باز ساز عشق را بنواختیم
کشتی دل در محیط انداختیم
عاشقانه خلوت خالی دل
با خدای خویشتن پرداختیم
ما چو دریائیم و خلق امواج ما
لاجرم ما با همه در ساختیم
تیغ مستی بر سر هستی زدیم
ذوالفقار نیستی تا آختیم
اسب همت را از این میدان خاک
بر فراز هفت گردون تاختیم
عارف هر دو جهان گشتیم لیک
جز خدا و الله دگر نشناختیم
نعمت الله را نمودیم آشکار
عالمی را از کرم بنواختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربه عمیق عشق و ارتباط با خداوند است. شاعر از بازسازی عشق و احساسات عمیق خود سخن میگوید و توصیف میکند که چگونه دلش را در دریای عشق غوطهور کرده و در خلوت خود با خداوند گفتگو کرده است. او همچنین به قدرت و زیبایی عشق اشاره دارد و میگوید که با وجود تمام تجربیات عارفانهاش، تنها خدا را شناخته است. در پایان، شاعر از رحمت و نعمتهای خداوند صحبت میکند و میگوید که دنیا را با کرم الهی نوازش کردهاند.
هوش مصنوعی: ما دوباره شروع به نواختن ساز عشق کردیم و کشتی دل را در این فضا به حرکت درآوردیم.
هوش مصنوعی: در تنها و آرامش قلبمان، با خداوند خود ارتباط برقرار کردیم و عشق ورزیدیم.
هوش مصنوعی: ما همچون دریا هستیم و مردم جلوههای ما هستند، بنابراین ما ناچار با همه در ارتباطیم و هماهنگ شدهایم.
هوش مصنوعی: ما با شجاعت و جسارت بر سر وجود خود ضربه ای زدیم، مانند ذوالفقار که در نبرد با عدم و نیستی افراشته شده است.
هوش مصنوعی: ما با اراده و عزم راسخ خود، از این زمین پر از خاک، به اوج آسمانها جهیدیم.
هوش مصنوعی: ما در سفرهای زیادی به جهان رفتیم و تجربیات زیادی کسب کردیم، اما در نهایت فقط خدا و حقیقت الله را شناختیم و به غیر از آن هیچ چیز دیگری برای ما مهم نبود.
هوش مصنوعی: ما نعمتهای خدا را به روشنی نشان دادیم و با بزرگواری خود، جهانی را مورد لطف و محبت قرار دادیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه در عشق تو جان درباختیم
قیمت سودای تو نشناختیم
سالها بر مرکب فکرت مدام
در ره سودای تو میباختیم
خود تو در دل بودی و ما از غرور
[...]
دوش عشق شمس دین می باختیم
سوی رفعت روح می افراختیم
در فراق روی آن معشوق جان
ماحضر با عشق او می ساختیم
در نثار عشق جان افزای او
[...]
ما ازو خود را برون انداختیم
تا به باکو روز و شب میتاختیم
قدر روز وصل تو نشناختیم
لاجرم جان و جهان درباختیم
چون شکر در آب و موم از آفتاب
در فراق روی تو بگداختیم
تا تو شمشیر جفا برداشتی
[...]
کای طرب کین خانه را پرداختیم
بهر بویحیی حصاری ساختیم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.