گنجور

 
۱۵۴۱

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

... لیک با جاهلان مکن پیوند

جاهل ار فی المثل برادر تست

آخرت زو رسد هزار گزند

قاآنی
 
۱۵۴۲

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۸۶

 

ای برادر گرت خطایی رفت

متمسک مشو به عذر دروغ ...

قاآنی
 
۱۵۴۳

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ای برادر جامه عوری طلب

کز دریدن وارهی وز دوختن ...

قاآنی
 
۱۵۴۴

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸

 

باادب باش ای برادر خاصه با دیوانگان

خود مگوکاورا نباشد بهره از فرزانگی ...

قاآنی
 
۱۵۴۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰

 

... اسبت بکشته تا ختن آخر کجا رواست

نو خط برادران ترا تشنه لب دریغ

کشتن فراز دیده ی خواهر کجا رواست

سرگشته خواهران ترا خسته دل فسوس

بستن به پیش چشم برادر کجا رواست

فرزند اگر فرنگی و مادر اگر مجوس ...

... بازو به بند و نای به چنبر کجا رواست

زن های بی برادر و اطفال بی پدر

خشم آزمای خصم ستمگر کجا رواست ...

صفایی جندقی
 
۱۵۴۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۳

 

کز جد و مادر و پدر ای یادگار ما

آقای ما برادر ما شهریار ما

داریم التماسی ازین التهاب بیش ...

صفایی جندقی
 
۱۵۴۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۱

 

... بر کشته های پاره بی سر نظر فتاد

خواهر ز یک طرف به برادر نگاه دوخت

مادر ز یک جهت نظرش بر پسر فتاد ...

... وآنگه به ناله گفت و بدان کشته در فتاد

کآیا تو خود برادر جان پرور منی

آیا به راستی پسر مادر منی

صفایی جندقی
 
۱۵۴۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۷

 

... او در رخ تو کام روا من اسیر شام

رشک ار برم رواست به مرگ برادرم

زیبد به بزم تعزیه مثل تو شوی را ...

... در دیده برگ بید زند تیغ خنجرم

قتل تو و برادر و اعمام و اقربا

چندین هزار گونه تعب های دیگرم ...

صفایی جندقی
 
۱۵۴۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۳

 

... عریان ستاده بر سر نعش تو من دریغ

مقطوع از برادر و خواهر غریب من

ممنوع از اعانت فرزند و زن دریغ ...

صفایی جندقی
 
۱۵۵۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۴

 

کای از غمت برادر با جان برابرم

غربال دور خاک بلا بیخت بر سرم ...

صفایی جندقی
 
۱۵۵۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۰

 

... آن پایمال پهنه شد این دستگیر قوم

افسوس بر برادر و بر خواهرم دریغ

عنوان نامه خون جگر کردمی اگر ...

صفایی جندقی
 
۱۵۵۲

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۲

 

... با یک اسیر بسته بیمار می رویم

از دولت سر تو برادر به کربلا

با عزت آمدیم و کنون خوار می رویم ...

صفایی جندقی
 
۱۵۵۳

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۶۸

 

... تنها به خوف خواهر و دختر نخورد خون

هم سوخت بر برادر و هم بر پسر گداخت

بر خواهران خوار غریبش کمر خمید ...

صفایی جندقی
 
۱۵۵۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۳

 

... بخشای جرم ما به علی اکبر حسین

جد و برادر و پدر و مادر حسین

صفایی جندقی
 
۱۵۵۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رقیه‌نامه » بخش ۱

 

... کی گرفته پنجه با پیکان و تیغ

کشته دیدی شش برادر بی دریغ

چون شکیبایی نمودی کز عناد ...

صفایی جندقی
 
۱۵۵۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۵

 

فلک زینب شد آخر بی برادر ز جفایت

درین ماتم زد اندر نیل معجر ز جفایت ...

صفایی جندقی
 
۱۵۵۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۰

 

... مزن دامن بر آتش ناشکیبان را

برادر جان علی اکبر

از این رفتن بیا بگذر ...

... رعایت کن زمهر این جمع مضطر را

برادر را و خواهر را و مادر را

دل ازکف داده گانت را صبوری کو ...

صفایی جندقی
 
۱۵۵۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۳

 

... از این سفر بگذر مرو

دل را پر از خون می کند هجرت ای برادر

سینه را محزون می کند هجرت ای برادر

سوی رزم شامیان بستی میان تنگ ...

... جویی چه کام از قتلگه

طاقتم از تن می بری آخر ای برادر

صبر دل از من می بری آخر ای برادر

دمی از وفا بیا ای جان شیرین ...

... یک لحظه رو آهسته تر

اشکم به هامون می بری تا کی ای برادر

آهم به گردون می بری تا کی ای برادر

سر سوگ اکبر از داری صفایی ...

... بسرای ازین غم متصل

تا نام دوری می بری کم کم ای برادر

از ما صبوری می بری دم دم ای برادر

صفایی جندقی
 
۱۵۵۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۱

 

حسین ای خسرو لب تشنگانم

برادر

برادر جان برادر

فروغ چشم و بازوی توانم

برادر

برادر جان برادر

فلک تا از حجازت پرده افراخت

برادر

رهی جانسوز بنواخت

عراقی ساخت آهنگ فغانم

برادر

برادر جان برادر

اجل از پشت زین با جسم صد چاک

برادر

فکندت بر سر خاک

فلک زد بر زمین از آسمانم

برادر

برادر جان برادر

به دام روزگارت بال و پر ریخت

برادر

فلک خاکم به سر بیخت

همایون طایر عرش آشیانم

برادر

برادر جان برادر

شفق فام آمد از خونت زمین آه

برادر

فلک سوز آتشین آه

ستاره سوخت در هفت آسمانم

برادر

برادر جان برادر

ز شاخ دولتت تا برگ و بر ریخت

برادر

قضا طوفان برانگیخت

وز آن صرصر بهار آمد خزانم

برادر

برادر جان برادر

سموم غم چنانم خشک و تر سوخت

برادر

که تا آتش برافروخت

گلی نگذاشت از یک گلستانم

برادر

برادر جان برادر

ترا تا قامت از پیکان خونریز

برادر

کمان ناوک آویز

ز ناله ناوک از قامت کمانم

برادر

برادر جان برادر

گلت ماند از عطش نیلوفری رنگ

برادر

به دامان این دل تنگ

فشاند از دیده صد باغ ارغوانم

برادر

برادر جان برادر

مرا افکنده بود اندوه اکبر

برادر

به دل یک دوزخ آذر

غمت یک باره زد آتش به جانم

برادر

برادر جان برادر

صفایی زین غم ار گویم بیانی

برادر

نویسم داستانی

زبان سوزد فرو ریزد بنانم

برادر

برادر جان برادر

صفایی جندقی
 
۱۵۶۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۵

 

... به مصاف حق و باطل به خلاف حق گذاری

ز چه پاره پاره افتد بدن برادر من

به زمین ظلم کسوت ز سپهر خصم جامه ...

... چه مصیبت است یا رب که بسوزد اختر من

سوی کوفه ره سپارم به اسیری ای برادر

غم تست توشه ی تن سر تست رهبر من ...

صفایی جندقی
 
 
۱
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۹۵