرار سال چند نفر از اهل شهر مشهد بل از جوار صحن مقدس درده فروخته بودند که حضرت ولیعهد روحی فداه امسال مرتکب را تنبیه فرمودند از کسان قرایی بود و اسیر را از سرخس باز آوردند

آنچه در این صحیفه نوشته ام براهین حیه شهودیه دارد حاجت فکر و نظر ندارد اعیان خراسان آنچه از عرب و قرایی هستند کلا در خدمت نواب خسرو میرزا بودند و خدمت نمودند تا ترشیز را بدست آوردند و آنچه را اتراک کلات و دره جزو سرخس است که حضرت قلیخان شاهسون را ضابط دره جز فرموده اند و کارش بسیار مضبوط است و رضا قلیخان را از خوارزم آوردند در مشهد است و قلچ محمدخان را داروغه سالور فرموده اند و دویست نفر نوکرشان را خوب گرفته و همه را حسب الواقع بخدمت و رعیتی واداشته بازار برده موقوف است بل که نوکر آنها دایم بقراولی مشغول است و قافله و راهگذار را از مشهد تا کنار جیحون که مسمی بچهار جو است در عهدة آنها گذاشته اند و بسیار خوب از عهدة بر میآیند کلات وضعی است که ان شاءالله تعالی از سفارت پلنگ توش گرو و پیشکش خوارزم خواهد آمد ...

قائم مقام فراهانی
 
 
۱
۹۲
۹۳
۹۴
۹۵
۹۶
۱۱۷