... منصور سعید آنکه ازو مجلس سلطان

چون چرخ ز خورشید گرفتست جمالی

از آل وزیرالوزراییست که هرگز ...

... جود تو به روزی ها کرده ست ضمانی

در دولت امروز به چرخ ایمنم از چرخ

زیرا که مرا جاه تو داده ست امانی ...

... در مدح تو هر روز به عرض آرم کانی

گر چرخ ستمکار درین بندم بکشد

این گفته من ماند آخر به نشانی ...

... چون برآید به حمله ها یاهای

چرخ با رخش تو ندارد تاب

کوه با زخم تو ندارد پای ...

... آن سخت کمانیست قوی رای تو در زخم

کین چرخ ندیدست چو او سخت کمانی

ای داد ده ملک ستانی که ندیدند ...

... گر آتش خشمت را حلم تو نکردی کم

زو چرخ دخانستی سیاره شرارستی

گر نه کف میمونت بارنده چو ابرستی

کی شاخ سخا زینسان پیوسته ببارستی

گر باد شکوه تو بر چرخ نرفتستی

در چرخ کجا هرگز زینگونه مدارستی

گر در خور جشن تو تحفه ستی و هدیه ستی ...

... وای از آن هول روز محشر وای

ای گشاده هزار بسته چرخ

بسته محنت مرا بگشای ...

... بر اسب ظفر سوار گشته

آموخته چرخ را سواری

در تاخت به مرغزار دولت ...

... در شعر دعا گویمی ار نه به همه وقت

این چرخ و فلک را به وجودش قسمستی

... ای از سعود گشته مرکب

جاهت ز چرخ یافته میدان

رایت ز مهر ساخته مرکب ...

... اندر مضا شهابم گویی

چون چرخ پوشد سلب مسلب

در کردهای او هم دارم ...

... بدهادش خدای صد چندان

که ز اقبال چرخ نهمت کرد

... تا تو را مستمند و حیران کرد

بد نیارست کرد چرخ بدو

تا تو را در نهفته زندان کرد ...

نرسد دست من به چرخ بلند

ورنه بگشادمیش بند از بند ...

چرخ چندیمان به خاک اندر کشید

چند ناکامی به روی ما رسید ...

... بسته اندم چو شیر و بر تن من

چرخ دندان چو شیر می خاید

بند من مار گرزه گشت و فلک ...

... به همه کام ها و نهمت ها

چرخ گردنده در ضمان تو باد

همه ساله همه مصالح ملک ...

... هیچگه همچون ملک مسعود راد

که بهمت چون ملک مسعود چرخ

نه بسطوت چون ملک مسعود باد ...

... و ابتدای ملک تو هر روز باد

تا همی از چرخ باشد عون و بخت

چرخ و بختت یار نیک آموز باد

... فرش شادی ما چرا گسترد

چرخ بی رحم چون بخواست برید

شاخ امید من چرا پرورد ...

... زار بگری که بر تو می خندند

چرخ مزاح و عالم طناز

چرخ هر لحظه ای دگر گردد

زان به ما بر دگر شود رایش ...