کسی که افسر همت نهاد بر سر خویش
به دست کس ندهد اختیار کشور خویش
بگو به سفله که در دست اجنبی ندهد
کسی که نان پدر خورده، دست مادر خویش
چه غم عقیدهٔ ما را اگر به قول سفیه
کسی به کشور خود گرد کرده لشگر خویش
در آب و خاک و هواهای خویش آزادیم
رقیب گو بگدازد میان آذر خویش
حقوق نفت شمال و جنوب خاصهٔ ماست
بگو به خصم بسوزان به نفت پیکر خویش
ز من بهار بگو با برادران حسود
به رایگان نفروشد کسی برادر خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره اهمیت استقلال و خودمختاری یک کشور است. شاعر به کسانی که تحت تأثیر بیگانگان قرار میگیرند هشدار میدهد و تأکید میکند که هر کس باید اختیار سرزمین خود را در دست خود داشته باشد. او به حقوق طبیعی مردم کشورش اشاره میکند و میگوید که منابع کشور باید به دست خود مردم باشد و نه به سرمایهگذاران خارجی. همچنین، او ارزش برادران و همکاری در میان مردم را یادآوری میکند و تأکید میکند که نباید به آسانی به دیگران اعتماد کرد و باید از منافع خود دفاع کرد.
هوش مصنوعی: کسی که با اراده و کوشش خود به مقام و منزلتی رسیده، به هیچکس اجازه نمیدهد که تقدیر و سرنوشت او را تحت کنترل خود بگیرد و کشور خود را به دیگران واگذار کند.
هوش مصنوعی: به کسی که از جانب دیگران به او توهین میشود بگو که نمیتواند به راحتی به کسی که از خانوادهاش نان خورده، آسیب بزند.
هوش مصنوعی: نگران عقیدهٔ ما چه هست اگر کسی احمقانه لشگری برای خود در وطنش جمع کرده باشد.
هوش مصنوعی: در محیطهای طبیعی خود، از جمله آب و زمین و هوا کاملاً آزاد هستیم. به رقیب بگو که خود را در آتش عذابی که دارد، بسوزاند.
هوش مصنوعی: حق ما بر نفت شمال و جنوب مشخص است، به دشمن بگو که با نفت وجود خودش را به آتش بکشد.
هوش مصنوعی: بگو به من بهار را با برادران حسود که هیچ کس برادر خود را به آسانی نمیفروشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی
چنان که در دلت آید به رای انور خویش
نظر به جانب ما گرچه منت است و ثواب
[...]
کریم دولت و دین سرور زمان و زمین
توئی که مثل تو گیتی ندید داور خویش
سزد که خسرو سیارگان ز بهر شرف
ز خاکپای شریف تو سازد افسر خویش
عروس مملکت اندر زمان جلوه گری
[...]
سزد که صبر کنم بر فراق دلبر خویش
ازآنکه وصلش ما را ندید در خور خویش
بلطف خواندن از خدمتش ندارم چشم
چو راضیم که نراند بعنفم از بر خویش
بود بآب دهانش نیاز و خاک درش
[...]
بجز صبا ز که جویم نشان دلبر خویش
من شکسته چو محرومم از صنوبر خویش
نشانده ام به لب جویبار دیده کنون
خیال قامت شمشاد سایه پرور خویش
به غیر کوی تو دیگر کجا برم ای دوست
[...]
مدار آینه را در صفا برابر خویش
به دست شانه مده طره معنبر خویش
نبرده ام به می لعل دست بی لب تو
که پر نکرده ام از خون دیده ساغر خویش
رقیب گفت تو را بدگهر شناخته ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.