اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۶ - آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب
... همان گه سپه رزم را برنشاند
دهی بد به راه اردیه نام اوی
یکی بیشه گردش پر از رنگ و بوی ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۷ - جنگ در شب ماهتاب
... به ده جای پیشانی اش داغ کرد
بدو گفت رو همچنین راهجوی
ز من هر چه دیدی به شاهت بگوی ...
... بدان گونه سالار زار و تباه
همی شد دهی پیش اش آمد به راه
یکی پیرزن دید پالیزبان ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان
... چنین تا در قیروان ز اسب و مرد
همه کشته بد راه پر خون و گرد
ز بس خون که هر جای پاشیده بود ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ
... همه برگرفتند ایران سپاه
کس اندر شمارش ندانست راه
چنینست و زینگونه تا بد بسست ...
... وز او پوزش بی کران خواستند
که افریقی ار گم شد از رای و راه
ز بدبختی آورد بر خود سپاه ...
... که گرشاسب بینیش ببرید و گوش
ببرد از مهان مرد صد را ز راه
چنان ساخت کز بامداد پگاه ...
... نشست از برگاه بر شاه نو
مهان ره گشادند بر راه رو
چو پیش آمد آن بدنهان باگروه ...
... همه برد از آن جایگه با سپاه
به سوی قراطیه برداشت راه
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۰ - بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتیها
... که یک گام بی زر نگذاشتند
چو از ریگ بگذشت و راه دراز
بر مرغزاری خوش آمد فراز ...
... بکردی پس از پشته رفتی به زیر
دگر چند که دید یک سو ز راه
نمک سر به سر سرخ و زرد و سیاه ...
... چنین گفت داننده ای زآن سپاه
که شهری است ایدر به یک روزه راه
به بام آنکه دارد ز هیزم پسیچ ...
... سوی اندلس برد از آن جا سپاه
که آرام نآورد روزی به راه
بر اندلس باز دل شادکام ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۲ - دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو
... چو بلبل به خوش باغ اردی بهشت
شب و روزم ایزد پرستیست راه
نشست این که و خورد و پوشش گیاه ...
... که فرزانه رایست پیر کهن
همی خواست تا بنگرد راه راست
کش اندر سخن پایگه تا کجاست ...
... که از بن خداوند اینست و آن
ولیکن چو دانستی اش راه راست
روان گرش خوانی و گر جان رواست ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۳ - پرسش دیگر از جان
... تن مردمی را توانایی اوست
چو چشمی است بیننده و راهجوی
که دادار را دید شاید در اوی ...
... چنین گفت کز پوشش به کزین
مدان چیز جان را به از راه دین
شنیدم که رفته روان ها ز تن ...
... که مرگی جداییست جان را ز تن
دوگونه است مرده ز راه خرد
که دانا بجز مرده شان نشمرد ...
... و گر سوی دوزخ شود جفت درد
ز جان و ز جایش نمودمت راه
اگر دانشی نیز خواهی بخواه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۴ - پرسشی دیگر از برهمن
... نه او سیر گردد نه کم جانور
ازاین به مرا راه گفتار نیست
سخن را کرانه پدیدار نیست ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۶ - پذیره شدن شاه روم گرشاسب را
سه منزل پذیره شدش با سپاه
زد آذین دیبا و گنبد به راه
بیاراست ایوان چو باغ ارم ...
... کهن بویه جفت نو باز کرد
هم اندر زمان راه را ساز کرد
به شهر کسان گرچه بسیار بود ...
... ببخشید گنجی به ایران سپاه
برون رفت یک روزه با او به راه
ورا کرد بدرود و زاو گشت باز
سپهدار برداشت راه دراز
فرستاد کس نزد عم زاد خویش ...
... بفرمود تا نزد او بی هراس
به راه آورد لشکر و منهراس
به طرطوس شد کرد ماهی درنگ ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۷ - بازگشت گرشاسب به ایران
... به دیدار جفت و پدر چند گاه
همی زیست آسوده از رنج راه
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۸ - سپری شدن روزگار اثرط
... همه مرگ راییم ما خوب و زشت
بجاییم و همواره تازان به راه
بر این دو نوند سپید و سیاه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب
... که بر کام ما بسته داری کمر
تو دانی که از دین و آیین و راه
چه فرمان یزدان چه فرمان شاه ...
... فرستاد با سروران پیشباز
نشست از بر کوشک دیده به راه
به دیدار گرشاسب و زاول سپاه ...
... همی بود یک هفته تا با سپاه
سپهبد شد آسوده از رنج راه
سر هفته شه خواند و بنشاستش ...
... ز سوگند و پیمان نگر نگذری
گه داوری راه گژ نسپری
چو چیره شوی خون دشمن مریز ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود
... ز پهناش ماهی به ماه آمدی
هم از بن به یکساله راه آمدی
به رنگ آینه بد زدوده ز زنگ ...
... بدش کوشکی سرکشیده به ماه
که پیرامنش بود یک میل راه
بر او سی و یک در همه زرنگار ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۲ - نامه گرشاسب به خاقان
چو در کشورش پهلوان سپاه
در و دشت زد خیمه بی راه و راه
نویسنده را گفت هین خامه گیر ...
... به صحرای سیمین ز دریای قیر
چو غواص زی در داننده راه
همی زد به دریای معنی شناه ...
... چو خواندی ز پیش آی پرداخته
همه راه نزل و علف ساخته
سزا باژ بپذیر و هدیه بساز ...
... گه رزم پیروزی او را سزاست
که بر دین کند رزم بر راه راست
چو پردخته شد نامه را مهر کرد ...
... چه ورزد از آیین دین کم و بیش
چه گوید ز یزدان و از راه کیش
چنین داد پاسخ که شه را نخست
خرد باید و رای و راه درست
کف راد و داد و نژاد و گهر ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده
... ترا با سپهدار او جنگ نیست
هر آن ریش کز مرهم آید به راه
تو داغش کنی بیش گردد تباه ...
... به یکجای بودند خوش هر دوان
همه راه هم پرسش و هم عنان
سپهدار با هر که بود از سپاه
نشستند بر خوان هم از گرد راه
ز هر خوردنی ساز چندان گروه ...
... بدان تا چو اندک نماید سپاه
دلیری کند دشمن آید به راه
مگر ناگهش سر به دام آورم ...
... همان نامزد کرد اندک سپاه
ببردند و راندند یک هفته راه
به بزم و به نخچیر بر کوه و دشت ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکینتاش
... عنان خنگ و شبرنگ را داده تیز
دو اسپست و مرد دو اسپه به راه
سبک تر به منزل رسد سال و ماه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتیها
... از آن پس شد آهنگ فغفور کرد
همه راه خاقان بپرداخته
به هر جای نزل و علف ساخته ...
... به هر سوش دیوی دژ آگاه بود
به هر گوشه صد غول گمراه بود
همان مار پرنده هزمان ز گرد ...
... نگهبان یک مرز ازین کشورم
سه ماهه ز ما تا بدو هست راه
نخستین ازو هر چه باید بخواه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را
... به دشواری اندر مرو با سپاه
نه بی رهنمونان به نادیده راه
همان دیده بان دار بر تیغ کوه ...
... به جایی گزین رزمگاه استوار
به آب و علف راه نزدیک وخوار
ز پس دار در استواری بنه ...
... پس پشتشان زنده پیلان رده
صفی راست بر راه و صفی به خم
صفی چارسو درکشیده به هم ...
... پس پشت لشکر سری با سپاه
کمین را ز هر گوشه بربسته راه
گشاده ره پیل تا در شکست ...
... وگر کم بود کس که جنگی بود
وگر از علف راه تنگی بود
ور از رزمگه کاهل آیند پیش ...
... فکن تخم بد در چراگاهشان
خسک ریز و چه ساز در راهشان
همه یاد دار آنچت آموختم ...
... بدو پاک بسپرد زاول سپاه
نریمان به شبگیر برداشت راه
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۷ - رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتیها
... بدو گفت رهبر که گر زین سپاه
کند بانگ یک تن درین تنگ راه
ز باران چنان سیل از افراز و شیب ...
... چو مرگی بدی گشتی افتاده سست
دگر دید شهری نو آیین به راه
کهی نزد او سرش بر اوج ماه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین
... سرایی بدش سر کشیده به ماه
درازا و پهنا دو فرسنگ راه
ز خاراش دیوار و بوم از رخام ...
... شما بت پرستید و خورشید و ماه
در ایران به یزدان شناسند راه
ز کان شبه وز که سیم و زر ...
... سواران کین توز بی حد و مر
فرستاد همراه با یک پسر