گنجور

 
امیر معزی

معزِّ ِ دین ِ یزدان است سلطان

عزیز از نام او شد دین یزدان

شهنشاهی مبارک چون سکندر

جهانداری همایون چون سلیمان

نگه کن دولت و فرمان او را

که دولت بست با فرما‌نش‌ پیمان

در این فرمان نبینم هیچ تقصیر

در این دولت نبینم هیچ تاوان

نگردد چرخ گردان جز به ‌کامش

خدایا چشم بد ز او دورگردان

ایا بخشنده کف شاه سخاورز

و یا فرخنده پی شاه سخندان

بهاری تاجداری روز مجلس

جهانی کامکاری روز میدان

قضا تیر تو شد بر قو‌س دولت

قدر گوی تو شد در خم چوگان

کف تو چون دم عیسی مریم

دل تو چون کف موسی عمران

ببری پنجهٔ شیران به ‌شمشیر

بدوزی دیدهٔ دشمن به پیکان

به‌عالم چون تو سلطانی نبودست

ز نسل و گوهر سلجوق و خاقان

سپاه تو همه میرند و شاهند

همی پرور سپاه اندر سپاهان

ز مهمان کوشش آمد وز تو بخشش

ز شاهان طاعت آمد وز تو فرمان

عماد دولت از فر تو شاد است

فزود از دولت تو شادی جان

سپهداری که سازد میهمانی

چنو باشد سزای چون تو سلطان

چنین مهمانی و مهمان که دیدست

زهی مهمانی اندر خورد مهمان

رهی ‌گر شرح مهمانی بگوید

یکی از صدهزاران گفت نتوان

همیشه تا بود نقصان و آفت

همیشه تا بود دشوار و آسان

جمالت را مبادا هیچ آفت

کمالت را مبادا هیچ نقصان

همیشه نامه شاهنشاهی را

ملک شاه محمد باد عنوان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟

چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟

یکی اندر دهان حق زبانست

یکی اندر دهان مرگ دندان

دقیقی

ملک آن یادگار آل دارا

ملک آن قطب دور آل سامان

اگر بیند بگاه کینش ابلیس

ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان

بپای لشکرش ناهید و هرمز

[...]

عنصری

بدان گردیست آن سیمین زنخدان

بدان خمیدگی زلفین جانان

یکی گوئی که از کافور گوییست

یک گوئی که هست از مشگ چوگان

چه چیزست آن خط مشکین و آن لب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ز من معزول شد سلطان شیطان

ندارم نیز شیطان را به سلطان

سرم زیرش ندارم، مر مرا چه

اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟

همی دانم که گر فربه شود سگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه