نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳ - شیخ سعدی فرماید
... به از نفایس رختم نیابی ارصدره
سفر کنی و بضاعت زبحروکان آری
بیان نقش میان بند مصریت قاری ...
نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۲
زیاری طمع داشتم ارمکی
بسوغات خاصی رسید از سفر
بدان دامن همت افشاندم ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷ - در خطاب زمین بوس حضرتی که نقش خاتم نبوتش خاتم النبیین است و طراز خلعت رسالتش سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله و سلم
... کی بود ز آب چشم و خون جگر
شسته رخساره ها ز گرد سفر
پیش آن بارگاه نورانی ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۴ - حکایت بر سبیل تمثیل
عربی را که بود ساکن بر
جانب ری فتاد رای سفر
دید پیش دکانچه طباخ ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۷ - قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وی بر بستر مرگ افتادن و جان دادن
... زیر آن بیت ها سه چار دگر
که عجب زین سفر بیاسودم
وصل جانانست زین سفر سودم
به عنایت رضای من جستند ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۶ - برخاستن معتمر به چاره سازی عیینه و وی را به مجلس انصار بردن و همراه ایشان از برای خواستگاری ریا پیش پدر وی رفتن
... وز سر مرحمت مددکاری
بهر مطلوبش اختیار سفر
بر دیار بنی سلیم گذر ...
... همه کار تو در کمال ادب
نخورد کس ز سفره و خوانت
تا ز بحر نوال و احسانت ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴ - پایه دعاگویی جناب خداوندگاری چنان بلند است که مادام که قلم بلند بالا پای بر قبه قصر قصه قیصر و کنگر ایوان داستان نوشیروان ننهاد سر او به آن نرسید لاجرم سر کرده و سر بر آن درآورده همواره این رقم می زند که سایه دولتش پاینده باد و آفتاب معدلتش تابنده
... حظ خود چون ز علم برگیرد
سوی اعداء ره سفر گیرد
آن غزا مایه بلا گردد ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۱ - حکایت بیوه زنی از نسا و باورد که سخنی درشت پرداخت و سلطان محمود را گرم ساخت و به سخنی دیگر نرم گردانید و به سر حد دادخواهی رسانید
... گفت مشکل که این عجوز دگر
سوی غزنین کند هوای سفر
بار دیگر عجوز بی سامان ...
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت آن بد سرشت که به صاحب عباد نامه نوشت که فلان مالدار مرده است و از وی مال خطیر مانده و بجز یک طفل صغیر وارثی ندارد و جواب نوشتن صاحب عباد به وی
... وین حروفش به پشت نامه کشید
کان سفر کرده زین سرای امید
باد مقرون به رحمت جاوید ...
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۵ - در صفت کمانداری و تیراندازی وی
... رهسپر کردی به هنجار نشان
گر نشان بودی ازین فیروزه سفر
نقطه ای بی شک شدی آن نقطه صفر ...
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۷ - حکایت گریختن قطران شاعر از بسیاری عطای ممدوح خود فضلون
... لیکن او را تاب این بخشش نبود
در سفر زین آستان کوشش نمود
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۵ - حکایت پیر روستایی با پسر
ساده مردی شد مسافر با پسر
هر دو را بر یک خرک بار سفر
بود پای از محنت ره ریششان ...
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۸ - در دریا نشستن سلامان و ابسال و به جزیره خرم رسیدن و در آنجا آرام گرفتن و مقیم شدن
... چون سلامان دید لطف بیشه را
از سفر کوتاه کرد اندیشه را
با دلی فارغ ز هر امید و بیم ...
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۹ - نعت دوم در صفت معراج که از آسمان رسالت وی پایه ایست بس بلند و از آفتاب جلالت وی سایه ایست بس ارجمند
... باز از آنجا کمر عزم جست
روی سفر کرد به قصر نخست
شد به در خانه ماه آفتاب ...
... بود بلی نور زمین و آسمان
در سفر نور نگنجد زمان
عالم ازان نور بود مستنیر ...
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۳ - در منقبت قطب الطریق غوث الخلایق خواجه بهاء الملة والدین محمد البخاری المعروف به نقشبند قدس الله تعالی سره
... رخت بدایت به نهایت کشید
راهنمای سفر اندر وطن
خلوتی دایره انجمن ...
... در نگذشته نظرش از قدم
بس که ز خود کرده به سرعت سفر
باز نمانده قدمش از نظر ...
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخشِ ۲۵ - حکایتِ مسافرِ کنعانی که بهرسمِ ارمغانی، آینهای نورانی پیشِ روی یوسف (علیهالسلام) نهاد
... کای شده محرم به حریم وصال
در طلبم رنج سفر برده ای
زین سفرم تحفه چه آورده ای
گفت به هر سو نظر انداختم ...
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۹ - حکایت کشفی که به بال بطان پریدن آغاز نهاد و به یک سخن ناجایگاه از اوج هوا به حضیض خاک افتاد
... طبع بطان از لب دریا گرفت
رای سفر در دلشان جا گرفت
کرد کشف ناله که ای همدمان ...
... سخت به دندان بگرفتش میان
میل سفر کرد به میل بطان
مرغ هوا گشت طفیل بطان
چون سوی خشکی سفر افتادشان
بر سر جمعی گذر افتادشان ...
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۳ - عقد دوم در شرح سخن که شریف ترین گوهر صدف آدمیت است و لطیف ترین زیور شرف محرمیت
... مدحت و مادح و ممدوح خود است
چون سخن راه سفر پیش گرفت
قوت و قوت همه از خویش گرفت ...
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۵ - مناجات در انتقال از حال قرب به حیا
... در رهت قطع مسافت دوریست
وصل جستن به سفر مهجوریست
چیست قرب تو ز خود ببریدن ...