گنجور

 
صغیر اصفهانی

گفتم برندی آیا دیدن توان خدا را

گرمی توان خبر ده از روی لطف ما را

گفتا توان ولیکن با دیده‌ئی که بیند

در موقع زیارت سلطان دین رضا را

گفتم مگر توان دید شه را بدیده گفتا

اصل زیارت اینست در باب مدعا را

صاحب‌سرا اگر نیست اندر سراچه حاصل

هر روز اگر تو صد بار کوبی و در سرا را

ور هست و رؤیت وی بهر تو شد میسر

آنگه توان زیارت بشمرد آن لقا را

قسم دگر نباشد جز آستانه بوسی

در بزم خاص شاهان ره نیست هر گدا را

گفتم اگر نبودیم ما اهل آن زیارت

یزدان نخواست محروم یک مشت بینوا را

نعمتعلی شه آنجاست مشمول لطف مولاست

البته میکند یاد یاران آشنا را

گشتند چون رسولان مشمول رحمت حق

بودند‌ امتان نیز مشمول آن عطا را

خرم دمی که ناگاه آید بجلوه چون ماه

تا اهل دل به بینند آن روی دلربا را

آن حامی شریعت آن رهبر طریقت

آنکوست درحقیقت شه کشور صفا را

دارد صغیر‌ امید کز لطف بی‌نهایت

مولی به پای دارد همواره این لوا را

 
 
 
مولانا

با آن که می‌رسانی، آن بادهٔ بقا را

بی تو نمی‌گوارد، این جام باده ما را

مطرب قدح رها کن، زین گونه ناله‌ها کن

جانا یکی بها کن، آن جنس بی‌بها را

آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را

[...]

سعدی

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را

باری به چشم احسان در حال ما نظر کن

کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت

[...]

همام تبریزی

با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را

گفتن ادب نباشد پیمان‌شکن نگارا

هستند پادشاهان پیش درت گدایان

بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را

از چشم من نهانی ای آب زندگانی

[...]

حکیم نزاری

دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا

تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا

زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد

شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را

گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا

یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را

غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی

تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را

جولان کند سمندش چون سم او ببوسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه