... نیاساید از کین دلت یک زمان

نگه کن بدین گردش روزگار

جز او را مکن بر دل آموزگار ...

... ز هر سو که خوانم بیاید سپاه

نتابی تو با گردش هور و ماه

ور ایدون گمانی که هر کارزار ...

... کسی گر بدیهات گیرد شمار

فزون آید از گردش روزگار

نهالی به دوزخ فرستاده ای ...

... بکوشم به نیروی گنج و سپاه

به نیک اختر و گردش هور و ماه

همان پیش یزدان بباشم به پای ...

... دو نیزه به بالا یکی کنده کرد

سپه را به گردش پراگنده کرد

بدان تا شب تیره بی ساختن ...

... مرا دل پر از درد و تیمار بود

دگر گردش اختران بلند

که هم با پناهند و هم با گزند ...

... ز درد دل شاه بریان شدند

چنین گفت کز گردش آسمان

نیابد گذر دانشی بی گمان ...

... ستایش همی کرد بر کردگار

از آن شادمان گردش روزگار

فراوان بمالید بر خاک روی ...

... به نزدیک آن بدگمان باز شو

بگویش که از گردش تیره روز

تو گشتی چنین شاد و گیتی فروز ...

... سپاسم ز یزدان که او داد فر

همان گردش اختر و پای و پر

کنون آن به آید که من راه جوی ...

... همی خواست کز آسمان بگذرد

همه گردش اختران بشمرد

بدان بر بسی پندها دادمش ...

... از ابر من به چه معنی همی بر آید برف

از این زمانه جافی و گردش شب و روز

شگرف گشت صبور و صبور گشت شگرف ...

... کاندرو شهریار داور نیست

تا همی گردش مسیر نجوم

جز بدین گنبد مدور نیست ...

... ندارد خردمند نادیده باور

نه چرخند لیکن همه چرخ گردش

نه کوهند لیکن همه کوه پیکر ...

... پس چه یاقوت باشد و چه حجر

به از و زیر گردش گردون

رحمت ذوالجلال را چه اثر ...

... علم او چیست بحر بی معبر

صبت او چیست گردش فلک است

که نباشد مگر بشغل سفر ...

... ز بهر آنکه نماند آنچه را که مانده بگیر

همیشه تا ز مدار سپهر و گردش روز

گهی هلال بود ماه و گاه بدر منیر ...

... هزار نفرین کردم ز درد بر ایام

هزار مستی کردم ز گردش اختر

ز بسکه وحشتم آمد دگر نگفتم شعر ...

... از آن چو پنجۀ مردم شدست برگ چنار

سیاست و کرم خواجه گردش فلک است

کزو سوار پیاده شود پیاده سوار ...

... تا زمینها را ز آرامش بود همواره طبع

تا فلکها را همی گردش بود همواره کار

همچنین بادی که هستی جاودان با کام دل ...

... چو بیشه پشتش پر مرد جلد شیر شکار

چو حلقه گردش صف سوار شیر شکر

بحملۀ ملک شرق آن سپاه قوی ...

... نبود هیچ میانه ز گنبد اخضر

بگردش اندر دریای سبز موج زنان

ز نم او همه بنیاد برجها شده تر ...

... خاک و باد و آب و آتش طبع ازان شد که اسب اوست

خاک طاقت آب گردش باد پا آتش نعال

از غزال و کوه اگر نسبت ندارد پس چرا ...

... اگر چه مایۀ تاریخ عالم ایام است

فتوح اوست تواریخ گردش ایام

دلیل لشکر او هر کجا رود ظفرست ...