فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱
... چو مهمان من بوده باشد سه روز
چهارم چو از چرخ گیتی فروز
بیندازد آن چادر لاژورد ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۴
... شدی آفتاب از نهیبش نهان
یکی چرخ را برکشید از شگاع
تو گفتی که خورشید شد در شراع ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۱
... به باغ بزرگی درختی بکشت
چنین گفت کز جور چرخ بلند
چو خواهد رسیدن کسی را گزند ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۲
... برآید چنین کار بر دست ما
به چرخ فلک بر بود شست ما
تو نخچیرگاهی نگه کن به راه ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۴
... زمانی بود تن به خاک افگنم
شغاد آمد آن چرخ را برکشید
به زه کرد و یک بارش اندر کشید ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۲
... که از تند بادی ندیدی گزند
چو برگشت چرخ از برش چند سال
یکی کودکی گشت با فر و یال ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶
... برآمد چنان از دو لشکر خروش
که چرخ فلک را بدرید گوش
چو دریا شد از خون گردان زمین ...
... پدر بی پسر شد پسر بی پدر
چنین آمد از چرخ گردان به سر
کرا مادر و خواهر و دختر است ...
... پراندیشه کن جان تاریک او
هم این چرخ گردان برو بگذرد
چنین داند آنکس که دارد خرد ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۸
... بیامد ز اصطخر چندان سپاه
که خورشید بر چرخ گم کرد راه
برآمد خروش سپاه از دو روی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۹
... بپردخت تخت و نگون گشت بخت
برین است فرجام چرخ بلند
خرامش سوی رنج و سودش گزند ...
... ز گیتی به دام هلاک اندرم
چنین است آیین چرخ روان
اگر شهریارم و گر پهلوان ...
... بترس از جهان داور کردگار
که چرخ و زمین و زمان آفرید
توانایی و ناتوان آفرید ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۱۰
... زبان را به پیمان گروگان کنید
چو خواهید کز چرخ یابید بخت
ز من بدره و برده و تاج و تخت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۶
... ز دارا بدین سان شده ستی دلیر
کزو گشته بد چرخ گردنده سیر
چو بر تخمه ای بگذرد روزگار ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۷
... نبیند کسی پشت ما روز جنگ
اگر چرخ بار آورد کوه سنگ
همه بندگانیم و فرمان تراست ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۹
... نیامد جهان آفرین را پسند
برو تیره شد رای چرخ بلند
خزاعه بیامد چو او گشت خاک ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۷
... ازان سان شوم پیش او با سپاه
که بخشایش آرد برو چرخ و ماه
ازین ازمایش ندارد زیان ...
... سپیده چو برزد ز بالا درفش
چو کافور شد روی چرخ بنفش
زمین تازه شد کوه چون سندروس ...
... به قیدافه گفتند پدرود باش
به جان تازه چرخ را پود باش
برین گونه منزل به منزل سپاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۴
... چه جویی همی زین سرای سپنج
اگر سر برآری به چرخ بلند
همان بازگردی ازو مستمند ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱
... سرش سبز باد و تنش بی گزند
منش برگذشته ز چرخ بلند
ندارد کسی خوار فال مرا ...
... که چون شاه را دل بپیچد ز داد
کند چرخ منشور او را سیاه
ستاره نخواند ورا نیز شاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۵
... به جایی که فرموده بود اردوان
چو کرسی نهاد از بر چرخ شید
جهان گشت چون روی رومی سپید ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۱
... هوا پر ز گرد و زمین پر ز مرد
چو شد چادر چرخ پیروزه رنگ
سپاه سباک اندر آمد به جنگ ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۲
... دلش گشت پربیم و تیره روان
چنین گفت کین راز چرخ بلند
همی گفت با من خداوند پند ...
... شد آن نامدار از جهان ناپدید
چنین است کردار این چرخ پیر
چه با اردوان و چه با اردشیر ...