گنجور

 
۱۵۶۱

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

... بیار باده که در بارگاه استغنا

چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست

از این رباط دو در چون ضرورت است رحیل ...

... که نیستی است سرانجام هر کمال که هست

شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر

به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست ...

حافظ
 
۱۵۶۲

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰

 

... حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست

بشتاب هان که اسب و قبا می فرستمت

حافظ
 
۱۵۶۳

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

... خوش برانیم جهان در نظر راهروان

فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم

آسمان کشتی ارباب هنر می شکند ...

حافظ
 
۱۵۶۴

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۸

 

... ذوالفقار نیستی تا آختیم

اسب همت را از این میدان خاک

بر فراز هفت گردون تاختیم ...

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۵۶۵

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۹

 

اسب من چون همی خورد گه کاه

بار من نیز میی کشد گه گاه

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۵۶۶

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۹۹

 

خری بر اسب و عیسی شد پیاده

خر و خر کره شیخ و شیخ زاده

شاه نعمت‌الله ولی
 
۱۵۶۷

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳ - ستایش فضل‌الله نعیمی

 

... فضل نهاد بر سرم تاج شرف نسیمیا

اسب و قبا کجا برم تاج و کمر چه می کنم

نسیمی
 
۱۵۶۸

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۶ - تجدید مطلع

 

... ابله از تن پروری آماس کرده همچو گاو

خرده دان پیوسته همچون اسب تازی لاغر است

مایل دنیای دون چون طفل از پستان دهر ...

نسیمی
 
۱۵۶۹

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۱ - ترجیع بند

 

... مشکوة وجود جمله ذرات

بی اسب و رخ و پیاده و فیل

فرزین تو کرده شاه را مات ...

نسیمی
 
۱۵۷۰

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

... که هست ذات مقدس سپهر کوکب ما

بتاختند اسب دل ولی نرسید

سوار هیچ روانی به گرد مرکب ما ...

شمس مغربی
 
۱۵۷۱

قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۲۶ - فی ارشادالعقل

 

... پیل بند نفس خود ماندیدریغ

چون پیاده کردت از اسب طلب

بازی ابلیس و نفس بوالعجب ...

قاسم انوار
 
۱۵۷۲

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی حق الحق و ما فی شانه یصدق

 

... تا نگویی من سخن از لا اله آورده ام

ای مسلمانان درین عرصه ز اسب آرزو

من پیاده گشتم و رخ پیش شاه آورده ام ...

حیدر شیرازی
 
۱۵۷۳

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳ - فی البدیهه و مدح خلد الله سلطانه

 

... بود ز روی زمین تا به عرش یک خندق

گهی که شاه رخ آرد بر اسب در عرصه

هزار پیل چو فرزین برد به یک بیدق ...

حیدر شیرازی
 
۱۵۷۴

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۴ - غزل

 

... تا برت چرخ پیاده شود و رخ بنهد

پیل تن گردد و بر اسب شود شاه سوار

دهر بر پای عدوی تو ببندد زنجیر ...

حیدر شیرازی
 
۱۵۷۵

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۰ - فی البدیهه

 

... تریاک ده که زهر دمادم چشیده ایم

از بهر پای اسب تو در دامن بصر

دردانه ها به خون جگر پروریده ایم ...

حیدر شیرازی
 
۱۵۷۶

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۳ - آغاز داستان برزو

 

... ز چرخ برین سرش بگذشت خواست

به جز اسب هرگز نکرد آرزوی

چنین بود کام یل نیک خوی ...

... همی داد نیکی دهش را درود

به چوپان بفرمود کاسبان بیار

یکایک گذر کن در این مرغزار ...

... بگفت این و برسان باد دمان

به اسب اندر آمد هم اندر زمان

بیامد سپه را به ایران کشید ...

محمد کوسج
 
۱۵۷۷

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۵ - رسیدن افراسیاب به شنگان

 

... بپیچید ازو روی و شد تازنان

کشاورز دنبال اسبش گرفت

به تندی زمانی همی داشت تفت ...

... تکاور به روی اندر آمد دمان

دم اسب در دست آن نامدار

بماند و بیفتاد از وی سوار ...

محمد کوسج
 
۱۵۷۸

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۶ - آمدن گرسیوز و بردن برزو پیش افراسیاب

 

... دو صد خوب رویان ماچین و چین

ز دیبا سراپرده و اسب و زین

دو صد بارگیر تکاور به زین ...

... مشو غره جان را مگردان دژم

به دینار و دیبا و اسب و گهر

فروشد کسی جان و سر ای پسر ...

محمد کوسج
 
۱۵۷۹

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۷ - آموختن برزوی رزم از دلیران افراسیاب

 

... یکی تیر پیکان او ده ستیر

یکی اسب کان در خور من بود

قوی گردن و تند و روشن بود ...

... بیاورد ده گرز گنجور شاه

یکی اسب و برگستوان سیاه

کمندی ز ابریشم و چرم شیر ...

... تبیره برآید ز درگاه شاه

به اسب اندر آیند یکسر سپاه

بپوشند گردان به آهن ستور ...

محمد کوسج
 
۱۵۸۰

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۸ - لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت اول

 

... خروشیدن بوق رویین شنید

بپوشید جامه برآمد بر اسب

بیامد به کردار آذر گشسب ...

... ستاده به زیرش سپهدار تور

پیاده شد و پیش اسبش دوید

چو افراسیابش پیاده بدید ...

... ز نعل ستوران زمین پر ز ماه

مه ومهر از گرد اسبان سیاه

ز بانگ تبیره شده گوش کر ...

محمد کوسج
 
 
۱
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۸۱
۱۱۷