گنجور

 
۱۲۹۶۱

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۲ - حکایت

 

... زوی گم گشت درهم های وامی

بیامد بار دیگر نزد لقمان

که بازم وام ده از روی احسان ...

... دگر ره دادش آندر هم بدلخواه

خیال اولین بار دوم کرد

دراهم را چو اول بار گم کرد

ز کار آگه شد و با صد ندامت

بخود گفت از خیال بد ملامت

بیامد در بر لقمان سوم بار

ستد صددرهم و شد عازم کار ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۶۲

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۸ - نصیحت

 

... پر از خاک و گل خالی از آگهی

ز هر کان و معدن ز هر بار و برگ

دوایی نجستند از بهر مرگ ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۶۳

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۴ - غدیریه به بحر جدید

 

... چه روزی که چو آن دیده ندیده است

ز بس آمده میمون و مبارک

بود تهنیتش ذکر ملایک ...

... فرود آمدی از ناقه محمد ص

به یاران همه فرمود به یک بار

گشایید در این طرفه مکان بار

پس آندم ز قطب منبری آراست ...

... پس از حمد خداوند جهاندار

چنین ریخت در از لعل گهربار

که فرمان بودم از بر داور ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۶۴

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۹۶ - تاریخ درب مجلل حرم مطهر مقدس کاظمیین علیهماالسلام

 

... عرش عظیم گفت که یا لیتنی تراب

صد بار بارک الله از این بارگاه قدس

کزیمن آن بپا بود این نیلگون قباب ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۶۵

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۰۰ - در تشرف سیدالعارفین ملاذالسالکین میرزا زین‌العابدین نعمت‌علیشاه

 

... صاحب سرا اگر نیست اندر سراچه حاصل

هر روز اگر تو صد بار کوبی و در سرا را

ور هست و رؤیت وی بهر تو شد میسر ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۶۶

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۱۲ - اندرز در جلوگیری از انتحار

 

بسکه کاهیده ز بار غم و اندوه تنم

خود چو در آینه بینم نشناسم که منم ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۶۷

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - قطعه

 

شنیدم پشه ای بر پشت پیلی

نشست و خواست برخیزد دگر بار

بگفت ای پیل چو نخیزم من از جای ...

... که تا از رفتنت باشم در آزار

نفهمیدم چو گشتی بار دوشم

ز بس ناچیز و خردی و سبک بار

ز جا جست و به مغز وی درون شد ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۶۸

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه

 

... نیامده است و نیاید کسی در این عالم

کزین سرای دو در عاقبت نبندد بار

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۶۹

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

زان داده دو شانه ات خدای اکبر

تا بار پدر کشتی و بار مادر

گر این دو نباشند رضا از تو مجوی ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۷۰

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

... یکچند به ام ید جنان جان خستیم

دیدیم دو عالم شده بار دل ما

رستیم ز خویش و از دو عالم رستیم

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۷۱

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

... دیروز خود این درخت را بنشاندی

امروز بخور برش که بار آورده

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۷۲

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » در نکوهش روزگار

 

آسمانت فتنه بار است و زمینت فتنه زار

دست زرعت تخم غم پاش است و تخم دل فگار ...

... روزگار ای روزگار

خیره و بی اعتبار و رهگذار و بد رهی

هر قدم در رهگذارت زیر پا بینم چهی ...

... خلق را در گیتی آوردن سپس بردن چراست

ای سبک بن خانه بی اعتبار

روزگار ای روزگار ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۷۳

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » عید نوروز

 

... در عجب سخت که امشب چه شب مغمومی است

این شب عید مبارک چه شب مشیومی است

دهر مبهوت چه آینده نامعلومی است ...

... در فضا بر شد و بر گوش من افتادش گذار

باری این ناله لرزان شده از باد بهار

باشد از دخترکی کز همه عالم یک بار

چهره دلبری از چهره او جلوه نماست ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۷۴

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۰ - زندانی شدن شاعر

 

... جوان پاک پنداری جوان نیک افکاری

جوان عارفی باری که معروف است عرفانش

بس آمال نکو دارد جوان است آرزو دارد ...

... چرا با دست خود بدهی به دست انگلیسانش

این راه و که و هامون نبردی بار خود بیرون

نباشی ناگزیر ایدون که بسپاری به دزدانش ...

... همان کاستاد اعظم در سیاست خوانده دورانش

صبا بر حضرتش باری گذر کن گر که ره داری

به دست آر دامنش آری بگو دستم به دامانش ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۷۵

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۱ - نامه عشقی

 

... چه نیکو گرده طاوس افسر شاهان شدش شهپر

تو ای حیوان چه بد کردی که زیر بار خر گردی

به پاداش چه ای منعم به عشرت در سرابستان ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۷۶

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۲ - چکامه جنگ: شکایت از مهاجرین و پیش آمدهای ایام مهاجرت

 

... دریای آهن است نه عنوان رسم جنگ

باران آتش است نه آیین عسگری

ایران در این میانه نه اندر صف جدال ...

... بنگر چها کشیدم از او من که باطنش

صد بار بدتر است از این وضع ظاهری

اطراف وی گرفته گروهی برای دخل ...

... واندر عقب مهاجر و انصار چرچری

دنبال بارهای زر از بس دویده اند

آموختند خوب همه رسم شاطری ...

... بهر جزای ما برس ای روز بدتری

ای آسمان ببار در این مملکت بلای

این قوم را زوال ده ای چرخ چنبری ...

... ای سر کجا روی که تن خود نمی بری

باری در این میانه یکی من ز خدمتت

گر مرده ای رها ننمایم مجاوری ...

... ای ناخدا کنون به خدایم چه بسپری

من بر فراز دوش تو باری گران نیم

آن به مرا چو مردم دیگر نه بنگری ...

... یعنی بیا از آینه خاطرم ببر

با دست لطف گرد و غباری مکدری

خالق نموده یاوریت تا تو هم به خلق ...

... هر چند لاشه خور نیم اما مهاجرم

صد بار لاشه به ز حقوق مهاجری

آن به که حرف آخر خود را بگویمت ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۷۷

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۳ - دزد پاتختی

 

هزار بار مرا مرگ به از این سختی است

برای مردم بدبخت مرگ خوشبختی است ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۷۸

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۲ - ماستمالی

 

... بهل بمیرند آن صاحبان عزت نفس

که پشتشان همه از بار غم هلالی شد

سعادت و خوشی و روزگار بهبودی ...

... بخوان ز نصرت دوله تو تعزیت بر ترک

که خاک بر سر دربار بابعالی شد

وثوق دوله بر اسبیل خویش می بالید ...

... نصیر دوله که سالون ضد مافوقش

هزار مرتبه پر شد دوباره خالی شد

بود یکی ز رجال بزرگ امروزی ...

... چو صحن مملکت از مردکار خالی ماند

دوباره نوبه مردان لاابالی شد

گمان مدار که آمد سیاستی از نو ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۷۹

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

... یعقوب جعلق

یعقوب خر بارکش این دو نفر بود

دیدی چه خبر بود ...

... دیدی چه خبر بود

این منزل دزدان شدن بارگه داد

بیرون نشد از یاد ...

... در مجلس شورا

دیدم دگر این باره از آن باره بتر بود

دیدی چه خبر بود ...

... شمر از پی تو جد مرا کشت چنان زار

لعنت به تو صد بار

صد لعن به او نیز که رنجش به هدر بود ...

میرزاده عشقی
 
۱۲۹۸۰

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب

 

... هنوز شب نشده آسمان چراغان شد

جهان ز پرتو مهتاب نورباران شد

چو نوعروس سفیداب کرد روی زمین ...

... فکنده نور مه از لابه لای شاخه بید

به جویبار و چمنزار خال های سفید

به سان قلب پر از یأس و نقطه های امید ...

... لبش نجنبد و قلبش کند سیوال و جواب

عشقی برای من به خدا بارها شدست چنین

پس از سه چار دقیقه ببرد دست آن مرد ...

... برای شامه ها بوی عشق می آورد

هزار بار به از بوی سنبل و نسرین

در آن دقیقه که آن ها جدا شدند از هم ...

میرزاده عشقی
 
 
۱
۶۴۷
۶۴۸
۶۴۹
۶۵۰
۶۵۱
۶۵۵