گنجور

 
۱۶۸۱

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱

 

... که راحت دل امیدوار من دارد

به پای سرو درافتاده اند لاله و گل

مگر شمایل قد نگار من دارد ...

سعدی
 
۱۶۸۲

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰

 

... از دامن که تا به در شهر بساطی

از سبزه بگسترد و بر او لاله فشان کرد

شاید که زمین حله بپوشد که چو سعدی ...

سعدی
 
۱۶۸۳

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴

 

سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد

غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان ...

سعدی
 
۱۶۸۴

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵

 

... گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی

اندرونت به گل و لاله و ریحان نرود

هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست ...

سعدی
 
۱۶۸۵

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

... جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد

تا زعفران چهره من لاله گون شود

دیوار دل به سنگ تعنت خراب گشت ...

سعدی
 
۱۶۸۶

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲

 

... مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید

ز رنگ لاله مرا روی دلبر آید یاد

ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید ...

سعدی
 
۱۶۸۷

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴

 

به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید

امید نیست که دیگر به عقل بازآید ...

سعدی
 
۱۶۸۸

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶

 

... خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع

ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار

برگ درختان سبز پیش خداوند هوش ...

سعدی
 
۱۶۸۹

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷

 

... گو سرانگشتان شاهد بین و رنگ ناخنش

گر چمن گوید مرا همرنگ رویش لاله ایست

از قفا باید برون کردن زبان سوسنش ...

سعدی
 
۱۶۹۰

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶

 

... مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد

دلیل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل

فتات شعرک مسک إن اتخذت عبیرا ...

سعدی
 
۱۶۹۱

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹

 

... به تولای تو در آتش محنت چو خلیل

گوییا در چمن لاله و ریحان بودم

تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح ...

سعدی
 
۱۶۹۲

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸

 

... که نه بر ناله مرغان چمن شیفته ام

که نه سودای رخ لاله حمرا دارم

بر گل روی تو چون بلبل مستم واله

به رخ لاله و نسرین چه تمنا دارم

گرچه لایق نبود دست من و دامن تو ...

سعدی
 
۱۶۹۳

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴

 

... چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم

چو لاله لال بکردی زبان تحسینم

مرا پلنگ به سرپنجه ای نگار نکشت ...

سعدی
 
۱۶۹۴

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

... حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه

به سنگ خاره درآموخت عشق ورزیدن ...

سعدی
 
۱۶۹۵

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶

 

... آن چه از نرگس مخمور تو در چشم من است

برنخیزد به گل و لاله و ریحان دیدن

سعدیا حسرت بیهوده مخور دانی چیست ...

سعدی
 
۱۶۹۶

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲

 

... آسمان حیران بماند از اشک چون پروین من

گر بهار و لاله و نسرین نروید گو مروی

پرده بردار ای بهار و لاله و نسرین من

گر به رعنایی برون آیی دریغا صبر و هوش

ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من

خار تا کی لاله ای در باغ امیدم نشان

زخم تا کی مرهمی بر جان دردآگین من ...

سعدی
 
۱۶۹۷

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷

 

... یک دم ننشستم که به خاطر نگذشتی

شوخی شکرالفاظ و مهی لاله بناگوش

سروی سمن اندام و بتی حورسرشتی ...

سعدی
 
۱۶۹۸

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی

کنند در قدمت عاشقان سراندازی ...

... تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا

به سرو و لاله و شمشاد و گل نپردازی

کدام باغ چو رخسار تو گلی دارد ...

... غلام باد صبایم غلام باد صبا

که با کلاله جعدت همی کند بازی

بگوی مطرب یاران بیار زمزمه ای ...

سعدی
 
۱۶۹۹

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵

 

... جهل باشد فراق صحبت دوست

به تماشای لاله و سمنی

ای که هرگز ندیده ای به جمال ...

سعدی
 
۱۷۰۰

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶

 

... یا خود به چه آب شسته ای روی

کز روی به لاله می دهی رنگ

وز زلف به مشک می دهی بوی ...

سعدی
 
 
۱
۸۳
۸۴
۸۵
۸۶
۸۷
۳۶۲