گنجور

 
۱۰۶۲۱

حزین لاهیجی » مثنویات » فرهنگ نامه » بخش ۱۵ - حکایت

 

... تو را شادی ارزانی و غم مرا

غم کشوری بر دلت بار نیست

چو ما زندگی بر تو دشوار نیست ...

... غم از گردش روزگارت مباد

زگیتی به خاطر غبارت مباد

تن آسایی من ز پهلوی توست ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۲۲

حزین لاهیجی » مثنویات » صفیر دل » بخش ۱۲ - سفیر خامهٔ بلند صریر به هوش افزایی مرزبانان حکمت پذیر

 

... تو دانی که دنیاست ناپایدار

نباشد به ناپایدار اعتبار

به هر جا نهی پا درین خاکدان ...

... چه بندی میان را به زرین کمر

که بستن ضرور است بار سفر

پی این سفر برگ و سازی بیار

سرشکی ببار و نیازی بیار

چه می پرسی از گنج داران حساب ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۲۳

حزین لاهیجی » مثنویات » صفیر دل » بخش ۱۷ - حکایت

 

... ز دهشت دلش خون و از شرم کور

شد از بار غم سرو قدش دو تا

به مرگ خود آن مبتلا شد رضا ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۲۴

حزین لاهیجی » مثنویات » صفیر دل » بخش ۲۳ - حکایت

 

... کنون می گذاری که مردم برند

عجب دارم از کار و بار تو من

جدا کرده ای حصه خود کفن ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۲۵

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۷ - در خطاب پادشاه که صلاح وی صلاح این کارگاه و فسادش تباهی نظام انام است گوید

 

... به تدبیر سنجیدگان کار کن

نه مغز خرد سر گران بار کن

سبکسر نیاید به کار ای پسر ...

... نگیرد به تو پند حکمت پژوه

چو باران رحمت به بنیاد کوه

به پیش دم ناصحان خاک باش ...

... مکن پرورش سفله را زینهار

درختی که خار است بارش مکار

پذیرفتن از تو ز ما گفتن است ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۲۶

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۸ - حکایت در محافظت حال و مراقبت مآل

 

یکی بار دل در گل افتاده ای

سخن راند در خبث آزاده ای ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۲۷

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۰ - حکایت درآیین فتوّت و شیوهٔ مروّت

 

... مروت نباشد که روز دراز

کشد بار و ماند به شب تشنه باز

شود آتش جوری انگیخته ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۲۸

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۹ - حکایت در مکافات درست کرداران و مجازات نیکوکاران

 

... به این زودی ای خسرو کامکار

کدامین نهال است کآید به بار

شه این نکته بشنید و چون گل شکفت ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۲۹

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱ - مثنوی ودیعهٔ البدیعه که حزین آن را به تقلید از حدیقهٔ سنایی در هفتاد سالگی سروده است

 

... جلوه گاه جمال سبحان شد

آن شجر را زبان چو بار آمد

وقت توحید کردگار آمد ...

... در حقیقت عدم شماری نیست

نقطه و خط جز اعتباری نیست

لوح توحید اوست ساده ز حرف ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۰

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱۲

 

... چه کنم ظرف گفتگو تنگ است

بار کوه است و لاشه خرلنگ است

خاصه من تنگتر به خودکردم ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۱

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۲۸

 

... نه صغیری برون از آن نه کبیر

هرچه خودکشتهای به بار آید

خرمن کشت درکنار آید ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۲

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۱

 

... نتواندکه یاد آن نکند

دل از آن بار غم گران نکند

لیکن اندر شواغل دنیا ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۳

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۳

 

... شرمساری کشید روح یزید

این عبارت کلام مأمون است

کافضل این جماعت دون است ...

... جان نثار معلل است یکی

توتیای یقین غبار شکی

دیگری در جهان بود کامش ...

... کیش حجاج بهتر است از سهل

گر مسلمانی این بود صد بار

کیش ملحد به است ازین پیکار ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۴

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۱

 

... از خط مشک فام طرح ارم

قلمم سرو جویباران است

رقمم خط گلعذاران است ...

... راست بینی و راست گفتاری

می کند بر کجان گرانباری

این نگویم که نیک و دانا شو ...

... آن ندیده ست از نمک دل ریش

بار دردی که دل به دوش کشید

می نیارم تو را به گوش کشید

مدتی رفت و روزگاری شد

کز هنر دل به زیر باری شد

بارها عهد بستمی با دل

که نریزد گهرکف با دل ...

... نه به فکرم سر است و نه گفتار

سخنم چیست موج دریا بار

حق علیم است کاندرین پیشه ...

... قلم اکنون به دیده ام خار است

صفحه بر طبع نازکم بار است

سر و برگ سخن سرایی کو ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۵

حزین لاهیجی » مثنویات » مطمح الانظار » بخش ۱ - مثنوی مطمح الانظار

 

... خطبه دیوان نو آغاز کن

تازه نما بار بدی پرده را

شهد چشان کام جگر خورده را ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۶

حزین لاهیجی » ترکیب بند در مرثیهٔ حضرت سید الشهدا (ع)

 

... ماهی که بر سپهر معالی تمام بود

شد روزگار در نظرش تیره از غبار

باد مخالف از همه سو بس که عام بود ...

... مهر جهان فروز امامت به کربلا

از بار درد بدر تمامش هلال شد

شاخ گلی ز باغ امامت به خاک ریخت ...

... خونین لوای معرکه کارزار کو

میدان پر از غبار بود شهسوار کو

واحسرتا که از نفس سرد روزگار ...

... زان موجها که خون شهیدان به خاک زد

طوفان غم گرفته جهان را غبار کو

اشکی که گرد کلفت خاطر برد کجاست

آهی که پاک بسترد از دل غبار کو

تا کی خراش دیده و دل خار و خس کند ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۲

 

... ای همت بلند که گردون به خاک توست

در زیر بار منت بی جا چگونه ای

ناسازی است شیوه اجزای روزگار ...

حزین لاهیجی
 
۱۰۶۳۸

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

... نمی خواهیم در محشر بهای خون خود از کس

همان کن روبرو یک بار با ما قاتل ما را

به آبروی خشک خویشتن شادیم چو گوهر ...

سعیدا
 
۱۰۶۳۹

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

... از سبک روحی به خاکم بال و پر بخشیده اند

با صبا همدوش می سازم غبار خویش را

معنی بیگانه خواهد آشنا شد ز آب چشم ...

... نسبت آزادگی با سرو دور است از شعور

سرو در کار دل ود کرده بار خویش را

با وجود آن که در رویت غبار خط نشست

روبرو هرگز نگشتی خاکسار خویش را ...

سعیدا
 
۱۰۶۴۰

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

... یارب مباد فاصله این اتصال را

در خلوتی که بار نداری تو هم در او

اول ببند با مژه راه خیال را ...

سعیدا
 
 
۱
۵۳۰
۵۳۱
۵۳۲
۵۳۳
۵۳۴
۶۵۵