گنجور

 
۱۰۹۶۱

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - دیده و دل

 

... ترا دادست دست شوق بر باد

مرا کندست سیل اشک بنیاد

ترا گردید جای آتش مرا آب ...

... بگفت ای دوست تیر طعنه تا چند

من از دست تو افتادم درین بند

تو رفتی و مرا همراه بردی ...

... نه می خوردم غم ننگی و نامی

نه بودم بسته بندی و دامی

نه می پرسیدم از هجر و وصالی ...

... ترا کرد آرزوی وصل خرسند

مرا هجران گسست از هم رگ و بند

مرا شمشیر زد گیتی ترا مشت ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۶۲

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۲ - روح آزاد

 

تو چو زری ای روان تابناک

چند باشی بسته زندان خاک

بحر مواج ازل را گوهری ...

... گوش هستی را چنین آویزه نیست

تو یکی تابنده گوهر بوده ای

رخ چرا با تیرگی آلوده ای ...

... جست و خیز طایران بیند همی

فارغ اندر سبزه بنشیند دمی

بینوایی مهره ای تابنده داشت

کاز فروغش دیده و دل زنده داشت ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۶۳

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۵ - زاهد خودبین

 

... از چه برنجید ز ما ناگهان

از چه بر این جمع در خیر بست

اینهمه افتاده بدید و نشست ...

... بر تو و کردار تو باید گریست

رنج تو در کارگه بندگی

گشت تهی دستی و شرمندگی ...

... نوبت از خلق گسستن نبود

گاه در صومعه بستن نبود

سست شد این پایه و فرصت شتافت ...

... عجب سمند تو شد و تاختی

رفتی و بار و بنه انداختی

دامنت از اخگر پندار سوخت ...

... بر در خویش از چه نگهداشتی

آنکه درش روز کرم بسته بود

قفل در حق نتواند گشود ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۶۴

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۸ - سرنوشت

 

... چه اوفتاده که از خلق میشوی پنهان

کسی به جز تو نبستست چشم روشن بین

کسی به جز تو نکردست در خرابه مکان

اگر بجانب شهرت گذر فتد بینی

بسی بلند بنا قصر و زرنگار ایوان

چرا ز فکرت باطل نژند داری دل ...

... بهل که عمر تلف کردنست تنهایی

ندیم سرو و گل و سبزه باش در بستان

بپوش چشم ز بیغوله نیستی رهزن ...

... نه با خبر ز بهاری نه آگهی ز خریف

چو مرده ای بزمستان و فصل تابستان

بکنج غار مخز همچو گرگ بی چنگال ...

... بیا به خانه ما باش یکشبی مهمان

تو چشم عقل ببستی که در چه افتادی

تو بد شدی که شدند از تو خوبتر دگران ...

... چه غم بچشم تو گر بیهشیم یا نادان

بنزد آنکه چو من دوستدار تاریکیست

تفاوتی نکند روز تیره و رخشان ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۶۵

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۵ - شب

 

... کبوتر جست اندر لانه راحت

زغن در آشیان بنمود مسکن

جهانرا سوگ بگرفت و شباویز ...

... بشوق شادی روز رهیدن

دروگر داس خود بنهاد بر دوش

تبرزن رخت خود پوشید بر تن ...

... ز تاریکی زمین بگرفت اسپر

ز انجم آسمان بر بست جوشن

ز مشرق گشت ناهید آشکارا

چو تابنده گهر از تیره معدن

شهاب ثاقب از دامان افلاک

فرو افتاد چون سنگ فلاخن

بنات النعش خونین کرده رخسار

ز مویه کردن و از موی کندن ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۶۶

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۰ - شکنج روح

 

بزندان تاریک در بند سخت

بخود گفت زندانی تیره بخت

که شب گشت و راه نظر بسته شد

برویم دگر باره در بسته شد

زمین سنگ در سنگ دیوار سنگ ...

... بدین پای تا پای دارم برند

ببندند این چشم بی باک را

که آلوده کرد این دل پاک را

بدین دست دژخیم پیشم کشد

بنزدیکی دست خویشم کشد

بدست از قفا دست بندم زنند

کشند و بجایی بلندم زنند ...

... چو باز ایستادم بجای ایستاد

در بسته را از کجا کرد باز

چو رفت از کجا باز گردید باز ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۶۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۱ - شوق برابری

 

... زاغچه ای داشت در آن آشیان

خاطرش از بندگی آزاد بود

جایگهش ایمن و آباد بود ...

... تا دو سه دانه پر طاوس یافت

بست دو بر دم یک دیگر بسر

گفت مرا کس نشناسد دگر ...

... کس نخریدست چنین خواسته

زیور طاوس بسر بسته ام

از پر زیباش به پر بسته ام

بال بیاراست پریدن گرفت ...

... زاغی و طاوس نماند به زاغ

هر چه کنی هر چه ببندی به پر

گاه روش تو دگری ما دگر

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۶۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۴ - صید پریشان

 

... به آن پاکی ندیم خاک گشته

شتابنده چو ایام جوانی

جوانی بخش هستی رایگانی ...

... بیکسو ارغوان افروخته روی

ز ژاله بسته مروارید بر موی

شکفته یاسمین از طیب اسحار ...

... نه هیچش انس با آسایش و خواب

که اندر بند بگرفتست آرام

کدامین عاقل آسوده است در دام ...

... تو سرمستی و ما صید پریشان

تو آزادی و ما در بند فرمان

فراخ این باغ و گل خوش آب و رنگست ...

... چه خواهم خواند غیر از نغمه غم

چه خواهم گفت با مهتاب و شبنم

چه گرد آورده ام جز محنت و درد ...

... برای طایران بوستانی است

کسی کاین خانه را بنیاد بنهاد

مرا بست و شما را کرد آزاد

ترا بگشود پا و با همان دست ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۶۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۶ - طوطی و شکر

 

... طوطیی زیبا خرید از دوستان

خواجه شد در دام مهرش پای بند

دل ز کسب و کار خود یکباره کند ...

... چون نگهبانان بهر سو کن نظر

بام کوتاهست گر بسته است در

طوطیک پر کرد زان گفتار گوش ...

... زانکه جیب خویش را میخواست پر

دزد بار خویش بست و شد روان

خانه خالی بماند و پاسبان ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - عشق حق

 

... یاوه میگویی چه میگویی سخن

کینه میجویی چو می بندی دهن

گر بخندی ور بگریی زار زار ...

... خوابگاه اندر سر ره ساختی

بستر آوردند دور انداختی

برگرفتی زادمی چون دیو روی ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۱

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱ - غرور نیکبختان

 

... نه دیده خواری افتادگان را

نه بندی گشتن آزادگان را

نه فکریش از برای آب و دانه ...

... خمار من نگر بگذار مستی

چنان در بند سختم بسته صیاد

که می نتوانم از دل کرد فریاد ...

... چنان دلتنگم ازین محبس تنگ

که گویی بسته ام در حصنی از سنگ

نه دارم دست دام از هم گسستن ...

... ز اوج آسمان لختی فرود آی

بتدبیری ز پایم بند بگشای

بگفت ای پست طالع ما هماییم ...

... پراکنده بهر سویی پری دید

بنای شوق را بنیاد رفته

هوسها جملگی بر باد رفته ...

... بترس از روزگار ناتوانی

ز مهر آموز رسم تابناکی

که بخشد نور بر آبی و خاکی ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۲

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲ - فرشتهٔ انس

 

... زن از نخست بود رکن خانه هستی

که ساخت خانه بی پای بست و بی بنیان

زن ار براه متاعب نمیگداخت چو شمع ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۳

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - کارآگاه

 

گربه پیری ز شکار اوفتاد

زار بنالید و نزار اوفتاد

ناخنش از سنگ حوادث شکست

دزد قضا و قدرش راه بست

از طمع و حمله و پیکار ماند ...

... در همه جا خفت و به هر سو نشست

بند ز هر کیسه و انبان گسست

گربه چو دید آن ره و رسم تباه ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۴

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰ - کارگاه حریر

 

... هر آنچه ریشته ای عاقبت ترا کفن است

بدست جهل به بنیاد خویش تیشه زدن

دو چشم بستن و در چاه سرنگون شدن است

چو ما برو در و دیوار خانه محکم کن ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۵

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - کرباس و الماس

 

... نهادش در میان کیسه ای خرد

ببستش سخت و سوی مخزنش برد

درافکندش بصندوقی از آهن ...

... چراغ ایمن نمود از فتنه باد

ز بند و بست چون شد کیسه آگاه

حساب کار خود گم کرد ناگاه ...

... بخود گفت این جهان افروزی از ماست

بنام ماست هر رمزی که اینجاست

نبود ار حکمتی در صحبت من ...

... مرا نقاد گردون قیمتی داد

که بستندم چنین با قفل پولاد

بدو الماس گفت ای یار خودخواه ...

... چو بر گیرند این پاکیزه گوهر

گشایند از تو بند و قفل از در

تو پنداری ره و رسم تو نیکوست ...

... ترا بگشود و ما گشتیم روشن

ترا بر بست و ما ماندیم ایمن

صفای تن ز نور جان پاک است ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۶

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - کمان قضا

 

... که بسی گیر و دار در ره ماست

سوی انبار چشم بسته مرو

که نهان فتنه ها به پیش و قفاست

تله و دام و بند بسیار است

دهر بی باک و چرخ بی پرواست ...

... هر چه هست ایمنی و صلح و صفاست

نشنیدم بنا چنین محکم

گرچه در دهر صد هزار بناست

جای انده درین مکان شادیست ...

... رسم آزادگان چه می داند

تیره بختی که پای بند هوی ست

خویش را دردمند آز مکن ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۷

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - کیفر بی هنر

 

... که ای دریغ مرا ریشه سوخت زین آذر

همیشه سر بفلک داشتیم در بستان

کنون چه رفت که ما را نه ساق ماند و نه سر ...

... خوش آنکسیکه بگیتی ز خود گذاشت اثر

مرا بناز بپرورد باغبان روزی

نگفت هیچ بگوشم حدیث فتنه و شر ...

... هر آنکه همنفسش سفله بود و بد گوهر

چو پنبه خوار بسوزد چو نی بنالد زار

کسیکه اخگر جانسوز را شود همسر ...

... اگر ز کار بد نیک خویش بی خبری

دمی در آینه روشن جهان بنگر

هزار شاخه سرسبز گشت زرد و خمید ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۸

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۲ - گرگ و شبان

 

... بکردار عسس کوشید یک چند

فکند آن دزد را یکروز در بند

چنانش کوفت سخت و سخت بر بست

که پشت و گردن و پهلوش بشکست ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۷۹

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای

 

... گر تو پیش آری بفضل خویش دست

برگشایی هر گره کایام بست

چون کنم یارب در این فصل شتا ...

... چون نمی بیند چو تو بیننده ای

کاین گره را برگشاید بنده ای

تا که بر دست تو دادم کار را ...

... هر چه فرمان است خود فرموده ای

زان بتاریکی گذاری بنده را

تا ببیند آن رخ تابنده را

تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند

تا که با لطف تو پیوندم زنند ...

پروین اعتصامی
 
۱۰۹۸۰

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - گفتار و کردار

 

... شغال پیر بامید خوردن انگور

بجست بر سر دیوار کوته بستان

خزید گربه دهقان به پشت خیک پنیر ...

... ولیک شیر شدن گربه را نبود آسان

بناگهان ز کمینگاه خویش جست پلنگ

به ران گربه فرو برد چنگ خون افشان ...

... ز خودپرستی و آزم چنین شد آخر کار

بنای سست بریزد چو سخت شد باران

گرفتم آنکه بصورت بشیر میمانم ...

... چرا که با نظر پست برتری نتوان

حدیث نور تجلی بنزد شمع مگوی

نه هر که داشت عصا بود موسی عمران

بدان خیال که قصری بنا کنی روزی

به تیشه کلبه آباد خود مکن ویران ...

پروین اعتصامی
 
 
۱
۵۴۷
۵۴۸
۵۴۹
۵۵۰
۵۵۱