گنجور

 
۱۸۴۱

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۷۲ - وطن دوستی

 

... همه از خاک پاک ایرانیم

همه با هم برادر وطنیم

مهربان همچو جسم با جانیم ...

ایرج میرزا
 
۱۸۴۳

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۱۹ - لسان حال المظلومه زینب الکبری علیها السلام

 

ای نازنین برادر شد نوبت جدایی

یا روز بینوایی ...

... از حد برون جفایی

گر رفتم از بر تو معذورم ای برادر

مقهورم ای برادر

حاشا ز خواهر تو آیین بیوفایی ...

غروی اصفهانی
 
۱۸۴۷

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام » شمارهٔ ۳ - فی رثاء ابی الحسن موسی سلام الله علیه

 

... جز طفل اشک مادر گیتی کنار او

از خواهر و برادر و دخت و پسر نبود

جز برق از غمش نکشید آه آتشین ...

غروی اصفهانی
 
۱۸۴۸

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - دیروز و امروز

 

... یک روز فضل با بزه کاری شریک بود

امروز جهل با بزه کاری برادر است

یک روز بود ورزش ورزشگری سبک ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۴۹

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - حب الوطن

 

... راست باش و پاک با هم میهنان از مرد و زن

کان یکت همچون برادر وین یکت چون خواهر است

اندر استغنا بپوشان گوهر نفس عزیز ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۰

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - منقبت سیدالشهداء (‌ع‌)

 

... تا ابد سرخ ز صهبای فنا ساغر اوست

در ره دین ز برادر بگذشت و ز پسر

شاهد واقعه عباس و علی اکبر اوست ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۱

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - زن شعر خداست

 

... مهر کی با حسد و کینه برابر باشد

گر شنیدی که برادر به برادر خصمست

یا که خواهر به جهان دشمن خواهر باشد

علت واقعی آنست که گفتم ورنه

کی برادر به جهان خصم برادر باشد

نشود منقطع از کشور ما این حرکات ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۲

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - شهربند مهر و وفا

 

... بی درد و داغ خانه و بوم و بری نماند

بی فرقت برادر خود خواهری نزیست

نادیده داغ مرگ پسر مادری نماند ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۳

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - سفر نامه

 

... مرا در دل خلد مانند نشتر

برادر را گرفتم اندر آغوش

نهاده چهره بر رخسار خواهر ...

... مهین پور امیر این بزمگه را

بپاکرده پی سور برادر

امیر نامور مسعود بن صید ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۴

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - خزانیه

 

... شهرت طلب است و نامجو لیکن

بر قاعده برادر حاتم

گر کس نبود مراقبش ناگه ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۵

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - تجرید و منقبت

 

... آنکه بنشیند به امید تکاور داشتن

ای برادر هرچه هستی هیچ شو در راه دوست

تا توانی جمله اشیا را برابر داشتن ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۶

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۹ - به یکی از روزنامه‌نویسان هتاک

 

... می کنی بیچاره مادر را به چندین جا عروس

وز تعصب تیغ بر روی برادر می کشی

می ستانی محرمانه پول از بیگانگان ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۷

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۲ - به یاد صحبت اخوان و اطاق آفتاب روی تهران

 

... ای شبان وادی ایمن چو گشتی بهره مند

زان درخت شعله ور فکر برادر کن کمی

چون سحرگاهان نهادی سر به محراب نماز ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۸

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۲ - آزرم

 

ای برادر تا توانی گیر با آزرم خوی

مرد بی آزرم باشد چون زن بسیار شوی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۵۹

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... بگو به خصم بسوزان به نفت پیکر خویش

ز من بهار بگو با برادران حسود

به رایگان نفروشد کسی برادر خویش

ملک‌الشعرا بهار
 
۱۸۶۰

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰ - منت از مردمان پست مکش

 

ای برادر ز بهر لذت نفس

سر ز هر شهوتی که هست مکش ...

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۹۱
۹۲
۹۳
۹۴
۹۵