آفتاب وصل جانان برنمیآید مرا
وین شب تاریک هجران سرنمیآید مرا
دل همیخواهد که جان در پایش افشانم ولی
یکنفس آن بیوفا بر سر نمیآید مرا
طالع شوریده بین کان مایهٔ شوریدگی
بیخبر یکبار از در، درنمیآید مرا
از طرب شیرینترست آن نوش لب لیکن حسود
قامت چون نخل او در بر نمیآید مرا
بخت بدبین کز پیامی خاطر ما خوش نکرد
آرزوئی از نکویان بر نمیآید مرا
زرد شد برگ نهال عیش در دل سالهاست
لاله رخساری بهچشم تر نمیآید مرا
من ز رندی و نظربازی نخواهم توبه کرد
هیچ کاری فیض، ازین خوشتر نمیآید مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکنفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا
ساعتی بی شور و مستی سرنمی آید مرا
سربسر گشتم جهانرا خشک وتر دیدم بسی
جز جمال او بچشم تر نمی آید مرا
هم محبت جان ستاندهم محبت جان دهد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.