گنجور

 
۹۵۸۱

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۵ - بیدار کردن کنب کرن برادر خود را از خواب برای جنگ رام و بیدار شدن کنب کرن

 

... دمش با نعره صد پاسبان بود

دمش را نفخ صور انگاشت صد بار

ز خواب مرگ می شد مرده بیدار ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۶ - پند دادن کنب کرن راون را و اعراض شدن راون از او

 

... بکن ترک می ای خود بین خود رأی

مگر عقلت به جا آید دگر بار

به توبه برگرایی زین چنین کار ...

... نه مقصود من از فخریه لاف است

غبارم بر دهان روز مصاف است

اجازت خواست آنگاه از برادر ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۳

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۱ - پادشاهی دادن رام ببیکن را و رفتن در شهر لنکا

 

... در و دیوار او گوهر نگار است

جواب آن سخن رام گهر بار

تبسم کرده داده با پرستار ...

... کنون کس را اگر بخشند یک خس

ستانند این جهان هر بار واپس

ببیکن یافت رخصت رفت در شهر ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۴

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۲ - آمدن اندر با دیوته های هر سه لوک به مبارکبادی رام

 

... پریزادان چو این مژده شنیدند

مبارکباد گویان در رسیدند

شه روحانیان با لشکر خویش ...

... چو سروی رسته ز آب زندگانی

دلی بارش همه جزع یمانی ۲

به شوق روی رام نیک کردار ...

... ز داغ غیرت دل سینه ریشم

همان خال سیه بر لب شکربار

کنون دارم کراهت زو مگس وار ...

... مگر کاتش بیفروزم دو فرسنگ

رود در وی سه بار آن دلبر سنگ

مژه پر اشک و جان پر آب حیرت ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۵

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۴ - نشستن رام بر تخت پرّان و رخصت شدن از دریا و رفتن در شهر اَود

 

... ز پل چون از پل قرضم در آزار

سبک کن گردن عجزم ازین بار

چو بشنید آن جوانمرد از لبش عرض ...

... ولیکن در جواب آن راست گفتار

نکو اندیشه ای کرده دگر بار

که چون آری کند ب ر پل شکستن ...

... که نیمی از میانش ساخت ویران

وداع از شخص دریا شد دگر بار

علم زد بر هوا ابر گهر بار

دو ساعت در هوا تختش روان گشت ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۶

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۵ - آمدن رام در شهر و دیدن برادران و شادی کردن رام و جلوس او بر تخت پدر خود

 

... چنان خوش داشت جان هر برادر

که صد بار از پدر شد مهربان تر

به خویشان چون نباشد لطف او بیش ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۷

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۶ - بیان صحبت شدن رام با سیتا

 

... چو هندو سود را شکر دهد وام

به قصر اندر ز بس بوس شکر بار

نبات اندوده گشته بام و دیوار ...

... چو آبستن به شادی ساغر مل

سهی سروی ز طوبی بارور گشت

کز آب زندگانی رشته تر گشت ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۸

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۹ - رفتن لچمن در شهر بفرمودهٔ رام و دیدن او گازر را که با زن در جنگ بود و باز آمدن لچمن گفتن تمام ماجرا را

 

... ز آلایش به هفتاد آب دریا

سه باره رخت ناموسش م طرا

زن آن مرد بوده چون پری پاک ...

... نیم بی غیرت و رسوا چو رامم

که آن بی غیرت و نادان دگر بار

دوان از خانه بر دیو نگونسار

به خانه برد زن را بعد ششماه

به وی بنشست باری حسب دلخواه

چرا بی غیرتی را کار فرمود ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۹

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۸ - جنگ رام با لو و کش و خسته شدن رام از دست ایشان

 

... به سبقت پیشدستی خواست در کار

به لوکش تیر باران کرد بسیار

حریفان مستعد جنگ بودند ...

... که اندر کوه باشد کارزاری

وگرنه چیست بانگ کوس باری

چه نسبت جنگ را همسایۀ من ...

... به شمشیر ریاضت سر بریدیم

مگر شد زنده نفس من دگر بار

که آمد بهر کین با من به پیکار ...

ملا مسیح
 
۹۵۹۰

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۹ - آمدن رام پیش سیتا و در بستن سیتا بر رام و زاری شروع کردن رام

 

... خیالت را کنم پدرود چون خواب

بشویم جویبار دیده زان آب

به صد زاری کنون خواهم ز یزدان ...

... اگر راما تویی مرد وفا دار

زنان را زین وفا ننگست صد بار

وفا از هر دو سو باید به هر حال ...

... چو تو کافردلی باید درین کار

که بردارد جفاهای ترا بار

نه آخر چون منی تو آدمیزاد ...

... حذر فرض است نیز از تیر آهم

به کشتم شعله بارد ابر آزار

به بختم نیشکر زهر آورد بار

عنان دل نمانده خود به دستم ...

ملا مسیح
 
۹۵۹۱

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۲۰ - آشتی افکندن زاهد میان رام و سیتا

 

... به زاری گفت کای خور پریزاد

سخن شیرین کن از لعل شکربار

منوشان بی نمک اندر نمکسار ...

... دلم داند که تو پاکی پری وار

و لیکن امتحان خواهم دگر بار

شنید و زهر خندید آن شکر خند ...

... قسمها خورد بهر عصتم باد

گواه خود کرا آرم دگر بار

به خواری زار نالم پیش دادار ...

ملا مسیح
 
۹۵۹۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۲۲ - رفتن رام به عالم بالا و تمام شدن قصۀ راماین

 

... فتاد از پای همچون جسم بی جان

ب ه کین برخاست دیگر بار از جای

که بردارد به پای خاک از پای ...

ملا مسیح
 
۹۵۹۳

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

... طالع شوریده بین کان مایه شوریدگی

بی خبر یک بار از در درنمی آید مرا

از طرب شیرین ترست آن نوش لب لیکن حسود ...

فیض کاشانی
 
۹۵۹۴

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

... از چنگل دیو جسته ای را

با بار فتد بچنگ ابلیس

با خیل ملک نشسته ای را ...

فیض کاشانی
 
۹۵۹۵

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳

 

... گوهر که هر چه کم کند از ما سراغ کن

جام جهان نما ست دل بی غبار ما

ما را بهار و سبزه و گلزار در دل است ...

... اندوه عالمی به دل خود گرفته ایم

کسی را غبار کی رسد از رهگذار ما

بر دوش خویش بار دو عالم نهاده ایم

کی دوش کس گران شود از بار بار ما

از یک شرار آه بسوزیم هر دو کون ...

فیض کاشانی
 
۹۵۹۶

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵

 

... مرا بستان زمن ای یار امشب

ندارم طاقت بار جدایی

مرا از دوش من بردار امشب ...

فیض کاشانی
 
۹۵۹۷

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲

 

... در ره اطوار صنع راهرو و رهبرست

سوی من آیی دمی بر تو ببارم نمی

از رشحات یمی این سخنم زوترست ...

... این اثر طاعت است زلزله ساعت است

حامله بار افکند مرضعه کور و کرست

بر تو عذابست این زانکه همین صورتی ...

فیض کاشانی
 
۹۵۹۸

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰

 

... بغیر حرف تو حرفی اگر زنم یاوه است

بغیر کاری تو کاری اگر کنم بار است

بغیر یاد تو یادی اگر کنم تاوان ...

... تو ای که کار نداری جمال خوبان بین

مرا مهم تر ازین کار و بار بسیار است

سپاه دیو نشسته است در کمینگه عمر ...

فیض کاشانی
 
۹۵۹۹

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰

 

... چون زخویشتن رستی با حبیب پیوستی

ورنه تا ابد میسوز کار و بار تو خامست

مستی من شیدا نیست کار امروزی ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۰

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

... رمزی بما بگوی ز اسرار کار دوست

جز کار و بار دوست ندانیم کار و بار دگر

ماییم جانی و دلی و کار و بار دوست

صبر و وفا نیاز وفنا فیض کار ماست ...

فیض کاشانی
 
 
۱
۴۷۸
۴۷۹
۴۸۰
۴۸۱
۴۸۲
۶۵۵