گنجور

 
۱۳۰۰۱

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷

 

... که گستراند قضا و قدر به راه تو دام

هزار بار بلغزاندت به هر قدمی

که سخت خام فریبست روزگار و تو خام ...

... چو نور هست چرا گشته ای قرین ظلام

تو برج و باروی ملک وجود محکم کن

بهل که دیو بد آیین ترا دهد دشنام ...

... هر آن فروغ که از جسم تیره میطلبی

ز جان طلب که بارواح زنده اند اجسام

مگوی هر که کهن جامه شد ز علم تهیست ...

... همی بخیره به ویرانه ساختیم مقام

اگر بلند تباری چه جویی از پستی

اگر خدای پرستی چه خواهی از اصنام ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۲

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹

 

... ما در آن آیینه هرگز ننگریم

گر گرانباریم جرم چرخ چیست

بار کردار بد خود میبریم

چون سیاهی شده بضاعت دهر را ...

... حاصل ما چیست گر برزیگریم

چونکه باری گم شدیم اندر رهی

به که بار دیگر آن ره نسپریم

زان پراکندند اوراق کمال ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۳

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰

 

... هیچگه از شوره زار لاله و ریحان

بار لییمان مکش ز بهر جوی زر

خدمت دونان مکن برای یکی نان ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۴

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵

 

... به گذرگاه تو ایام بود رهزن

چه همی بار خود از جهل کنی سنگین

بربود است ز دارا و ز اسکندر ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۵

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹

 

... راه پر خار مغیلان و تو بی موزه

سفره بی توشه و شب تیره و بارانی

ای به خود دیده چو شداد خدابین شو ...

... فارغ از مشکل و بیگانه ز آسانی

که برد بار تو امروز که مسکینی

که تو را نان دهد امروز که بی نانی ...

... تو به خواب اندر و کشتی شده طوفانی

تو رسیدن نتوانی به سبکباران

که به رفتار نه ماننده ایشانی ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۶

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰

 

اگر روی طلب زایینه معنی نگردانی

فساد از دل فروشویی غبار از جان برافشانی

هنر شد خواسته تمییز بازار و تو بازرگان ...

... بکس مپسند رنجی کز برای خویش نپسندی

بدوش کس منه باری که خود بردنش نتوانی

قناعت کن اگر در آرزوی گنج قارونی ...

... به نرد زندگانی مهره های وقت و فرصت را

همه یکباره میبازی نه میپرسی نه میدانی

ترا پاک آفرید ایزد ز خود شرمت نمی آید ...

... تو اندر مزرع هستی کشاورزی و دهقانی

مکن خود را غبار از صرصر جهل و هوی و کین

درین جمعیت گمره نیابی جز پریشانی ...

... تو گه در پرسش آبی و گه در فکرت نانی

بیا کندند بارت تا نینگاری که بی توشی

گران کردند سنگت تا نپنداری که ارزانی ...

... نکو کارت چرا دانند بدرای و بداندیشی

سبکبارت چرا خوانند زیر بار عصیانی

بتیغ مردم آزاری چرا دل را بفرسایی ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵

 

... چون نهالی تازه در پاداش رنج باغبان

شاخه های خرد خویش از بار وارون داشتن

هر کجا دیوست آنجا نور یزدانی شدن ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱ - آئین آینه

 

... خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست

هرگز تو بار زحمت مردم نمی کشی

ما شانه می کشیم به هر جا که تار موست ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۰۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - از یک غزل

 

... دی بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند

بار دگر امید رهایی مگر نداشت

بال و پری نزد چو بدام اندر اوفتاد ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - ای گربه

 

ای گربه ترا چه شد که ناگاه

رفتی و نیامدی دگر بار

بس روز گذشت و هفته و ماه ...

... در چنگ تو مرغ صبحگاهی

افتد گذرت بسوی انبار

بانو دهدت هر آنچه خواهی

در دیگ طمع سرت دگر بار

آلود بروغن و سیاهی ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۱

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - باد بروت

 

... مرد نادان ز چارپا بتر است

نه تن این بر دل تو بار بلاست

نه سر این بر تن تو درد سر است ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۲

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - بازی زندگی

 

... نه مرا بر خلاص دسترسی است

همه را بار بر نهند به پشت

کس نپرسد که فاره یا فرسی است ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۳

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - پایمال آز

 

... که نه روز آسایشی دارم نه شب

بار بردم کار کردم هر نفس

نه گرفتم مزد نه گفتند بس

ره سپردم روزها و ماه ها

اوفتادم بارها در راه ها

خاک را کندیم با جان کندنی ...

... فیل را شد زین اطلس زیب پشت

بردباری مور را افکند و کشت

فیل می بالد به خرطوم دراز ...

... همعنان من شدن کار تو نیست

توشه این راه در بار تو نیست

در خیال آنکه کاری میکنی

خویش را گرد و غباری میکنی

ضعف خود گر سنجی و نیروی من ...

... سوزد ار یک خوشه گر صد خرمنست

بار هر کس در خور یارای اوست

موزه هر کس برای پای اوست

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۴

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۴ - پایه و دیوار

 

... قرنها رفت و هیچ خم نشدم

گرچه دایم بپشت من بار است

اثر من بجای خواهد ماند ...

... همه بر پای از ثبات منند

هر چه ایوان و بام و انبار است

گرچه این کاخ را منم بنیاد ...

... فکر و تدبیر کار دشوار است

بار هر رهنورد یکسان نیست

این سبکبار و آن گرانبار است

هر کسی را وظیفه و عملی است ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۵

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۷ - پیوند نور

 

... که بر گلبرگ بینم شبنمی چند

مبارک با تو هر جا نوبهاریست

مصفا از تو هر جا کشتزاری است ...

... گهی پیدا و گه پنهان چرایی

مرو در حصن تاریکی دگر بار

دل صاحبدلان را تیره مگذار ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۶

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۸ - تاراج روزگار

 

نهال تازه رسی گفت با درختی خشک

که از چه روی ترا هیچ برگ و باری نیست

چرا بدین صفت از آفتاب سوخته ای ...

... شکوفه های من از روشنی چو خورشیدند

ببرگ و شاخه من ذره غباری نیست

چرا ندوخت قبای تو درزی نوروز

چرا بگوش تو از ژاله گوشواری نیست

شدی خمیده و بی برگ و بار و دم نزدی

بزیر بار جفا چون تو بردباری نیست

مرا صنوبر و شمشاد و گل شدند ندیم ...

... گهی گران بفروشندمان و گه ارزان

به نرخ سود گر دهر اعتباری نیست

هر آن قماش کزین کارگه برون آید ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۵ - جامهٔ عرفان

 

... ازین تاریک جا دامن کشیدند

گرانباری ز بار حرص و آز است

وجود بی تکلف بی نیاز است ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۸ - جولای خدا

 

... از برای صید دایم در کمین

رشته ها رشتی ز مو باریکتر

زیر و بالا دورتر نزدیکتر ...

... ما که عمری پرده داری کرده ایم

در حوادث بردباری کرده ایم

گاه جاروبست و گه گرد و نسیم ...

... کار ما اینگونه شد کار تو چیست

بار ما خالی است دربار تو چیست

می نهم دامی شکاری می زنم

جوله ام هر لحظه تاری می تنم

خانه ی من از غباری چون هباست

آن سرایی که تو می سازی کجاست ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۱۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - درخت بی بر

 

... گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس

کاین موسم حاصل بود و نیست ترا بار

تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش ...

... دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت

بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار

آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی

اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار

هر شاخه ام افتاد در آخر به تنوری ...

پروین اعتصامی
 
۱۳۰۲۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - دریای نور

 

... پسندیده و تابناکت کنم

دگر باره بگریست گوهر نهان

که آوخ سیه شد بچشمم جهان ...

... که بینی تو مغزی و رفتست پوست

سوم بار برخاست بانگ چکش

بناگاه برهم شد آن روی خوش ...

... بگفت ار صبوری کنی یک نفس

کشد بار جور تو بسیار کس

چو رفت این سیاهی و آلودگی ...

پروین اعتصامی
 
 
۱
۶۴۹
۶۵۰
۶۵۱
۶۵۲
۶۵۳
۶۵۵