کی توان گفتن که شد ملک شهنشه بینظام
کی توان گفتن که شد دین پیمبر بیقوام
کی توان گفتن که شد صدر زمان زیر زمین
کی توان گفتن که شد بَدر زمین اندر غَمام
قهر یزدان نرم کرد آن را که بودش دهر نرم
چرخ گردان رام کرد آن را که بودش بخت رام
عالمی در یک زمان معدوم شد در یک مکان
امّتی در یک نفس مَدروس شد در یک مقام
شد شکار عالم آن کاو کرد عالم را شکار
شد بهکام دشمن آنکاو دید دشمن را بهکام
در ره بغداد صیّاد اجل دامی نهاد
بس شگرف و محتشم صیدی درافتادش به دام
آن که بودی روزگارش با صیام و با صلوت
روزگارش منقطع شد در صلوت و در صیام
آنکه بودی چون حُسام اندر بنان او قلم
خون همیگرید قلم در فرقت او چون حسام
آن که خصمان در پیام او همی عاجز شدند
گشت عاجز چون به جان او ز مرگ آمد پیام
ای جهان بیوفا رنج بصر کردی حلال
تا فروغ طلعت او بر بصرکردی حرام
آن که تیغ عدل کرد اندر نیام دولتش
تیغ کین اندر هلاکش برکشیدی از نیام
آنکه بود اندر وزارت بیملام و بیملال
در ملال عمر اوگشتی سزاوار ملام
در حیاتش جان خاص و عام سخت آسوده بود
در وفاتش سخت شوریدست شغل خاص و عام
بود حلمش خاک وجودش آب و هست اندر غمش
خاک بر فرق کفات و آب در چشم کرام
راست پنداری خلایق در منامند از قیاس
وین شگفتی ها همی بینند گویی در منام
ای وزیر شاه عالم بردی از عالم علم
وی قوام دین شدی در پرده تا روز قیام
ای به امر و نهی کرده بر سر گیتی فسار
کرد عزرائیل ناگه بر سر عمرت لگام
شد وزارت بر تو گریان بر بساط تعزیت
شد کفایت بی تو گریان در لباس احتشام
نه ببالد چون تو در باغ ظفر سروی بلند
نه بتابد چون تو در چرخ هنر ماهی تمام
مرگ تو پرگار شیون گرد ملک اندر کشید
هم اَنام است اندرین پرگار و هم شاه انام
آنکه پیوسته به مدح تو زبان برداشتی
خشک دارد بر مصیبت زآتش هجر تو کام
با دریغ و حسرت تو در غریو افتادهاند
بینهایت خلق از فرزند و پیوند و غلام
زعفران و نیل سُوْ دَسْتند گویی کز صفت
رویشان مر زعفرانگون است و لبها نیل فام
گر نبود اندازهٔ عمرت مدام اندر جهان
شکر آثار تو خواهد بود تا محشر مدام
باد شخصت را نثار از حامل عرش مجید
باد روحت را سلام از خازن دارالسلام
دست حسرت جامهٔ صبر معزی چاک کرد
تا جهانی را مُعَزّا کرد حَیّ لایَنام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مرگ شخصیت برجستهای اشاره میکند که در زمان خود از مقام و منزلت بالایی برخوردار بوده است. او وضعیت نابسامان جامعه و دین را بعد از مرگ این شخص توصیف میکند و بر شکنندگی دنیا و بیوفایی آن تأکید میورزد. شاعر از ویژگیهای این فرد، از جمله حکمتی که در اداره امور داشته و آرامشی که در زندگی ایجاد کرده، سخن میگوید و به غم و اندوه جامعه به دنبال فقدان او اشاره میکند. در نهایت، شاعر ابراز میدارد که یاد و آثار این شخصیت همیشه باقی خواهد ماند و جامعهای که او را از دست داده، در اندوه و حسرت به سر میبرد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند بگوید که ملک و حکومت پادشاه بزرگ بینظم شده است. همچنین هیچ کس نمیتواند بگوید که دین پیامبر بدون پایه و اساس است.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند بگوید که زمان اوجش چه زمانی بوده، و همچنین نمیتوان گفت که در زیر ابرها، نور بدر (ماه) چه زمانی تابیده است.
هوش مصنوعی: خشم و غضب خداوند آن کسی را که دنیا به نرمی با او رفتار کرده، نرم و آرام میکند. همچنین، بخت و سرنوشت خوش آن کسی را که تقدیرش را پذیرفته، رام و مطیع میسازد.
هوش مصنوعی: در یک لحظه در یک مکان، گروهی از انسانها به طور کامل نابود شدند و در همان حال، در همان مکان و زمان، جمعیتی به وجود آمدند و به رشد و شکوفایی رسیدند.
هوش مصنوعی: عالمی که به دقت به دیگران نگاه میکند، خودش به دست دشمنانش در میآید. آن کسی که تلاش میکند تا دیگران را تحت نظر داشته باشد، در نهایت خود شکار میشود و به خواستههای دشمنانش دچار میگردد.
هوش مصنوعی: در راه بغداد، شکارچی مرگ دام بزرگی پهن کرده بود و شکار عظیم و باشکوهی در دام او گرفتار شد.
هوش مصنوعی: کسی که دوران زندگیاش با روزه و نماز سپری شده، حالا دیگر در حین نماز و روزه از دنیا رفته است.
هوش مصنوعی: کسی که مانند حسام در دستان اوست، در دلش به شدت غمگین است و قلمش از جدایی او اشک میریزد، همانند حسام که در این وضعیت به سر میبرد.
هوش مصنوعی: آن کسی که دشمنان در رساندن پیامش ناتوان شدند، خود نیز وقتی خبر مرگ به او رسید، ناتوان گردید.
هوش مصنوعی: ای دنیا، تو بیوفایی کردی و باعث شدی که چشمان من از رنج پر شود، در حالی که زیبایی او را حلال دیدم اما اکنون نوری که از چهرهاش میتابد برای چشمانم حرام شده است.
هوش مصنوعی: کسی که قدرت و عدالت خود را در راه خدمت به مردم به کار گرفت، در برابر ظلم و ستم، به جای آنکه از عدالت استفاده کند، به انتقام و کینهتوزی دچار شد و ناگهان به نابودی خود رسید.
هوش مصنوعی: کسی که در مقام وزارت باشد و هیچ انتقادی به او نشود و زندگیاش بدون ناراحتی بگذرد، در واقع در طول عمرش مستحق انتقاد و سرزنش است.
هوش مصنوعی: در دوران زندگیاش، هم خاص و هم عام از وجود او آرامش داشتند، اما پس از رحلتش، همه در غم و اندوه عمیق فرو رفتهاند.
هوش مصنوعی: حلم و بردباری او مانند خاک است و وجود او مانند آب. در غم و اندوهش، خاک بر سرش میریزد و آب در چشمان کریمان جاری میشود.
هوش مصنوعی: مردم به اشتباه تصور میکنند که من در خواب هستم و این شگفتیها را فقط در خواب میبینند.
هوش مصنوعی: ای وزیر، تو دانشی را که از عالم به دست آوردی، به اساس دین تبدیل کردی و تا روز برانگیختن مردگان در حالت پنهان باقی خواهی ماند.
هوش مصنوعی: ای آن کسی که به دستور و فرمان خود بر دنیا تسلط داری، ناگهان فرشته مرگ (عزرائیل) به سراغ زندگیات آمده و کنترلت را به دست گرفته است.
هوش مصنوعی: وزارت بر تو غمگین و در حال عزاداری است، و بدون تو، کفایت و توانایی هر چیزی در لباس زیبایی، غمگین و افسرده شدهاند.
هوش مصنوعی: هیچ درختی به بلندای تو در باغ پیروزی نمیبالد و هیچ ماهی در آسمان هنر به زیبایی تو نمیدرخشد.
هوش مصنوعی: مرگ تو مانند ابزاری است که تمام زحمت و ماتم را به گرداگرد ملک میافکند. در این زحمت و ماتم هم انسانهای عادی حضور دارند و هم شاهان و بزرگان.
هوش مصنوعی: کسی که همیشه در ستایش تو صحبت میکند، هنگامی که با درد و سختی جدایی تو روبهرو میشود، نمیتواند احساساتش را بروز دهد و خالی از احساس است.
هوش مصنوعی: با ناراحتی و افسوس، بسیاری از مردم به خاطر تو در دشواری و دردسر افتادهاند، چه آنها که فرزند دارند و چه کسانی که به نوعی به تو وابستهاند یا خدمتگزار تو بودهاند.
هوش مصنوعی: زعفران و نیل در دستشان است، گویی رنگ چهرهشان زعفرانی است و لبهایشان رنگ نیل دارد.
هوش مصنوعی: اگر طول عمر تو در این دنیا محدود باشد، شکر و حسن آثار تو تا روز قیامت همچنان باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: باد به گیسوان تو افتاده و از عرش الهی بر تو درود میفرستد، و روح تو را با سلام از نگهبان بهشت مورد تحسین قرار میدهد.
هوش مصنوعی: حسرتی باعث شد که معزی، لباس صبر خود را پاره کند تا جهانی را تسلی دهد و به یاد حیات همیشگی بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز سیمینه فکنده در بلورینه مدام
هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام
سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش
لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام
زلف تو مشک سیاه و جعد تو شمشاد تر
[...]
آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد
رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام
چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو
ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام
تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام
بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام
از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان
وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام
حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد
[...]
حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام
صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به کام
عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود
شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام
صنع یزدان همچنانکایوب و اپراهیم را
[...]
ای همیشه بوده راه دین احمد را قوام
همچنان چون پیش ازین ملک ملکشه را نظام
عفو تو خط درکشد هر جا که بیند یک خطا
اسم تو گردن نهد آنجا که بیند یک تمام
آسیای فتنه فرق دشمنت را کرد آس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.