ز باغ عافیت بوئی ندارم
که دل گم گشت و دلجویی ندارم
بنالم کآرزوبخشی ندیدم
بگریم کآشنارویی ندارم
برانم بازوی خون از رگ چشم
که با غم زور بازویی ندارم
فلک پل بر دلم خواهد شکستن
کز آب عافیت جویی ندارم
بسازم مجلسی از سایهٔ خویش
که آنجا مجلس آشویی ندارم
چه پویم بر پی مردان عالم
کز آن سر مرحباگویی ندارم
بهر مویی مرا واخواست از کیست
که اینجا محرم مویی ندارم
گر از حلوای هر خوان بینصیبم
نه سکبای هر ابرویی ندارم
در این عالم که آب روی من رفت
بدان عالم شدن رویی ندارم
من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم
نه خاقانی من است و من نه اویم
که تاب درد چون اویی ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنون جز صبر، من رویی ندارم
ز صبر ارچه سر مویی ندارم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.