گنجور

 
۹۷۴۱

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... شکرها دارم از این برق که مستعجل بود

بغرامت بکش ای زلف به بندم که ز عمر

هر چه جز حرف جنون شد همه بیحاصل بود ...

... محفلی دیدم و در وی بادب مغبچگان

بسته صف در بر پیری که در آنمحفل بود

پیر آندیر مرا جام جمی داد کزو ...

نیر تبریزی
 
۹۷۴۲

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

... گر بوسۀ وداع مر احرز جان نبود

دیدم بخواب دوش که هم بستر منی

هر گر به بخت خفته مرا اینگمان نبود ...

... در ملک حسن بوسه چنان رایگان نبود

هر صبحدم که بی تو به بستم بناقه باز

فریاد من کم از جرس کاروان نبود

نیر تبریزی
 
۹۷۴۳

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

... آهو نگر که از پی صیاد می رود

خلقی به دام بسته و خود همچو سروناز

بنگر چگونه سر خوش و آزاد می رود

نیر تبریزی
 
۹۷۴۴

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

... مادر دهر نیارد چو تو زیبای دگر

سروا گر با تو ببالد بنشانش بر خاک

کاین قبا نیست برازنده ببالای دگر ...

... خط نیاورده رخش غمزۀ جادو وش او

چشم من بست که فردا نروم جای دگر

نیرا شیشۀدل را که در او سر خداست ...

نیر تبریزی
 
۹۷۴۵

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

... نیست در ملک دل امروز به جز دست تو دست

که سر زلف تودست همه را بست به هم

چشمت از فتنه نیاساید و آخر ترسم ...

... نیر آمادۀ تاراج دل ویران باش

زآن خط و خال و لب و زلف که بنشست به هم

نیر تبریزی
 
۹۷۴۶

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

می بنالم که بسر وقت رسد صیادم

نه من از تنگی دام است که در فریادم ...

... کشت دور فلک از منت تعمیر مرا

خنک آنروز که سیلی برد از بنیادم

من که از خلد برین دل نگران بستم بار

تا سر کوی تو دیدم همه رفت از یادم

خواجه دشوار پسند است و مرا روی سیاه

ترسم از بندگی خویش کنم آزادم

چشم بر صورت منظور نه صوت و نه سخن

عشق در حکمت اشراق نمود استادم

گله از آدم خاکی نه طریق ادبست

گرچه آورد در این دیر خراب آبادم ...

... نخورم غم که برد بار بد انگلشن قدس

علت نخوت و مستی چو ز سر بنهادم

نیر ابن نامه بدیوان عمل نتوان برد

آه اگر لطف شهنشه نکند امدادم ...

نیر تبریزی
 
۹۷۴۷

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

... چشمی به روی منظور چشمی به ناقه داران

ما بار ناقه بستیم دل ماند پیش دلدار

کارم به مشکل افتاد ای خیل همقطاران ...

... فرمانروای محشر مینوگسار کوثر

دادار بنده پرور سالار تاجداران

باد صبا به جانان بر کو که مانده نیر ...

نیر تبریزی
 
۹۷۴۸

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

... بوم غمت که ساخت بدل آشیانه ای

هر سو که بنگرم همه تیریست بر کمان

حیران دل رسیدۀ من در میانه ای

زاهد مرا بسبحۀ صد دانه پانه بست

خال لبت کشید بدامم ز دانه ای ...

نیر تبریزی
 
۹۷۴۹

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۲

 

رهم نمیدهد اغیار بر سر کویش

که کام دل بنگاهی ستانم از رویش

هزار جان و دلم دادی ایدریغ خدای

که بستمی دل و جانی بهر سر مویش

نیر تبریزی
 
۹۷۵۰

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

ستایش خداوندیرا سزاست که نظم فواصل مکونات بسته باوثاد قدرت اوست و تاسیس بدایع مصنوعات مستند باسباب مشیت او و درود نامعدود بر رسول راد و آل و اولاد او باد که بیت القصیدۀ وجودند و سر دفتر غیب و شهود صلوات الله علیه و علیهم اجمیعن الی یوم الدین

و بعد این مجموعه ایست مسمی بلالی منظومۀ از نتایج افکار جناب رضوان جایگاه علیین آرمگاه آقا میرزا محمد تقی حجه الاسلام طاب الله ثراه که در مناقب ایمۀ اطهار و مصایب سلیل سید ابرار علیهم صلوات الله الملک الجبار بزبان عربی و عجمی برشتۀ نظم درآورده است چون آن جناب مغفور را بجهه عدم فراغت مجال نبود که این درر عزرا در دفتر مخصوص مرتب دارند لهذا این بندۀ حقیر و فقیر مقر بقصور و تقصیر

اقل السادات و الرایبین عبدالحسین الملقب بریس الذاکرین ابن الغریق فی بحار رحمه الله سید الذاکرین ابی الفضل الحسینی الخلخالی اصلا و التبریزی مسکنا بر حسب خواهش جمعی از سلسلۀ جلیلۀ ذاکرین کثر الله تعالی امثالهم و سایر اخوان دینی به جمع و ترتیب آن به نحویکه مخصوص است قیام نموده و اقدام کردم که منفعت آن درر افکار بدیعه که از مصدر علم و دانایی صادر شده عام بوده ثوابی از آن نیز عاید اقل السادات در حال حیات و ممات بشود ولی ملتمس آن است که اشخاص بی سواد و کج سلیقه بخواندن و نوشتن اشعار این مجموعۀ شریفۀ لطیفه اقدام ننموده زحمت این حقیر کثیر التقصیر را بهدر ندهند فمن بدله بعد ما سمعه فانما ایمه علی الدین یبدلونه و الله سمیع علیم و چون شروع بجمع این مجموعه در ماه محرم الحرام که ایام مصیبت بود اتفاق افتاده لهذا در جمع اشعار مرایی را مقدم داشتم

و الله ولی التوفیق و علیه النکلان

نیر تبریزی
 
۹۷۵۱

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید

 

... صوت تلاوت سر سردار کربلا

سیارگان دشت بلا بسته بار شام

در خواب رفته قافله سالار کربلا ...

... بر درگه جلال من ارواح انبیا

بنهاد بر سجود سر از بهر خاک بوس

مرسل منم به آدم و آدم مرا رسول ...

... سلطان چرخ را که مدار جهان بر او ست

من داده ام جلوس بر این تخت آبنوس

در عرصه گاه کین که ز برق شهاب تیر ...

... بالله که جز دهان نبی آب خور نداشت

گردون گلی که چید ز بستان بوتراب

چون پر گشود در تن او تیر جان شکار ...

... بعد از تو خاک بر سر این عالم خراب

گر سفلگان به بستر خون داد جای تو

خوش باش و غم مخور که منم خون بهای تو ...

... هر ناوک بلا که فلک در کمان نهاد

پر بست و بر هدف همه در کربلا رسید

یک باره از فلاخن آن دشت کینه خاست ...

... الله چگونه دست خوش خصم دون شدی

کاش آن زمان که خصم به روی تو بست آب

این خاک دان غم همه دریای خون شدی ...

... شد بانوان پردۀ عصمت شترسوار

خور شد فرو به مغرب و تابنده اختران

بستند بار شام قطار از پی قطار

غارتگران کوفه ز شاهنشه حجاز ...

... گردون به درنثاری بزم خدیو شام

عقدی به رشته بست ز درهای شاهوار

گنجینه های گوهر یک دانه شد نهان ...

... این شمع کشته از اثر تند باد جور

کش بی چراغ مانده شبستان حسین تو ست

این شاه باز اوج سعادت که کرده باز ...

... من روی در تو و دگران روی در حجیز

بگشا ز خواب دیده و بنگر که از عراق

چونم به شام می برد این قوم بی تمیز

محمل شکسته ناله حدی ساربان سنان

ره بی کران و بند گران ناقه بی جهیز

خرگاه دود آه و نقابم غبار راه ...

... یک کارزار دشمن و من یک تن غریب

تو خفته خوش به بستر و این دشت فتنه خیز

گفتم دوصد حدیث و ندادی مرا جواب ...

... دیوی سزای سلطنت ملک جم نبود

کی هیچ سفله بست به مهمان خوانده آب

گیرم تو را سجیه اهل کرم نبود ...

... در حیرتند خیره سران از چه عشق دوست

احباب را به بند بلا مبتلا کند

بیگانه را تحمل بار نیاز نیست ...

... ای داده سر به طاعت معبود در سجود

پایان سیر بندگی آمد سجود تو

برگیر سر که او همه خود شد وجود تو ...

... بی شاه دین چه روز جهان خراب را

ای آسمان دریچه ببند آفتاب را

جلباب نیل گون شب از هم گشای باز ...

... از دل کشید ناله به صد درد سوزناک

که ای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن

احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن ...

... تا شامشان به قید اسیری کشانیا

بستی به قید بازوی سجاد و هیچ رحم

نامد تو را بر آن تن و آن ناتوانیا ...

نیر تبریزی
 
۹۷۵۲

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲۰ - زبانحال از قول جناب سکینه به جناب علی اکبر

 

... برادر چون کشم تنگت در آغوش

که خود زخم است از پا تا بناگوش

همه پیکان و تیر آید بخوابم ...

... که خون گرید بحالش دشمن امروز

برادر از جهان دل در تو بستم

ز دنیا رشتۀ الفت گسستم ...

... برادر طاقتم بالله سر آمد

بنای صیرم از پای اندر آمد

سری بردار و یکدم در برم گیر ...

نیر تبریزی
 
۹۷۵۳

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲۱ - ایضا

 

کدام قصه دهم شرح و زار و زار بنالم

ز جور شمر دغا یا ز هجر یار بنالم

کدام سر و ببالای نازنین تو ماند

که من بسایۀ آن سرو جویبار بنالم

هزار سال گرم باشد عمر ایگل رعنا

بیاد روی تو هر لحظه چون هزار بنالم

چو از کنار توام دور داشت چرخ جفا جو

شوم بیاد کنارت بهر کنار بنالم

کجا روم چکنم درد خویش بکه گویم

بجز تو پیش که ایشاه تاجدار بنالم

گرم زمانه رهایی دهد ز قید مخالف

روم چو آهوی وحشی بکوهسار بنالم

نداد شمر امانم که در بر تو زمانی

بروزگار خود ز جور روزرگار بنالم

گرم حیات بماند روم بتربت مادر

ز دست شمر جفاجوی نابکار بنالم

میکشد سنک بدل ناله بکهسار امشب

که غزالان حرم گشته گرفتار امشب

طرفه شور بست در این پردۀ زنگار مگر

خیمۀ سبط نبی گشته نگونسار امشب ...

... رفته در خواب مگر قافله سالار امشب

سیل خون راه فرو بسته بسیاره مگر

که فرو مانده همی ناقه زرفتار امشب ...

نیر تبریزی
 
۹۷۵۴

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۳ - در ستایش ایوان مبارک حضرت ابی عبدالله

 

... سلیمان گوبیا صرح ممرد بین که از هر سو

بجای دیو و دد صف بسته فوج حور و غلمانش

عیان از شمسیه کاخ منور نور لاهوتش ...

... بسوزد یکسر از برق تجلی کوه فارانش

الا ای آسمان هین دیده بگشا در زمین بنگر

عیان تمثال عرش و صورت تربیع ارکانش ...

... جهان چون حلقه خاتم در انگشت سلیمانش

امیر دین حسین بن علی بن ابی طالب

که در نسبت پدر عین الله آمد پور انسانش

نگشتی تا ابد واقف ز سر علم الاسماء

نبودی بوالبشر گردر ازل طفل دبستانش

بماندی تا ابد حوای امکان چونشب آبستن

گر از صبح ازل طالع نگشتی روی رخشانش ...

نیر تبریزی
 
۹۷۵۵

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۴ - در مدح حضرت علی ابن موسی الرضا

 

... آبی نه آب صداد بادی نه باد صبح

بنتی نه بنت سعدان صوتی نه صوت سار

خاکی نه عنبرین و هوایی نه مشگا

بیدی نه سایه افکن و ابری نه ژاله بار

نطق کلیم بسته و گوساله در خوار

پای مسیح خسته و دجال خرسوار ...

... ای اشک چشم نیمشب ای آب زندگی

پنهان کنم چو خضر ز ابنای روزگار

دهقان دهر بیخته تخم نیاز بیخ ...

... ایکاش مام دهر ززادن شدی عقیم

تا این بنین زباب نماندی بیادگار

در معرفت ضعیفتر از زال مرده ریک ...

... زاستادم این سخن چو برآمد بگوش هوش

دردم ز جای جستم و بستم بسیج بار

کردم رکاب سخت و عنان سست بیدرلک ...

... فرزند خانه زاد خداوند لم یلد

همنام نقش بند موالید هفت و چار

ناموس کردگار ترا مام بیقرین ...

... مرآت حق نماست سراپا وجود تو

نشگفت اگر بنام خدا گشته نامدار

شیخ ار به نقص گفته من کپ زند بگو ...

... بر لوح آسمان و زمین باخط غبار

ابلیس را اگر رقم بندگی دهی

در حشر کمترین خدمش جنت است و نار ...

... برگ چنار اگر نگوارد بطبع او

از بن برافکند زجهان ریشه چنار

گر ماه مصر را بغلامی کنی قبول ...

نیر تبریزی
 
۹۷۵۶

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۷ - ایضا فی المدیحه

 

... گوییا دید که گنجی است مرازیر زبان

دهنم بست بر این کلبه ویران آورد

یا چو دانست چو یوسف که عزیز پدرم ...

... مرد حال دل خود پیش عجایز نبرد

باید این شکوه بنزد شه مردان آورد

علی آنعلت اولی که جهان نقش به بست

تا نه او سر بدراز پرده امکان آورد ...

نیر تبریزی
 
۹۷۵۷

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۶۱ - مدیحه من کلام آقامیرزا اسماعیل حجه الاسلام برادر نیرطاب ثراهما

 

... عکس است از جمال تو در جام آفتاب

وز عکس عکس بسته بمه در گه قبال

از فیض ایندو کوکب تابان بچاست جهان ...

... وز قیل قال خلق دلم گشته پرملال

بر هرچه بنگرم همه فانی است در نظر

بر جمله کاینات کشیدم خط زوال ...

نیر تبریزی
 
۹۷۵۸

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب (ع)

 

... افزون رخت ازخورشید کمتر لبت از ذره

وآن ذره ات آبستن از خوشه پروینا

مشنو که دلم یابد بی وصف لبت آرام ...

... بگشا گرهی از ناز زان سنبل پرچینا

بنشین که زنم جامی بریاد خطت آری

می بیش دهد مستی برطرف ریاحینا ...

... گوباش خوارج را اهمال بتحسینا

آن دست که شست دیونا گشته تولد بست

نشگفت شد ار در مهد درنده تنینا ...

... شه ناصر دین راد فرخنده بدید و زاد

کش کاخ فلک بنیاد مسجود خواقینا

در دهر ز اعلامش تا بنده علاماتا

در ملک زیاسایش پاینده قوانینا ...

... ثعبان نکند پروا از سعی خراطینا

شاها نگر از رحمت کاین بنده ات از زحمت

آراست حجال نظم زین بکر خواتینا ...

جیحون یزدی
 
۹۷۵۹

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - وله

 

... دانستم ارکه آخر کار این است

با تو نبستم اول پیمان را

غلمان بدلفریبی من نبود ...

... جای من آری ارمه کنعانرا

بی من بود سیاه شبستانت

گر پرکنی ز مهر شبستانرا

آنم که چین هندوی گیسویم ...

... هر منزلی که قصد اقامت رفت

حسنش قیامتی بنمود آن را

این بانگ زد بدان که بیا بنگر

جبریل همسفر شده شیطانرا ...

... گویی بسینه دارد ثهلانرا

بر یک وجب زبان سنان بسته

هفت اژدری زبانه نیرانرا ...

جیحون یزدی
 
۹۷۶۰

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - وله

 

... آری ز کجا مرد کشد منت زن را

کلک دو زبانش چو پی نظم کمربست

یک لحظه ز صد حادثه بر دوخت دهن را ...

... در محضر بواب سرایت خرد پیر

طفلی است که نادیده لبش رنگ لبن را

گویند که آموخته از فن نجومی ...

... از فکرت نقاد تو آموخته تقدیر

بر بستن و بگشودن هر سر و علن را

خورشید برافروخته درکاخ تو شمع است

کش چرخ برافراخت ز پیروزه لگن را

میرا منم آن بنده دیرین تو جیحون

کز طبع زداید سخنم زنگ شجن را ...

جیحون یزدی
 
 
۱
۴۸۶
۴۸۷
۴۸۸
۴۸۹
۴۹۰
۵۵۱