گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ باز دارید ایشان را بر پل صراط، إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (۲۴) که ایشان پرسیدنی‌اند.

ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ (۲۵) «چیست شما را که یکدیگر را بکار نمی‌آئید امروز،.

بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (۲۶) بلکه ایشان آن روز خویشتن را افکنده‌اند وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‌ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (۲۷) روی فرا روی یکدیگر کنند و یکدیگر را میگویند این چیست که با من کردی؟

قالُوا گویند إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ (۲۸) شما راست از بزرگ‌تر سوی بر ما در آمدید بر گرامی‌تر سوی‌ قالُوا گویند: بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۲۹) بلکه شما خود بنه گرویدید.

وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ و ما را بر شما دست رسی نبود، بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ (۳۰) شما خود قومی بودید از اندازه در گذارنده.

فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا درست شد سخن خداوند ما بر ما إِنَّا لَذائِقُونَ (۳۱) که ما هر دو گروه را چشنده عذاب می‌باید بود.

فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوِینَ (۳۲) شما را کژ راه کردیم که خود کژ راه بودیم. فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (۳۳) آن روز همه بدکاران در عذاب انبازانند.

إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (۳۴) چنین کنیم ما با بدکاران.

إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ که ایشان آن بودند که چون ایشان را گفتند خدایی نیست مگر اللَّه، یَسْتَکْبِرُونَ (۳۵) از پذیرفتن آن گردن می‌کشیدند.

وَ یَقُولُونَ و میگفتند: أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا باش ما پرسش خدایان خویش بخواهیم گذاشت؟ لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (۳۶) از بهر سخن سخن سازی دیوانه‌ای؟!

بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ بلکه سخن راست آورد، وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ (۳۷) و پیغامبران پیشین را گواهی داد و استوار گرفت.

إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ (۳۸) ایشان را گویند شما را عذابی درد نمای می‌باید چشید.

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۳۹) و پاداش نخواهند داد شما را مگر آنچه میکردید.

إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۴۰) أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (۴۱) لکن بندگان خدای که ایشان را پاک کرده‌اند از بیگانگی ایشانند

که ایشانراست رزقی معلوم نه پوشیده بغیب.

فَواکِهُ آن رزق میوه‌هاست، وَ هُمْ مُکْرَمُونَ (۴۲) فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (۴۳) و ایشان نواختگان‌اند در بهشت‌های ناز.

عَلی‌ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ (۴۴) بر تختهای روی در روی.

یُطافُ عَلَیْهِمْ میگردانند بر سرهای ایشان، بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ (۴۵) جامهای روان در جوی.

بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ (۴۶) سپید رنگ خوش خوار آشمندگان را.

لا فِیها غَوْلٌ در ان می و در ان مجلس شراب نه درد سرست نه درد شکم نه نابکار.

وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ (۴۷) و نه هیچ از ان شراب درمانند.

وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ و بنزدیک ایشان کنیزکانی فرو داشته چشمان و فروشکننده چشمان، عِینٌ (۴۸) فراخ چشمان‌اند.

کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ چنانک گویی ایشان در رنگ خویش خایه اشتر مرغ‌اند، مَکْنُونٌ (۴۹) نگه داشته و گوشیده نه دست بایشان رسیده نه گرد.

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‌ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (۵۰) روی فرا روی کنند و از یکدیگر می‌پرسند.

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ گوینده‌ای گوید از ایشان: إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ (۵۱) مرا یاری بود.

یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ (۵۲) که میگفت مرا: باش تو از استوار گیرندگانی و از گرویدگانی؟

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً که آن گه که ما بمردیم و خاک گردیم و استخوان، أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ (۵۳) ما پاداش دادنی‌ایم و با ما شمار کردنی ؟! قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (۵۴) اللَّه فرماید شما بران قرین فرو نگرید.

فَاطَّلَعَ فرو نگرد فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ (۵۵) او را بیند در میان آتش دوزخ.

قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ (۵۶) آن بهشتی گوید بخدای که نزدیک بودی.

تو که مرا هلاک کردی و تباه.

وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی و اگر نه نیکوکاری خداوند من بودی، لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (۵۷) من از حاضر کردگان بودمی.

أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ (۵۸) باش ما بنخواهیم مرد پس زنده کردن؟

إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولی‌ جز از مردن پیشین در دنیا. وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (۵۹) و ما عذاب کردنی نیستیم.

إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۶۰) اینست پیروزی بزرگوار!

لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ (۶۱) این چنین را باد که کارگران کار کنند.

أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلًا آن حال به و جای و خورش؟ أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (۶۲) یا درخت زقوم؟

إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ (۶۳) ما درخت زقوم را آزمونی و دل شوری ناگرویدگان کردیم.

إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ (۶۴) درختی است که آن بیرون می‌آید از میان آتش.

طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ (۶۵) خوشه‌های آن درخت در غلافها گویی سرهای دیوان است.

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها ایشان میخورند از آن، فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (۶۶) شکمها پر میکنند از ان.

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً و پس آن گه ایشانراست بر زبر آن زقوم که خوردند آمیغی، مِنْ حَمِیمٍ (۶۷) از آب گرم که بر ان می‌آمیزند در شکمها.

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحِیمِ (۶۸) و آن گه بازگشت ایشان از خوردن زقوم و حمیم با آتش سوزنده است.

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ (۶۹) ایشان پدران خویش را بیراهان یافتند.

فَهُمْ عَلی‌ آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ (۷۰) ایشان بر پیهای پدران هم بگمراهی می‌شتابند.

وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ بدرستی که بیراه بودند پیش از قریش، أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ (۷۱) بیشتر پیشینان.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ (۷۲) و فرستادیم ما بر ایشان آگاه کنندگان.

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ (۷۳) در نگر که چون بود سرانجام آگاهی دادگان.

إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۷۴) مگر بندگان خدای پاک دلان.

وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ خواند ما را نوح، فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ (۷۵) ای نیک پاسخ کنندگان که ما بودیم او را!

وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ رهانیدیم او را و کسان او را مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ (۷۶) از آن اندوه بزرگ.

وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ (۷۷) و نژاد او را از جهانیان و جهانداران کردیم.

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (۷۸) سَلامٌ عَلی‌ نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ (۷۹) گذاشتیم برو درود پسینان بر زبان جهانیان تا جهان بود میگویند: نوح علیه السلام‌

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۸۰) ما چنان پاداش دهیم چنو نکوکاران را.

إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (۸۱) که او از بندگان گرویدگان ما بود.

ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ (۸۲) آن گه دیگران را بآب بکشتیم.