لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مسعود سعد سلمان

چرخ هر لحظه ای دگر گردد

زان به ما بر دگر شود رایش

زان فرا پیش بایدم که چو ماه

کاهش خلق هست ز افزایش

از تنم زان بجست بی معنی

که ازینسان خراب شد جایش

جانم از تن همی بخواست گریخت

غم یکی بند گشت بر پایش

می شادی ز غم که مشفق دار

وقت سختی نمود بخشایش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

سنگ بی نمج و آب بی زایش

همچو نادان بود بآرایش

سلطان ولد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۲ - در بیان آنکه کارهای دنیا همه بازی است و در آن کارها هیچ فائده و حاصلی نیست. همچنانکه کودکان یکی پادشاه شود و یکی وزیر و یکی سرهنگ و یکی امیر و بعضی لشکر. بدان هیچ قلعه و ولایتی حاصل نشود. اینهمه عمر ضایع کردن باشد در بی فائدگی. چون پیر شوند و بزرگ از آن پشیمان گردند و گویند که چرا عوض بازی علم و ادب نیاموختیم. سب جهل خواری و بینوائی میکشیم. اکنون عمر دنیا را حالت طفلی دان، و شهوات و شاهدان و جاه و مال را آن بازی دان که در آن حاصلی نیست جز پشیمانی. و آخرت را حالت پیری دان که بر تو مکشوف میشود که آنچه شیرین مینمود تلخ بود، و آنچه جاه چاه، و آنچه خوب زشت، الی مالانهایه. چنانکه حق تعالی میفرماید انما الدنیا لعب و لهو و زینة. زینت از آن میفرماید که ذاتش از خود خوب نیست بتزیین خوب مینماید. و در سورۀ دیگر میفرماید که زین للناس حب الشهوات. مزین نمود شهوات خود را بخلق همچون مس زراندود و یا چون عجوزۀ آراسته بظاهر خوب و بباطن زشت، خویش دروغ و زشتیش راست چنانکه قلب

همچو یک پیر کو بارایش

خویش زیبا کند بالایش

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سلطان ولد
شیخ محمود شبستری

شبهه​ای اوفتاد در رایش

تا بلغزید از آن نظر پایش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه