گنجور

 
پروین اعتصامی

آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز

از جور تبر، زار بنالید سپیدار

کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی

از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار

این با که توان گفت که در عین بلندی

دست قدرم کرد بناگاه نگونسار

گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس

کاین موسم حاصل بود و نیست ترا بار

تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش

شد توده در آن باغ، سحر هیمهٔ بسیار

دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت

بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار

آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی

اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار

هر شاخه‌ام افتاد در آخر به تنوری

زین جامه نه یک پود بجا ماند و نه یک تار

چون ریشهٔ من کنده شد از باغ و بخشکید

در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار

از سوختن خویش همی زارم و گریم

آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار

کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام

کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار

خندید برو شعله که از دست که نالی

ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار

آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد

فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار

جز دانش و حکمت نبود میوهٔ انسان

ای میوه فروش هنر، این دکه و بازار

از گفتهٔ ناکردهٔ بیهوده چه حاصل

کردار نکو کن، که نه سودیست ز گفتار

آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت

روز عمل و مزد، بود کار تو دشوار

از روز نخستین اگرت سنگ گران بود

دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار

امروز، سرافرازی دی را هنری نیست

میباید از امسال سخن راند، نه از پار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
درخت بی بر به خوانش طوبی برزگر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار

امروز به اقبال تو، ای میر خراسان

هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار

درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد

[...]

کسایی

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟

جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار

این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان

[...]

فرخی سیستانی

ای آنکه همی قصه من پرسی هموار

گویی که چگونه ست بر شاه تراکار

چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی

گفتار چه باید که همی دانی کردار

ور گویی گفتار بباید ز پی شکر

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار

زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار

همواره سیه سرش ببرند از ایراک

هم صورت مار است و ببرند سر مار

تا سرش نبری نکند قصد برفتن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
منوچهری

هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار

خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خار

آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی

وز خوردن آن روی شود چون گل بربار

آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه