گنجور

 
۱۳۰۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۵

 

... که قفل گشت بر آن در هلال ماه تمام

در بساط دگر باره چرخ بازگشاد

شکست شیشه خاص و درید پرده عام ...

امیر معزی
 
۱۳۰۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۶

 

... تابد از دفتر ابیات مدیح تو همی

هم بدان گونه که از چرخ بتابد اجرام

شعر اگر هست یکی کره توسن به مثل ...

امیر معزی
 
۱۳۰۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۷

 

... گویی زمانه همچو هیونی است بی زمام

چرخ از نیام فتنه یکی تیغ برکشید

تا صد هزار تیغ برون آمد از نیام ...

امیر معزی
 
۱۳۰۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۸

 

... شرح اقبال تو هرگز کی توان گفتن به شرط

چرخ هفتم را مساحت کی توان کردن به گام

چون به جیحون شاه مشرق پای کرد اندر رکاب ...

... مغز ایشان همچو خون تیره گشت اندر عظام

نایب تو چرخ گردان است در کین توختن

بی نیازی تو ز جنگ و فارغی از انتقام ...

امیر معزی
 
۱۳۰۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۹

 

... آن وزیری تو که هست اندر صلاح مملکت

چرخ سرکش با تو نرم و دهر توسن با تو رام

همچو یاقوت از جواهر اختیاری از بشر ...

امیر معزی
 
۱۳۰۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۰

 

... قهر یزدان نرم کرد آن را که بودش دهر نرم

چرخ گردان رام کرد آن را که بودش بخت رام

عالمی در یک زمان معدوم شد در یک مکان ...

... نه ببالد چون تو در باغ ظفر سروی بلند

نه بتابد چون تو در چرخ هنر ماهی تمام

مرگ تو پرگار شیون گرد ملک اندر کشید ...

امیر معزی
 
۱۳۰۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۸

 

... از آتش و از هوا و آب و طین

از چرخ عنایت از قضا یاری

از بخت هدایت از خرد تلقین ...

امیر معزی
 
۱۳۰۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۹

 

ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن

تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن ...

... برآری گه دم تیره وزان گردد زمین روشن

پس از پیدا شدن باشد به چرخ اسفلت منزل

چو پیش از دم زدن باشد زسنگ دامنت مسکن ...

امیر معزی
 
۱۳۰۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۰

 

... گویی دریدند ای عجب بر تن ز حسرت پیرهن

زین سان که چرخ نیلگون کرد این سراها را نگون

دیار کی گردد کنون گرد دیار یار من ...

... تا حشر تا دیده ملک بی گردن بختت رسن

کیوان زچرخ هفتمین در زیر پای تو زمین

کوثر زفردوس برین در پیش دست تو لگن ...

امیر معزی
 
۱۳۱۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۳

 

... زآن سان که خاک تیره زآب و زجان بدن

چرخ و زمان به دولت تو گشته متفق

و اندر مشاورت نه چو تو هیچ موتمن ...

امیر معزی
 
۱۳۱۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۵

 

... بخت را نیست گسسته ز عنان تو عنان

ملک چرخ است و تو خورشیدی و دستور تو ماه

لشکرت انجم و میدا نت ره کاهکشان ...

... تا که سازند قران مشتری و زهره به هم

تاکه بر چرخ بود طالع گیتی سرطان

باد سر بر سرطان رایت اقبال تو را ...

امیر معزی
 
۱۳۱۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۹

 

... وان که گرداگرد درگاه تو منزلگاه ساخت

چرخ گرداگرد او از نایبات آرد امان

مهترا بر پایه قدر تو نتوانم رسید ...

... باد روی نیک خواهت سرخ همچون بهرمان

تا که باشند اختران بر چرخ پیش ماه نو

هم چو سیمین گوی ها در پیش زرین صولجان ...

امیر معزی
 
۱۳۱۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۰

 

... روشن است از دولت تو گوهر الب ارسلان

گر ز بخت و چرخ باشد پادشاهی مستقیم

بخت با تو یکدل است و چرخ با تو یکزبان

آن یکی گوید زه ای خورشید ناپیدا زوال ...

امیر معزی
 
۱۳۱۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۱

 

... تاکه او باشد شرف بر ملک سلطان جهان

سوی عالی حضرت او از سعادتهای چرخ

نگسلد تا روز محشر کاروان ازکاروان ...

... دهر را ماند کز او گه بیم باشد گه امید

چرخ را ماند کز اوگه سود باشدگه زیان

منفعت را واجب است و مصلحت را درخور است ...

امیر معزی
 
۱۳۱۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۲

 

... حصارها بگشاید مصاف ها شکند

همه چو چرخ بلند و همه چو کوه گران

کنون به عصر تو آمد در این زمانه پدید ...

... زیادتی است که هرگز نباشدش نقصان

زچرخ کیوان تا همت تو چندانی

مسافت است که از چرخ ماه تا کیوان

زبهر دیدن تو وز پی ستودن تو ...

امیر معزی
 
۱۳۱۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۸

 

... گرد سپه شاه چه در شرق و چه در غرب

بر چرخ همی تیره کند دیده کیوان

از خیمه و خرگاه توگویی که سپهری است ...

... بخشیدن نور است ز خورشید درفشان

تا باشد خورشید درفشان ز بر چرخ

بادی زبر تخت درخشان و درافشان ...

امیر معزی
 
۱۳۱۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۶

 

... در این دولت نبینم هیچ تاوان

نگردد چرخ گردان جز به کامش

خدایا چشم بد ز او دورگردان ...

امیر معزی
 
۱۳۱۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۲

 

... نترسد آهو از شیر بیابان

نگردد چرخ گردون جز به کامش

خدایا چشم بد زو دور گردان ...

امیر معزی
 
۱۳۱۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۳

 

... گر سینه تو سفته تیرست باک نیست

آید همی ز چرخ به تو سفته ضمان

هرچند ازین هراس به خون روی شسته ای ...

... من بنده را به فر تو ایزد نجات داد

از جور چرخ کینه ور ای شاه مهربان

زان پس که دهر کرد به رنج امتحان مرا ...

امیر معزی
 
۱۳۲۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۵۶

 

... همچو آتش در دخان و همچو در آتش دخان

جون برآید ابر پرسیمرغ گردد روی چرخ

پر هر سیمرغ بر روی زمین گوهرفشان ...

... وز ثریا درگه اقبال او را آستان

چرخ باشد زیر پایش هر کجا ساید رکاب

دهر باشد زیر دستش هر کجا تابد عنان ...

امیر معزی
 
 
۱
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۴۹۲