گنجور

 
۸۱

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۲

 

... بی قدر چو خار باد و کم عمر چو گل

چون آب خروشان و لگدکوب چو پل

انوری
 
۸۲

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - در مدح اقضی القضاه رکن الدین

 

... ابررا بنگر کزاب دیده زاید جویهاش

وانگه از قوس قزح بالای آن پل کردنش

نو عروسان چمن را باد خواهد جلوه داد ...

... بحر را بادست او گه گه تشبه ساختن

ابر را از دست او دایم تمپل کردنش

هیچ عاقل نیست غافل از دعاها گفتنش ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۸۳

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثامنه - فی السفر و المرافقة

 

... از اینجاست که بار تکلیف در حق او بحد تنصیف باز می آید که صلوة المسافر مثنی بدان ای جوان هوشیار گرم رفتار که همه موجودات را که آفریدند در مقری آفریدند الا آدمی را که در ممری آفریدند کن فی الدنیا کانک غریب او کعابر سبیل

و جای دیگر فرمود که دنیا قنطرة فاعبروها و لا تعمروها دنیا پل راهگذاران برای سفر قیامت است نه مقر اهل اقامت و ادامت خطاب سیروا و سیحوادر قرآن و اخبار فراوان آمده است اما نص اقیموا و لا تبر حوا هنوز مرسل و منزل نشده است

باد سایر و متحرک روزی صدبار بجیب و آستین مقصود برسد و با زلف و جعد معشوق بازی و طنازی کند و باز خاک صبور و قور را سالها چهره عزیز بر گذرگاه سالکان باید نهاد تا روزی قدم مقصود بر وی سپرد یا گام معشوق بر وی گذرد که آن عاشق مسافر است و این عاشق مقیم ...

حمیدالدین بلخی
 
۸۴

عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » مدیحه

 

... آیم به سوی حضرت میمون تو زیراک

سیر آمدم از صحبت یاران سر پل

چون آمدن من نشد این بار محیا ...

عبدالواسع جبلی
 
۸۵

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

... هر سگ که بهتر از عدوی ناتمام تست

از پل نجست با تو بداندیش تو از آنک

نصرت رفیق موکب گردون خرام تست

آن پل صراط او شد و او بی خبر از آنک

زیر صراط دوزخی از انتقام تست ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۸۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸

 

... کز یرقان دید پر چشم عروس خزان

طاق پل اکنون و آب آینه دان در غلاف

شهپر طاوس و برف آینه در پرنیان ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۸۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

... خون چو دل دانه های نار گرفته

بر پل شبدیز جان به آب فرو داد

خصم که بد رای خاکسار گرفته

پیش پل تنگ بود قلزم زخار

راه برو شاه رهگذار گرفته ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۸۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

... و عزتک لا یسمع بها احد الا دخلها

بعزت و خداوندی تو که هیچکس صفت این بهشتها نشنود که نه بآن قصد دارد و طاعت دار بود تا در آن شود پس رب العالمین هر چه دشواری و رنج بود ازین نابایستها و بی مرادیها گرد آن بهشت در گرفت و راهش را پل بلوی ساخت تا هر که قصد مولی دارد نخست پل بلوی باز گذارد

شیخ الاسلام انصاری رحمة الله گفت من چه دانستم که مادر شادی رنج است و زیر یک ناکامی هزار گنج است من چه دانستم که این باب چه بابست و قصه دوستی را چه جوابست من چه دانستم که صحبت تو مهینه قیامت است و عز وصال تو در ذل حیرتست جان و جهان کعبه جایی خوش است و معشش اولیاست و مستقر صدیقانست اما بادیه مردم خوار در پیش دارد میل در میل و منزل در منزل تا خود کرا جست آن بود که آن میلها و منزلها باز برد و بکعبه معظم رسد ...

میبدی
 
۸۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۸- سورة القصص- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

... دوستی دنیا همه سر گناهانست و مایه هر فتنه بیخ هر فساد هر که از خدا باز ماند بمهر و دوستی دنیا بازماند

دنیا پلی گذشتنی است و بساطی در نوشتنی مرتع لاف گاه مدعیان و مجمع بارگاه بی خطران سرمایه بی دولتان و مصطبه بدبختان معشوقه ناکسان و قبله خسیسان دوستی بی وفا و دایه ای بی مهر جمالی با نقاب دارد و رفتاری ناصواب دارد و چون تو دوست در زیر خاک صد هزاران دارد بر طارم طواری نشسته و از شبکه شک می برون نگرد با تو میگوید

من چون تو هزار عاشق از غم کشتم ...

... و فی روایة اخری ان مثلکم فی الدنیا کمثل الضیف و ان ما فی ایدیکم عاریة میگوید مثل شما درین دنیای غدار مثل مهمانیست که بمهمانخانه فرو آید هر آینه مهمان رفتنی بود نه بودنی همچون آن مرد کاروانی که بمنزل فرو آید لا بد از آنجا رخت بردارد و تمنا کند که آنجا بایستد سخت نادان و بی سامان بود که آن گه نه بمقصود رسد و نه بخانه باز آید

جهد آن کن ای جوانمرد که این پل بلوی بسلامت باز گذاری و آن را دار القرار خود نسازی و دل درو نه بندی تا شیطان بر تو ظفر نیابد صد شیر گرسنه در گله گوسفند چندان زیان نکند که شیطان با تو کند إن الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا و صد شیطان آن نکند که نفس اماره با تو کند اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک یکی تامل کن در کار قارون بدبخت نفس و شیطان هر دو دست درهم دادند تا او را از دین برآوردند از آن که آبش از سرچشمه خود تاریک بود یک چند او را با عمل عاریتی دادند لؤلؤ شاهوار همی نمود چون حکم ازلی و سابقه اصلی در رسید خود شبه قیر رنگ بود زبان حالش همی گوید

من پندارم که هستم اندر کاری ...

میبدی
 
۹۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۷- سورة الصافات - مکیة » ۲ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی و قفوهم باز دارید ایشان را بر پل صراط إنهم مسؤلون ۲۴ که ایشان پرسیدنی اند

ما لکم لا تناصرون ۲۵ چیست شما را که یکدیگر را بکار نمی آیید امروز ...

میبدی
 
۹۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۷- سورة الصافات - مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و قفوهم إنهم مسؤلون تقول وقفته وقفا فوقف وقوفا ای احبسوهم قال المفسرون لما سیقوا الی النار حبسوا عند الصراط لان السؤال عند الصراط

مفسران گفتند روز رستاخیز چون کافران را سوی دوزخ رانند ندا آید از جبار عالم بفرشتگان که احبسوهم باز دارید این کافران را بر پل صراط بعضی مفسران گفتند که همه خلق را بر پل صراط باز دارند و از همه سؤال کنند چنانک رب العزة فرمود فو ربک لنسیلنهم أجمعین صراط هفت قنطره است ثلاثة صعود و ثلاثة هبوط و السابعة وسطها فی اعلی الصراط و الله عز و جل علی القنطرة العلیا ثانی رجلیه یقول و عزتی لا یمر بی الیوم ظلم ظالم فذلک قوله تعالی إن ربک لبالمرصاد قال ابن عباس یسیلون عن جمیع اقوالهم و افعالهم و روی عنه ایضا إنهم یسیلون عن لا اله الا الله ایشان را پرسند از کلمه لا اله الا الله که حد آن چون شناختید و حق آن چون گزاردید و گزاردن حق وی آنست که امر و نهی در آن بجای آرند و از محرمات شرع بپرهیزند عمر خطاب گفت من قال لا اله الا الله فلیعرف حقها حسن بصری را پرسیدند چه گویی درین خبر که من قال لا اله الا الله دخل الجنة قال لمن عرف حدها و ادی حقها

و عن جابر بن عبد الله قال خطبنا رسول الله ص فقال فی خطبته من جاء بلا اله الا الله لم یخلط معها غیرها و جبت له الجنة فقام الیه علی بن ابی طالب علیه السلام و کان احب من قام الیه ذلک الیوم فی مسیلة فقال یا رسول الله بابی انت و امی ما لم یخلط معها غیرها فسره لنا قال حبا للدنیا و رضا بها و طلبا لها یقولون اقاویل الانبیاء و و یفعلون افعال الجبابرة فمن جاء بلا اله الا الله لیس فیها شی ء من هذا وجبت له الجنة ...

میبدی
 
۹۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۷- سورة الصافات - مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و قفوهم إنهم مسؤلون قومی را سؤال از روی عتاب بود قومی را سؤال سبب عذاب بود ایشان را که اهل عذاب اند بر پل صراط بدارند علی رؤس الاشهاد ازیشان سؤال کنند و الله جل جلاله با ایشان بخشم ایشان را گویند امروز حکم شما با شما افکندیم کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا جریده سیاه و کردار بد ایشان بر روی ایشان دارند گویند کسی را که عمل وی این بود جزای او چه بود بناکام گویند جزاؤه النار پس ندا آید که ادخلوها بحکمکم

آورده اند که فرعون چون دعوی خدایی کرد و گفت أنا ربکم الأعلی جبرییل آمد براه وی بصورت بشر و از وی پرسید که چگویی خواجه ای را که غلام خود بر کشد و او را مال و جاه و نعمت دهد و بر دیگران سرور و مهتر گرداند آن گه غلام خواهد که بر خواجه خویش نیز مهتر باشد جزای وی چه بود فرعون گفت جزای وی آنست که او را بآب غرق کنند تا دیگران بوی عبرت گیرند از حضرت عزت فرمان آمد که ای جبرییل این فتوی یاد دار تا آن روز که او را بدریا در کشیم و بحکم فتوی وی او را غرق کنیم ...

میبدی
 
۹۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴۸- سورة الفتح - مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

بدانکه صعب ترین احوال بندگان چهار حالت است یکی سکرات مرگ و جان کندن دیگر در چهار دیوار لحد جواب منکر و نکیر بصواب دادن سدیگر برستاخیز از خاک حسرت برخاستن چهارم بر سر دوزخ پل صراط بازگذاشتن

بنده مؤمن در حال نزع بگوید بسم الله سکرات مرگ برو آسان شود

در ظلمت لحد بگوید خاک برو روضه رضوان شود در قیامت و رستاخیز بگوید رویش چون ماه دو هفته تابان شود قدم بر پل صراط نهد بگوید بسم الله آتش دوزخ از وی گریزان شود قال النبی ص ان فی الجنة جبلا اسمه جبل السرور و فیه مدینة اسمها مدینة الرحمة و فیها قصر اسمه قصر السلامة و فیه بیت اسمه بیت الجلال خلق الله تعالی لهذا البیت مایة الف باب من الدر و الیاقوت ما بین کل باب مسیرة خمس مایة عام لا یفتح بابها الا بقول بسم الله الرحمن الرحیم

مهتر عالم و سید ولد آدم ص فرمود جبار قدیم صانع حکیم جل جلاله و عظم شأنه در جنات عدن کوهی آفریده در نهایت لطافت و غایت ظرافت نام آن کوه جبل السرور است یعنی کوه شادی که هر که گام برو نهد بر سریر سرور نشیند همه شادی و طرب بیند در آن کوه ...

میبدی
 
۹۴

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲

 

... بی روی تو ظاهر نشود فایده چشم

بی جوی تو حاصل نشود منفعت پل

کس را زتو و خدمت تو چاره نباشد ...

ادیب صابر
 
۹۵

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

... دشمنان از داغ هجرش رسته اند

پل همه بر دوستان خواهد شکست

جای فریاد است خاقانی که چرخ ...

خاقانی
 
۹۶

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷

 

... وز دم دیگرت قصاص دهند

ز آتشین پل چو تشنه در گذری

آبت از چشمه خواص دهند ...

خاقانی
 
۹۷

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹

 

... آب رخم آتش جگر برد

من پل همه بر زبان شکستم

من بودم و یک کلید گفتار ...

خاقانی
 
۹۸

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸

 

... که با غم زور بازویی ندارم

فلک پل بر دلم خواهد شکستن

کز آب عافیت جویی ندارم ...

خاقانی
 
۹۹

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷

 

... آتش دل برآورد دم زدنم دریغ من

بین که پل جفا فلک بر دل من شکست و من

این پل آب رنگ را کی شکنم دریغ من

برکنم از زمین دل بیخ امل به بیل غم ...

خاقانی
 
۱۰۰

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰

 

... عاشق محتشم بسی داری

پل همه بر من گدا شکنی

به سزا گوهری است خاقانی ...

خاقانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۸